کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    توبه: آيه ۷۸ - ۷۵

      توبه: آيه ۷۸ - ۷۵


    وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آَتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ (75 ) فَلَمَّا آَتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ (76 ) فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ (77 ) أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ (78 )
    مى دانى كه بيمارى نفاق و دورويى مى تواند آسيب بزرگى به سعادت فرد و جامعه بزند، از اين رو باز هم از منافقان مى گويى، داستان "ثعلبه" را برايم بازگو مى كنى:
    ثعلبه، مسلمانى بود كه در مدينه زندگى مى كرد او زندگى بسيار ساده اى داشت و از ثروت دنيا، چيز زيادى نداشت، مردم مدينه او را "كبوتر مسجد" مى خواندند، زيرا بيشتر وقت ها در مسجد مشغول عبادت بود. او همه نمازهايش را پشت سر پيامبر مى خواند و هرگز نماز جماعت را از دست نمى داد.
    آرزوى او اين بود كه روزى ثروتمند شود، او بارها و بارها نزد پيامبر مى آمد و از او مى خواست براى ثروتمند شدن او دعا كند.
    پيامبر به او مى فرمود: اى ثعلبه ! ثروت كمى كه بتوانى شكر آن را به جا آورى بهتر از ثروت زيادى است كه با كفران نعمت همراه باشد.
    امّا ثعلبه بر خواسته خود اصرار داشت، او روزى نزد پيامبر آمد و قسم خورد كه من هرگز كفران نعمت نمى كنم.
    پيامبر براى او دعا كرد، او يك گوسفند بيشتر نداشت، به بركت دعاى پيامبر، كم كم گوسفندان او زياد شدند، او مجبور شد وبه اطراف مدينه كوچ كرد، ديگر فرصت نداشت به مسجد بيايد، فقط روزهاى جمعه به مسجد مى آمد.
    گوسفندان او زيادتر شدند، او ديگر جمعه ها هم براى نماز جمعه نمى آمد، ديگر از او خبرى نبود، او آن چنان مشغول دنيا شده بود كه پيامبر و مسجد را فراموش كرده بود، او فقط به فكر زياد شدن ثروت خود بود و نمى دانست مال دنيا، مانند آب درياست كه هر چه آن را بنوشى، تشنه تر مى شوى.
    تو بر پيامبر خود آيه زكات را نازل كردى، هر مسلمان ثروتمندى بايد مقدارى از مال خود را براى نيازمندان پرداخت كند، اين قانون تو بود، پيامبر مأمورى را نزد ثعلبه فرستاد تا زكات مال او را تحويل بگيرد و براى نيازمندان مدينه بياورد.
    فرستاده پيامبر نزد ثعلبه رفت و حكم زكات را براى او گفت، ثعلبه به بيمارى حرص دنيا مبتلا شده بود، اين سخن پيامبر را نپذيرفت و زكات مال خود را نداد و اين چنين بود كه او از منافقان شد. وقتى اين خبر به پيامبر رسيد، پيامبر سه بار فرمود: "واى بر ثعلبه !".
    تو اين آيات را بر پيامبر نازل كردى:
    بعضى از افراد با من عهد مى كنند و مى گويند: "اگر خدا به ما ثروتى بدهد، ما به ديگران كمك مى كنيم و زكات مى دهيم و ما از بندگان خوب خدا خواهيم شد"، امّا وقتى كه من از فضل و كرم خويش آنان را بهره مند ساختم، در پرداخت زكات، بخل ورزيدند و به عهد خود وفا نكردند و پيمان خود را شكستند.
    من به خاطر اين پيمان شكنى و دروغگويى آنان در دل هاى آنان تصرّف مى كنم و نفاق و دورويى را در دل آنان جايگزين مى نمايم، آيا آنان نمى دانند كه من از راز و گفتار پنهانى آنان باخبرم، من خدايى هستم كه به رازهاى نهانى آگاهى دارم.

    * * *


    اين درس بزرگى براى كسانى است كه هنگام فقر، دم از ايمان مى زنند و وقتى به ثروت مى رسند، غرق دنياپرستى مى شوند و پيمان خود را با تو فراموش مى كنند و دچار بخل و خودخواهى مى شوند، انسانى كه ظرفيّت نداشته باشد، نعمت ها براى او بلا مى شوند و براى همين گاهى فقر به صلاح بنده است و او خبر ندارد.



نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۷۰: از كتاب تفسير باران، جلد چهارم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن