وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا (16 )وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوح وَكَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا (17 )
تو هرگز مردم شهرى را بدون اتمام حجّت به عذاب گرفتار نساختى، ابتدا پيامبرى را به سوى بزرگان و پيشوايان آنان فرستادى تا آنان را به اطاعت و بندگى تو دعوت كنند، امّا آنان مخالفت كردند و بر تبهكارى خود اصرار ورزيدند، مردم آن شهر نيز از رهبران خود پيروى كردند و سخن پيامبر تو را دروغ خواندند، آن وقت بود كه عذاب تو فرا رسيد و همه آنان را نابود كردى و شهرشان را زير و رو نمودى.
اين قانون تو بود و بر امّت هاى قبلى نيز جارى بود، قوم نوح، سخنان نوح(عليه السلام)را دروغ شمردند و در طوفانى سهمگين غرق شدند. قوم عاد سخنان هود(عليه السلام)را تكذيب كردند و گرفتار تندبادها شدند و از بين رفتند.
قوم "ثَمود" هم پيامبرى صالح(عليه السلام) را انكار كردند و شتر او را كه معجزه اى آسمانى بود، كشتند و زلزله اى ويرانگر، شهر آنان را با خاك يكسان كرد و همه نابود شدند.
آن عذاب ها نتيجه گناهان خودشان بود، تو بر گناهان بندگانت آگاه هستى، كافى است كه براى مجازات آنان تصميم بگيرى، هيچ چيز نمى تواند مانع عذاب تو بشود و گناهكاران را از عذاب برهاند.
* * *