کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فَتح: آيه ۱۰

      فَتح: آيه ۱۰


    إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيًما (10 )
    اكنون از "بيعت شجره" ياد مى كنى، وقتى مسلمانان در سرزمين حديبيّه بودند، خبرى به گوش آنان رسيد كه بُت پرستان، فرستاده پيامبر را كشته اند، مسلمانان با شنيدن اين خبر، بسيار عصبانى شدند و آماده جنگ با بُت پرستان شدند.
    آنان با پيامبر بار ديگر بيعت كردند كه تا آخرين قطره خون خود، مقاومت كنند و پيامبر را يارى كنند. اين بيعت مهم زير درختى شكل گرفت و به نام "بيعت شجره" معروف شد، البتّه بعد از ساعاتى معلوم شد كه فرستاده پيامبر، كشته نشده است.
    كسانى كه با محمّد(صلى الله عليه وآله) بيعت كردند در حقيقت با تو بيعت نمودند، چون محمّد(صلى الله عليه وآله) پيامبر توست و بيعت با او، بيعت با توست. دست تو بالاى دست مؤمنان است، هر كس كه پيمانش را بعد از اين بيعت بشكند، به زيان خود عمل كرده است و كسى كه به عهدى كه با تو بسته است، وفا كند، تو به او پاداش بزرگى خواهى داد.

    * * *


    يك بار ديگر اين جمله را در آيه 10 مى خوانم: "دست خدا، بالاى دست مؤمنان است".
    من مى دانم كه خدا، جسم نيست و از صفات و ويژگى هاى مخلوقات خود به دور است، او دست ندارد، پس چرا در اين آيه، "دست خدا" ذكر شده است؟ منظور از اين سخن چيست؟
    من بايد به بررسى روزگارى كه اين آيه نازل شده، بپردازم:
    در آن روزگار، در بين عرب ها رسم بود كه با رئيس قبيله خود بيعت مى كردند، هر بار كه رئيس قبلى از دنيا مى رفت و رئيس جديد انتخاب مى شد، اين بيعت انجام مى شد.
    آنان براى بيعت كردن دو روش داشتند:
    روش اوّل براى وقتى بود كه جمعيّت قبيله كم بود، در اين صورت، همه آن ها نزد رئيس قبيله مى رفتند و با او دست مى دادند و بيعت مى كردند.
    روش دوم براى وقتى بود كه جمعيّت آنان زياد بود و نمى شد همه با رئيس جديد، دست بدهند. در اين صورت رئيس قبيله در جاى بلندى مى ايستاد، او دست راستش را بالا مى آورد، پشت دست او به سوى خودش بود و كف دست او به سمت جمعيّت بود. مردم هم دست راست خود را بالا مى آوردند به صورتى كه كف دست آنان به سوى رئيس قبيله بود.
    نكته مهم اين بود كه دست رئيس قبيله از همه دست ها بالاتر بود و همه مى توانستند او و دست او را ببينند، مردم نيز دستشان را به نشانه بيعت تكان مى دادند و رئيس قبيله دست خود را به نشانه قبول بيعت آنان تكان مى داد.
    وقتى مسلمانان در حديبيّه تصميم گرفتند با پيامبر بيعت كنند، از روش دوم استفاده كردند، زيرا جمعيّت آنان 1200 نفر بود و فرصت زيادى هم نداشتند، هر لحظه ممكن بود كه جنگ آغاز شود.
    اگر من در آن لحظه بيعت بودم مى ديدم كه 1200 نفر دست خود را بالا گرفته بودند، امّا دست پيامبر بالاىِ همه دست ها بود، زيرا پيامبر بر بالاى بلندى ايستاده بود (بلندى كه براى پيامبر با چند جهاز شتر درست كرده بودند). آرى، دست پيامبر بالاتر از همه بود.
    اكنون خدا اين لحظه را حكايت مى كند و مى گويد: "دست خدا بالاى همه دست هاى مؤمنان است".
    خدا دست ندارد، امّا دستى كه آن روز بالاى همه دست ها بود، دست پيامبر خدا بود، آن بيعت، فقط بيعت با پيامبر نبود، بلكه بيعت با خدا بود، اراده پيامبر، اراده خداست، او از خودش سخن نمى گويد، سخن او، سخنى است كه خدا به او گفته است، او خودش دستش را بالا نياورد، اين خدا بود كه به او فرمان داد و دستش را بالا آورد تا مؤمنان با او بيعت كنند، اين خدا بود كه دست او را حركت مى داد. بيعت با او، بيعت با خداست.[119]

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۵۲: از كتاب تفسير باران، جلد يازدهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن