کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    قلم: آيه ۵۲ - ۵۱

      قلم: آيه ۵۲ - ۵۱


    وَإِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لََمجْنُونٌ (51 ) وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ (52 )
    بزرگان مكّه از هر راهى براى دشمنى با محمّد(صلى الله عليه وآله) استفاده كردند، آنان ياران او را شكنجه دادند، به سوى او سنگ پرتاب كردند، خاكستر بر سرش ريختند، امّا او راهش را ادامه مى داد، به او وعده ثروت دادند، ولى او قبول نكرد. از طرف ديگر، بزرگان مكّه نزد ابوطالب آمدند، ابوطالب عموى محمّد(صلى الله عليه وآله) بود و يكى از بزرگان قريش بود و از محمّد(صلى الله عليه وآله)حمايت مى كرد، كافران از ابوطالب خواستند دست از يارى محمّد(صلى الله عليه وآله) بردارد، امّا ابوطالب قبول نكرد، كافران مى دانستند تا زمانى كه ابوطالب زنده است، آنان نمى توانند محمّد(صلى الله عليه وآله) را به قتل برسانند.
    كافران دور هم جمع شدند تا راهى براى بُت پرستى پيدا كنند، آنان شنيده بودند كه مردى عرب در زخم چشم زدن، مشهور است. آن مرد، سه روز، گرسنگى مى كشيد، بعد از سه روز مثلاً به شتر خوبى نگاه مى كرد و مى گفت: "به به ! چه شتر خوبى !". بعد از مدّتى آن شتر مى مرد !
    كافران تصميم گرفتند به آن مرد پول زيادى بدهند و از او بخواهند محمّد(صلى الله عليه وآله)را چشم زخم بزند، آن مرد سه روز گرسنگى را تحمّل كرد. بزرگان مكّه هم مانند او عمل كردند، آن ها هم سه روز به خود گرسنگى دادند و آماده شدند تا محمّد(صلى الله عليه وآله)را چشم بزنند !
    سه روز گرسنگى آنان تمام شد، معمولاً محمّد(صلى الله عليه وآله) كنار كعبه مى آمد و براى مردم قرآن مى خواند، همه با هم نزد محمّد(صلى الله عليه وآله)آمدند، قرآن را شنيدند و به محمّد(صلى الله عليه وآله) نگاه كردند، همه منتظر بودند كه با اين كار، آسيبى به محمّد(صلى الله عليه وآله)برسد.[49]
    اينجا بود كه تو اين دو آيه را نازل كردى: "اى محمّد ! نزديك است كه اين كافران هنگامى كه آيات قرآن را مى شنوند با چشم زخم تو را از بين ببرند، آنان مى گويند كه تو ديوانه اى، هرگز چنين نيست، تو پيامبر من هستى و اين قرآن هم مايه پند جهانيان است".

    * * *


    چه وقت كسى را چشم مى زنند؟
    وقتى كه در او زيبايى و كمالى ديده شود.
    كافران به دنبال آن مرد عرب رفتند تا آن مرد پس از درك زيبايى قرآن، او را چشم بزند.
    معناى اين كار آنان چه بود؟
    اين يعنى اعتراف به زيبايى قرآن !
    آرى، قرآن در اوج زيبايى بود، كافران وقتى قرآن را مى شنيدند، زيبايى آن را درك مى كردند و شيفته آن مى شدند، آنان آن قدر مجذوب قرآن مى شدند و در برابر آن در شگفتى فرو مى رفتند كه مى خواستند محمّد(صلى الله عليه وآله) را چشم بزنند !
    كافران زيبايى قرآن را درك مى كردند، امّا با اين حال، مى گفتند: "محمّد ديوانه است".
    اين چه سخنى بود؟
    چقدر كار آنان عجيب بود !
    آنان اين گونه شيفته قرآن مى شدند ولى محمّد(صلى الله عليه وآله) را ديوانه مى پنداشتند ! ديوانه، جز سخن پريشان نمى گويد، ديوانگى كجا و زيبايى قرآن كجا؟
    پريشانىِ سخن ديوانه كجا و سخنان دلنشين و زيباى محمّد(صلى الله عليه وآله)كجا؟
    چرا كافران قدرى انديشه نمى كردند؟ اين قرآن پيام و پندى از طرف توست، تو قرآن را فرستادى تا همه مردم جهان از خواب غفلت بيدار شوند و راه سعادت را بيابند و به رستگارى برسند.

    * * *


    آيا چشم زدن حقيقت دارد؟
    در بعضى از چشم ها، نيروى ويژه اى وجود دارد كه حتّى با تمرين مى توان آن را تقويت نمود، حوادث زيادى پيش آمده است كه علّت آن مى تواند چشم زدن باشد، البتّه مردم در اين زمينه، خرافات زيادى ساخته اند.
    روزى من تصميم گرفتم تا نكته هايى كه در اسلام در اين زمينه رسيده است را بررسى كنم. بعد از مطالعه و بررسى به اين چهار نكته رسيدم:
    نكته اوّل: در آيه 67 سوره يوسف چنين خواندم: وقتى در كنعان قحطى شد، يعقوب(عليه السلام)تصميم گرفت تا پسران خود را براى تهيّه آذوقه به مصر بفرستد. يعقوب(عليه السلام) به آنان گفت: "پسرانم ! وقتى به مصر رسيديد، از يك دروازه وارد شهر نشويد، بلكه به چند گروه تقسيم بشويد و هر گروه از دروازه اى وارد شهر شويد".
    راز اين سخن يعقوب(عليه السلام) چه بود؟
    يعقوب(عليه السلام) از چشم زخم مى ترسيد، فرزندان او زيبا و رشيد بودند و اگر همگى از يك دروازه وارد شهر مى شدند، ممكن بود كه مردم آنان را چشم بزنند.
    نكته دوم: روزى پيامبر حسن و حسين(عليهما السلام) را در آغوش گرفت و براى آنان دعايى خواند كه قسمتى از آن چنين بود: "شما را از شرّ هر چشم بد به خدا مى سپارم".
    نكته سوم: على(عليه السلام) فرمود: "چشم زدن، حقّ است و توسّل به دعا براى دفع آن نيز حقّ است".
    نكته چهارم: امام صادق(عليه السلام)فرمود: اگر كسى مى ترسد كه شخصى را چشم بزند يا مى ترسد كه شخص ديگرى او را چشم بزند، پس چنين بگويد:
    ما شاءَ الله، لا قُوّةَ الاّ باللهِ العلىِّ العَظيمِ
    معناى اين ذكر اين است: "هر آنچه خدا بخواهد، همان مى شود، هيچ قدرتى جز قدرت خداى بزرگ نيست".[50]




نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۵۹: از كتاب تفسير باران، جلد سيزدهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن