وَإِنْ كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الاَْرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذًا لَا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا (76 ) سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا (77 )
اى محمّد ! نزديك بود كه كافران مكّه تو را با توطئه از زندگى در اين شهر مأيوس كنند و به اخراج تو همّت گمارند، اگر آن ها چنين كارى مى كردند، پس از بيرون كردن تو، ديگر مدّت زيادى زنده نمى ماندند و با عذاب من نابود مى شدند.
اين مطلب، قانون من است و قانون من تغيير نمى كند: هرگاه امّتى، پيامبر خود را از شهر خود بيرون كنند يا او را به قتل برسانند، آن امّت دوامى نخواهد داشت و به عذاب من گرفتار مى شود.
* * *
از قانون خود سخن گفتى، اگر مردم شهرى پيامبر خود را از شهر بيرون كنند، مدّت زيادى زنده نمى مانند، وقتى من تاريخ را مى خوانم، سؤالى به ذهنم مى رسد، محمّد(صلى الله عليه وآله) وقتى به پيامبرى رسيد، سيزده سال در مكّه ماند، پس از آن، پيامبر به مدينه هجرت كرد و حدود ده سال آنجا ماند، در اين ده سال، چرا عذابى آسمانى بر مردم مكّه نازل نشد؟ مگر مردم مكّه باعث نشدند كه پيامبر از مكّه بيرون برود، پس تو به قانون خود عمل نكردى؟ چرا عذاب را بر آنان نازل نكردى؟
وقتى مطالعه و تحقيق مى كنم متوجّه مى شوم كه پيامبر با علاقه و خواست خود به مدينه رفت، قبل از هجرت پيامبر، مردم مدينه از پيامبر دعوت كردند كه به شهر آنان برود، آن ها با پيامبر بيعت كرده بودند كه تا پاى جان از پيامبر دفاع كنند.
وقتى شرايط زندگى بر پيامبر فشار آورد، پيامبر تصميم گرفت تا از مكّه به مدينه هجرت كند. آرى، پيامبر بعد از خارج شدن از مكّه، آواره كوه و بيابان نشد، بلكه به شهرى رفت كه مشتاقان زيادى در انتظار او بودند.
كارى كه كافران مكّه كردند اين بود كه آنان مى خواستند مانع هجرت پيامبر شوند، آنان تصميم گرفته بودند كه پيامبر را به قتل برسانند، امّا موفّق به اين كار نشدند، در شب هجرت پيامبر، على(عليه السلام) جاى پيامبر خوابيد و پيامبر به سوى مدينه حركت كرد.
* * *