فَأَرَادَ أَنْ يَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الاَْرْضِ فَأَغْرَقْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ جَمِيعًا (103 ) وَقُلْنَا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ اسْكُنُوا الاَْرْضَ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الاَْخِرَةِ جِئْنَا بِكُمْ لَفِيفًا (104 )
قوم بنى اسرائيل سال هاى سال گرفتار ظلم و ستم فرعون بودند، تو موسى(عليه السلام)را براى نجات آنان فرستادى، موسى(عليه السلام)بارها از فرعون خواست تا به او اجازه دهد تا بنى اسرائيل را با خود به فلسطين ببرد، وقتى بلايى نازل مى شد، فرعون به موسى(عليه السلام) قول مى داد كه به او اجازه اين كار را بدهد، امّا وقتى بلا برطرف مى شد، به عهد خود وفا نمى كرد.
چند سال گذشت، يك شب تو به موسى(عليه السلام) فرمان دادى كه بنى اسرائيل را به سوى بيت المقدس حركت بدهد، موسى(عليه السلام)فرمان تو را اطاعت كرد، فرعون از اين ماجرا باخبر شد و با سپاه بسيارى پشت سر آنان حركت كرد تا آنان را به قتل برساند.
موسى(عليه السلام) با ياران خود به رود نيل رسيدند، تو از موسى(عليه السلام)خواستى عصاى خود را به آب بزند، وقتى موسى(عليه السلام) چنين كرد، رود نيل شكافته شد و موسى(عليه السلام) و يارانش از آن عبور كردند.
فرعون از پشت سر رسيد، ديد كه رود نيل شكافته شده است، همراه با سپاهش وارد شكاف آب شد، وقتى آخرين نفر سپاه او وارد آب شد، به دستور تو، رود نيل به حالت اوّلش بازگشت و آن ها در آب غرق شدند.
بعد از غرق شدن فرعون به بنى اسرائيل گفتى كه اكنون روى زمين زندگى كنيد، دشمن شما را نابود كردم و نعمت هاى فراوان به شما داده ام، اكنون نوبت شماست كه امتحان شويد، بدانيد كه همه شما در روز قيامت به پيشگاه من حاضر خواهيد شد.
[71] امّا افسوس كه آنان قدر نعمت هاى تو را ندانستند، تو موسى(عليه السلام) را چهل شب به كوه طور بردى، آنان گوساله پرست شدند و دين تو را به بازى گرفتند.
* * *