کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    توبه: آيه ۱۰۲

      توبه: آيه ۱۰۲


    وَآَخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآَخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (102 )
    تو بندگان خود را دوست دارى، اگر كسى خطايى كرد و واقعاً پشيمان شد، راه بازگشت به روى او باز است، او مى تواند به سوى تو بازگردد و تو گناهش را مى بخشى و رحمت خويش را بر او نازل مى كنى.
    تو در اينجا از بندگان گناهكار خود چنين ياد مى كنى: "گروهى ديگر، به گناهان خود اعتراف كردند و از خطايى كه انجام داده اند، پشيمان شدند، آنان كسانى هستند كه ايمان به من و روز قيامت را با گناه آميخته اند، هم اعمال پسنديده دارند و هم گناه، .... من بخشنده و مهربان هستم".

    * * *


    عَسَى اللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ.
    اين جمله اى را (كه در وسط آيه آمده است) ترجمه نكردم. بايد صبر كنم، مى خواهم به ترجمه هاى فارسى بيشترى از قرآن مراجعه كنم. مطالعه و تحقيق مى كنم، بيش از چهل ترجمه را مى بينم، آن ها اين جمله قرآن را به يكى از گزينه هاى زير ترجمه كرده اند:
    1 - اميد است كه خدا توبه آنان را بپذيرد.
    2 - باشد كه خدا توبه آنان را بپذيرد.
    3 - شايد خدا توبه آنان را بپذيرد.
    4 - چه بسا خدا توبه آنان را بپذيرد.[58]
    منظور اين ترجمه ها اين است كه وقتى بنده گناهكار توبه مى كند، تو شايد توبه او را بپذيرى. پس سخن از احتمال است.
    نمى دانم چرا اين ترجمه ها به دل من نمى نشيند، اين آيه 102 سوره توبه است. دو آيه بعد را مى خوانم، تو در آيه 104 چنين مى گويى: "آيا مؤمنان نمى دانند كه من توبه بندگانم را مى پذيرم؟".
    چگونه مى شود يك جا از احتمال قبول توبه سخن بگويى و دو آيه بعد، به همه مژده قبول توبه را بدهى؟
    من بايد مطالعه كنم...

    * * *


    نام او "خَيثَمه" بود، در كوفه زندگى مى كرد. يك سال او به مدينه رفت و خدمت امام باقر(عليه السلام)رسيد. آن روز امام باقر(عليه السلام)درباره اين آيه سخن گفت.
    خَيثَمه با دقّت به سخنان امام گوش فرا داد، او باور داشت كه تفسير واقعى قرآن را بايد از اهل بيت(عليهم السلام)شنيد.[59]
    آن روز ياران امام باقر(عليه السلام)فهميدند كه منظور خدا از اين سخن چيست، امام اين آيه را اين گونه تفسير كرد: "خدا قطعاً گناه آنان را مى بخشد كه او بخشنده و مهربان است".[60]
    طبق اين سخن امام، در ترجمه اين آيه، نبايد از واژه هاى "اميد است"، "شايد"، "چه بسا" استفاده كرد، خدا قطعاً گناهان بندگان پشيمان خود را مى بخشد.
    اگر كسى قبل از فرا رسيدن مرگ توبه كند، خدا او را مى بخشد. البتّه توبه بايد قبل از لحظه مرگ باشد، در لحظه مرگ، پرده ها از جلوى چشم انسان كنار مى رود و انسان حقايق جهان ديگر و نتيجه اعمال خود را مى بيند، در آن لحظه همه گناهكاران پشيمان مى شوند و سعى مى كنند از آتش جهنّم رهايى يابند، امّا توبه در آن لحظه سودى ندارد.
    مهم اين است كه انسان به غيب ايمان بياورد و با درك عقلانى خود به سوى تو بازگردد و از گناهان پشيمان شود.
    نكته جالب اين است كه اين سوره را به خاطر همين آيه، سوره توبه نام نهاده اند. شنيده ام كه نازل شدن اين آيه، داستانى دارد...

    * * *


    اينجا مدينه است، مسجد پيامبر. چقدر اينجا شلوغ است ! هر طور هست جمعيّت را مى شكافم و جلو مى روم. دوستانم به من گفته اند كنار ستون توبه نماز بخوانم، آنطور كه آنان آدرس داده اند، آن ستون در گوشه مسجد قرار دارد. رسم است هر كس به مدينه مى آيد، كنار ستون توبه، دو ركعت نماز مى خواند.
    يكى به من گفت بين اين ستون و آيه 102 سوره توبه ارتباطى وجود دارد، من بايد سؤال كنم، تحقيق كنم، بايد به سال هفتم هجرى بروم، ماجراى جنگ احزاب يا جنگ خندق...

    * * *


    گروهى از يهوديان در مدينه زندگى مى كردند كه به آنان "بنى قُرَيظه" مى گفتند، محلّ سكونت آنان، قلعه اى بود كه در شرق مدينه قرار داشت. وقتى پيامبر به مدينه آمد با يهوديان پيمان نامه اى امضاء كرد، قرار شد كه آن ها با دشمنان اسلام همكارى نكنند.
    در سال هفتم، بُت پرستان مكّه با همكارى قبيله هاى مختلف تصميم گرفتند به مدينه حمله كنند، پيامبر از اين ماجرا باخبر شد و دستور داد مسلمانان در قسمت ورودى شهر، خندقى بكنند تا مانع ورود سپاه بُت پرستان به مدينه بشود. متأسّفانه يهوديان بنى قُرَيظه، پيمان خود را شكستند و تصميم گرفتند بُت پرستان را يارى كنند امّا تو مسلمانان را بار ديگر يارى كردى و بُت پرستان با شكست و خوارى بازگشتند.
    ديگر وقت آن بود تا بنى قريظه سزاى پيمان شكنى خود را ببينند، در شرايطى كه مسلمانان در محاصره دشمنان بودند، آنان مى خواستند از پشت جبهه به لشكر اسلام حمله كنند، ديگر صلاح نيست اين مردم پيمان شكن در مدينه زندگى كنند.
    "ابو لُبابه" يكى از مسلمانان مدينه بود، او به قلعه آنان رفت، يهوديان دور او را گرفتند و درباره تصميم پيامبر از او سؤال كردند. ابو لُبابه با دست اشاره اى به گردن خود كرد، يهوديان فهميدند كه جنگ در انتظار آنان است، به همين خاطر سريع براى دفاع از خود دست به كار شدند. ابولبابه از قلعه خارج شد، پيامبر فهميد كه او به مسلمانان خيانت كرده است و به دشمنان خدمت !
    امّا او پشيمان شد، وقتى به مدينه رسيد، طنابى برداشت و به مسجد رفت و خود را به ستونى بست و تصميم گرفت روزها، روزه بگيرد و شب ها عبادت كند و فقط براى وضو گرفتن، طناب را باز كند و پس از وضو، سريع به مسجد بازگردد. او سوگند ياد كرد تا زمانى كه خدا او را نبخشد، به اين كار ادامه بدهد.
    اين خبر به پيامبر رسيد، پيامبر به مردم فرمود كه اگر او نزد من مى آمد، براى او طلب آمرزش مى كردم، امّا اكنون بايد صبر كند تا بخشش خدا فرا رسد.
    چند روز گذشت، سرانجام اين آيه نازل شد، مسلمانان نزد ابولبابه رفتند و به او مژده دادند كه توبه او پذيرفته شده است، ابولبابه خدا را شكر كرد، چند نفر جلو رفتند تا طناب را باز كنند. ابولبابه گفت: "اين كار را نكنيد، من دوست دارم پيامبر مرا آزاد كند".
    پيامبر آمد و فرمود: "اى ابولبابه ! خدا توبه تو را پذيرفت و مانند روزى كه از مادر متولّد شدى، پرونده اعمالت پاك شده است...".[61]

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۷۸: از كتاب تفسير باران، جلد چهارم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن