کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فَتح: آيه ۲۷

      فَتح: آيه ۲۷


    لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آَمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا (27 )
    قبل از اين كه مسلمانان از مدينه به سوى مكّه حركت كنند، پيامبر در خواب ديد كه او همراه با مسلمانان وارد شهر مكّه شدند و طواف خانه خدا را به جا آوردند.
    پيامبر خواب خود را براى مسلمانان تعريف كرد و به آنان گفت: "به زودى ما موفّق به زيارت خانه خدا خواهيم شد".
    بعد از آن كه پيمان صلح حديبيّه امضاء شد، مسلمانان از حديبيّه به مدينه باز گشتند، آنان نتوانستند كعبه را زيارت كنند و دور آن طواف كنند. اكنون در مسير بازگشت به مدينه هستند، بعضى از آنان با خود مى گويند: "پس خواب پيامبر چه شد؟ آيا خواب پيامبر دروغ بود؟".
    در اين آيه جواب آنان را مى دهى، آنچه را تو در خواب نشان پيامبر خود داده اى راست است.
    به خواست تو، آنان با امنيّت كامل وارد مسجدالحرام مى شوند.
    ان شاءالله در آينده اى نزديك، آنان دور كعبه طواف مى كنند و سپس سر خود را مى تراشند و ناخن هاى خود را كوتاه مى كنند در حالى كه از هيچ دشمنى، ترسى به دل ندارند. تو بر چيزهايى آگاهى دارى كه مسلمانان نمى دانند، اين كه امسال آنان كعبه را زيارت نكردند، مصلحتى بزرگ داشت، اين صلح حديبيّه براى آنان پيروزى هاى بزرگى به همراه دارد، البتّه تو براى آنان يك پيروزى در آينده بسيار نزديك قرار مى دهى، چند ماه بعد، آنان به سوى خيبر (سرزمين يهوديان) مى روند و در جنگ با آنان پيروز مى شوند و به غنيمت هاى زيادى مى رسند.

    * * *


    در اينجا مناسب است سه نكته بنويسم:
    * نكته اوّل
    پيامبر در سال ششم هجرى براى انجام "عمره" همراه با ياران خود به سوى مكّه رفت، كافران مانع ورود آن ها به مكّه شدند و ماجراى صلح حديبيّه پيش آمد. در پيمان نامه چنين نوشته شد كه مسلمانان به مدينه بازگردند و در سال بعد (سال هفتم) به مكّه بيايند و سه روز آزادانه اعمال خود را انجام دهند.
    وقتى سال هفتم فرا رسيد، در ماه ذى القعده پيامبر با يارانش به سوى مكّه رفتند و سه روز در مكّه ماندند و اعمال عمره انجام دادند.
    به اين عمره، "عمره قضا" مى گويند، يعنى مسلمانان در سال ششم نتوانستند عمره انجام دهند، ولى در سال هفتم، قضاىِ آن را به جا آوردند و آن را جبران كردند.
    انجام اين عمره، فرصت بسيار بزرگى براى مسلمانان بود، مردم مكّه با چشم خود ديدند كه مسلمانان به كعبه احترام مى گذارند و آن را يادگار ابراهيم(عليه السلام)مى دانند. درست است كه در سال هشتم پيامبر براى فتح مكّه بازگشت، امّا بذر فتح مكّه در زمان انجام اين عمره كاشته شد، اين عمره، هم عبادت بود و هم نمايش قدرت و رشادت مسلمانان.
    * نكته دوم
    كسى كه به زيارت كعبه مى رود، اگر در ماه ذى الحجّه در مكّه باشد، مراسم حجّ را به جا مى آورد (طواف كعبه انجام مى دهد و به سرزمين عرفات و منا مى رود)، امّا اگر كسى در وقت ديگرى (غير از ماه ذى الحجّه) به مكّه برود، طواف كعبه انجام مى دهد و ديگر لازم نيست به سرزمين عرفات برود. به اين اعمال او عُمره مى گويند.
    كسى كه مى خواهد عمره به جا آورد، در خارج از مكّه، لباس احرام به تن مى كند و ذكر "لبّيك" را مى گويد، با اين كار، چند كار بر او حرام مى شود، او بايد از لذّت هاى دنيايى چشم بپوشد: او نبايد عطر بزند، نبايد با همسر خود رابطه جنسى داشته باشد، نبايد مو و ناخن خود را كوتاه كند... همه اين ها بر او حرام مى شود.
    وقتى او به مكّه رفت، بايد هفت بار دور خانه خدا طواف كند، بعد بايد نماز طواف را بخواند و سپس "سعى" انجام دهد. سعى يعنى هفت بار بين كوه "صفا" و كوه "مروه" را بپيمايد. اين دو كوه نزديك كعبه مى باشند. بعد از آن، او بايد موى سر خود را كوتاه كند يا آن را تيغ بزند. بهتر است او ناخن خود را هم كوتاه كند. (به اين عمل، تقصير مى گويند).
    وقتى او اين كار را انجام داد بايد يك بار ديگر طواف انجام دهد، هفت بار دور خانه خدا بچرخد، به اين كار، "طواف نساء" مى گويند كه آخرين مرحله از اعمال عمره است. وقتى او اين اعمال را انجام داد ديگر چيزهايى كه بر او حرام شده بود بر او حلال مى شود (مى تواند عطر بزند، با همسر خود رابطه جنسى داشته باشد و...).
    اين آيه از لحظه اى كه مسلمانان در سال هفتم سرهاى خود را تراشيده اند و ناخن هاى خود را كوتاه كرده اند، سخن مى گويد.
    * نكته سوم
    وقتى پيامبر در سال ششم (قبل از حركت به سوى حديبيّه) آن خواب را ديد، آن را براى مسلمانان تعريف كرد و به آنان گفت: "خواب ديده ام كه همه ما خانه خدا را زيارت مى كنيم و دور آن طواف مى نماييم". پيامبر به آنان نگفت كه اين خواب كى تعبير مى شود، اين مسلمانان بودند كه خيال كردند اين خواب در سال ششم تعبير مى شود. آنان چنين خيال كردند، امّا خدا اراده كرده بود كه اين خواب در سال هفتم تعبير شود و همين اتّفاق هم افتاد. مسلمانان با كمال امنيّت به مكّه وارد شدند و سه روز در آنجا ماندند و اعمال عمره خود را انجام دادند.

    * * *


    در تاريخ مى خوانيم كه در سال هشتم هجرى، پيامبر با لشكرى كه ده هزار نفر جنگجو داشت به سوى مكّه حركت كرد تا آنجا را فتح كند، از طرف ديگر در پيمان نامه حديبيّه ذكر شده بود كه بين مسلمانان و بُت پرستان به مدّت ده سال، آتش بس خواهد بود.
    طبق اين پيمان نامه، پيامبر بايد تا سال 16 هجرى به مكّه حمله نمى كرد، او بايد ده سال صبر مى كرد، پس چرا فقط دو سال صبر كرد؟ چرا به سوى بُت پرستان لشكركشى كرد؟
    اين سؤالى است كه ذهن مرا مشغول كرده بود، وقتى بيشتر مطالعه كردم به اين نتيجه رسيدم كه اين بُت پرستان بودند كه اين پيمان نامه را زير پا نهادند.
    زمانى يك پيمان نامه ارزش دارد كه دو طرف به آن عمل كنند، امّا اگر بُت پرستان بر خلاف آن عمل كردند، چه لزومى دارد كه پيامبر يك طرفه به آن پاى بند باشد؟ تا زمانى كه بُت پرستان به پيمان صلح پاى بند بودند، پيامبر هم به آن عمل كرد.
    در پيمان صلح حديبيّه ذكر شده بود: "بُت پرستان حقّ ندارند به كسانى كه با مسلمانان هم پيمان هستند، حمله كنند و با آنان جنگ نمايند".
    قبيله "خزاعه" با پيامبر هم پيمان بودند و به دين اسلام پيوسته بودند، آنان در اطراف مكّه زندگى مى كردند، در سال هشتم، بُت پرستان به اين قبيله حمله كردند و تعدادى از آنان را مظلومانه به خاك و خون كشيدند.
    اينجا بود كه قبيله خزاعه گروهى را به مدينه فرستادند و ماجرا را براى پيامبر تعريف كردند، پيامبر با قبيله خزاعه پيمان بسته بود كه در مقابل دشمنان آن ها را يارى كند.
    بُت پرستان مكّه خودشان پيمان نامه حديبيّه را زير پا نهادند. وقتى آنان مسلمانانى كه هم پيمان پيامبر بودند را به خاك و خون كشيدند، پيامبر تصميم گرفت لشكر اسلام را به سوى مكّه حركت بدهد.
    پيامبر پيامى را براى مردم مكّه فرستاد: "هر كس به كعبه پناه ببرد، در امان است، هر كس به خانه خود برود و درِ خانه اش را ببندد، در امان است".
    لشكر پيامبر به سوى مكّه پيش رفت، يكى از ياران پيامبر پرچمى را در دست گرفت و سوار بر اسب به سوى شهر رفت و فرياد برآورد: "امروز، روز انتقام است".
    پيامبر از اين ماجرا باخبر شد، او از على(عليه السلام) خواست تا زود خود را به مكّه برساند و پرچم را از او بگيرد و در شهر فرياد بزند: "امروز روز مهربانى است".
    درست است كه مردم اين شهر به پيامبر بارها سنگ زدند، او را جادوگر و ديوانه خواندند و بر سرش خاكستر ريختند و يارانش را شكنجه كردند، امّا او پيامبر مهربانى است، اگر آنان پشيمان شوند و از دشمنى با حقّ دست بردارند، او همه را مى بخشد.
    اين گونه بود كه مكّه بدون خون ريزى، فتح شد و اين شهر از همه بُت ها پاك شد.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۶۱: از كتاب تفسير باران، جلد يازدهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن