قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَنْ يَطْغَى (45 ) قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى (46 )
موسى(عليه السلام) از كوه طور برگشت، او اكنون ديگر پيامبر بود. او مأموريّت بزرگى بر عهده داشت، بايد نزد فرعون مى رفت و او را به بندگى تو فرا مى خواند. موسى(عليه السلام) وقتى برادرش را ديد با او مشورت كرد، آنان فرعون را به خوبى مى شناختند، آيا فرعون به آن ها اجازه سخن گفتن مى دهد؟ ممكن بود فرعون(عليه السلام) آن ها را قبل از آن كه سخنى بگويند شكنجه كند و يا به قتل برساند.
موسى و هارون(عليهما السلام) دست به دعا برداشتند و چنين گفتند:
ــ خدايا ! بيم آن داريم كه پيش از شروع سخن، فرعون به آزار و شكنجه ما اقدام كند.
ــ نترسيد ! من يار و ياور شما هستم، شما را مى بينم و گفتگوها را مى شنوم.
* * *