فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي (86 ) قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ (87 )
وقتى به موسى(عليه السلام) اين ماجرا را خبر دادى، او بسيار آشفته شد، او با خود فكر كرد كه همه زحماتى كه براى اين مردم كشيده بودم، هدر رفت، او خشمناك و اندوهگين به سوى قوم خود بازگشت و ديد كه هزاران نفر دور آن گوساله مى چرخند، عدّه اى هم در مقابل آن به سجده افتاده اند.
اينجا بود كه موسى(عليه السلام) فرياد برآورد: اى مردم ! مگر خدا به شما وعده نيك نداده بود؟ آيا به ياد داشتيد كه خدا اراده كرده بود شما را وارث زمين كند و سرزمين فلسطين را به شما بازگرداند؟ آيا مدّت جدايى من از شما طول كشيد؟ چرا نتوانستيد ايمان خود را حفظ كنيد؟ آيا مى خواستيد عذاب خدا بر شما نازل شود كه با وعده من مخالفت كرديد؟
مردم با اين سخنان موسى(عليه السلام) و از خشم او فهميدند كه فريب خورده اند، آنان عذرتراشى كردند و گفتند: "اى موسى ! ما به اختيار خود با تو عهدشكنى نكرديم، ما طلاهايى را كه از فرعونيان همراه داشتيم، از خود دور ساختيم و به پيشنهاد سامرى آن طلاها را در آتش انداختيم".
* * *