کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    اِسراء: آيه ۸۵

      اِسراء: آيه ۸۵


    وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا (85 )
    روح انسانى چيست و از كجا آمده است؟ مى دانم كه روح من از اين دنيا نيست، جسم من از اين دنياى خاكى است، امّا روح من از دنياى ديگرى است.
    به راستى تو انسان را چگونه آفريدى؟
    در قرآن (سوره حجر آيه 29 و سوره صاد آيه 72) چنين گفتى: "به فرشتگان گفتم وقتى روح خود را در آدم دميدم، بر او سجده كنيد".
    تو جسم آدم(عليه السلام) را از خاك آفريدى و سپس روح خود را در آن دميدى. اين روحى كه در جسم انسان دميدى، چيست؟ مى دانم كه جسم من، آفريده توست، قبلاً نبوده است، تو جسم را آفريدى، امّا آيا روح من، هميشه بوده است؟ اگر روح تو در من دميده شده است، آيا روح من جاودانه است؟ آيا هميشه بوده است؟ آيا روح من مانند تو ابدى است؟

    * * *


    اكنون جواب اين سؤال مرا در جمله اى كوتاه مى دهى: "اى محمّد ! درباره روح از تو مى پرسند، به آنان بگو كه روح از امر من است، من فرمان دادم و روح خلق شد، روح، مخلوق و آفريده من است. مقدار كمى از دانش شناخت روح به شما داده شده است".

    * * *


    به اين سخن تو فكر مى كنم، مى فهمم كه تو ابتدا جسم آدم(عليه السلام) را از گِل آفريدى، سپس "روح آدم" را خلق نمودى تو اين "روح" را بر همه مخلوقات خود برترى دادى، در واقع روح انسان بود كه سرآمد همه آفرينش شد. تو اين روح را در جسم آدم قرار دادى.
    اين روح، قبل از خلقت آدم(عليه السلام) وجود نداشت. يعنى هزاران سال، تو بودى و اين روح نبود.
    در سوره حجر آيه 29 چنين گفتى: "به فرشتگان گفتم وقتى روح خود را در آدم دميدم، بر او سجده كنيد". در اينجا مى گويى روح انسان را آفريدى. براى من سؤال پيش مى آيد: اگر تو روح خودت را در انسان دميدى، ديگر اين روح نمى تواند به دست تو خلق شده باشد ! اين روح بايد جاودانه و هميشگى باشد ! آيا كسى مى تواند به من كمك كند تا مفهوم اين دو آيه را بهتر بفهمم؟

    * * *


    اسم او محمّدبن مسلم بود، روزى او از امام صادق(عليه السلام) چنين پرسيد:
    ــ آقاى من ! برايم بگو كه خدا آدم(عليه السلام) را چگونه آفريد؟
    ــ خدا اوّل، جسم آدم را از گِل آفريد، سپس "روح آدم" را خلق نمود.
    ــ يعنى اين روح، قبل از خلقت آدم وجود نداشت. يعنى هزاران سال، خدا بود و اين روح نبود، پس اين روح، روح خدا نيست. اين روح آدم است. اگر اين روح، روح خدا بود، بايد هميشه باشد، در حالى كه اين روح را خدا بعداً آفريد.
    ــ بله. همين طور است. خدا هرگز روح ندارد. او روحى را براى آدم خلق كرد و بعداً در جسم آدم قرار داد.
    ــ آقاى من ! چرا خدا در قرآن مى گويد: "و از روحم در آدم دميدم".
    ــ براى تو مثالى مى زنم. خدا در قرآن، كعبه را خانه خود مى خواند، او به ابراهيم(عليه السلام) مى گويد: "خانه ام را براى طواف كنندگان آماده كن". معناى "خانه خدا" چيست؟ يعنى خانه اى كه خدا آن را به عنوان خانه خود برگزيده است. همين طور خدا وقتى "روح آدم" را خلق كرد، اين روح را برگزيد، زيرا اين روح خيلى باشكوه بود، براى همين خدا از آن اين گونه تعبير كرد.[67]

    * * *


    اكنون مى فهمم كه معناى "روح خدا" چيست، من در اين سخن فكر كردم، آرى، خيلى چيزها را مى توان به خدا نسبت داد، مثل خانه خدا، دوست خدا.
    معلوم است كه خانه خدا، غير از خداست ! خانه خدا را ابراهيم(عليه السلام) به دستور خدا ساخته است، خانه خدا ربطى به حقيقت و ذات خدا ندارد.
    روح انسان را هم خدا آفريده است، خدا روح انسان را انتخاب كرده است، آن را خيلى دوست مى دارد، روحى كه گلِ سرسبد جهان هستى است. اين روح، آفريده خداست.
    در تاريخ مى خوانم كه عدّه اى از يهوديان همين سؤال را از پيامبر نمودند، آن ها مى خواستند بدانند كه آيا روح انسان را خدا خلق كرده است يا نه؟ پس اين سؤال را از پيامبر كردند و اين آيه نازل شد و به زيبايى جواب آنان را داد: "اى محمّد ! درباره روح از تو مى پرسند، به آنان بگو كه روح از امر من است، من فرمان دادم و روح خلق شد، روح، مخلوق و آفريده من است، مقدار كمى از دانش شناخت روح به شما داده شده است".
    آرى، هيچ كس نمى تواند حقيقت روح انسان را درك كند، تو اين روح را از اين دنيا خلق نكردى، تو روح را از دنياىِ ملكوت آفريدى. از دنيايى كه انسان نمى تواند آن را درك كند، دنياى ملكوت از جنس دنياى فرشتگان است !
    انسان تصوّر مى كند كه فقط همين جسم كوچك است، او نمى داند كه درون او دنياى بزرگى است، انسان تا در اين دنياى مادى اسير است، فقط مقدار كمى از حقيقت روح خود را كشف مى كند. اگر انسان عظمت و بزرگى روح خود را درك مى كرد، هرگز شيفته اين دنياى خاكى نمى شد، هرگز خود را بنده اين دنيا نمى كرد، اين دنياى خاكى در برابر عظمت دنياى ملكوت، ذرّه اى ناچيز است.
    افسوس و صد افسوس كه من اسير دنيا مى شوم و سرمايه اى بزرگ را كه تو،به من دادى، تباه مى كنم ! [68]

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۵۴: از كتاب تفسير باران، جلد ششم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن