کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    طه: آيه ۸۵

      طه: آيه ۸۵


    قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ (85 )
    چهل روز است كه موسى(عليه السلام) و آن گروه هفتاد نفره از بنى اسرائيل دور هستند، موسى(عليه السلام) خبر ندارد كه چه حادثه شومى در اين مدّت رخ داده است، اكنون تو به او چنين مى گويى: "اى موسى ! من قوم تو را در اين مدّت كه نبودى، امتحان كردم، سامرى آن ها را گمراه ساخت".
    فتنه بزرگى روى داده است ! فتنه سامرى و گوساله آن !
    سامرى كه بود؟ او چگونه توانست مردم را فريب بدهد؟

    * * *


    سامرى منافق بود، او به دين موسى(عليه السلام) ايمان نياورده بود، او به دنبال فرصتى بود تا مردم را گمراه كند. موسى(عليه السلام) به مردم گفت كه من پس از سى شب نزد شما باز خواهم گشت، امّا او ده شب دير كرد.
    سامرى فرصت را غنيمت شمرد، او مى دانست كه بنى اسرائيل مقدار زيادى طلا و جواهرات فرعونيان را همراه دارند. او در ميان آنان اين شايعه را پراكند كه غنيمت هاى فرعونيان را بايد در آتش سوزاند.
    سامرى به آنان گفت: "براى چه اين بار را همراه خود به فلسطين مى بريد؟ به هر حال موسى آن را از شما مى گيرد و در آتش مى اندازد، پس خوب است ما اين طلاها و جواهرات را در همين جا در آتش اندازيم".
    مردم اين شايعه را باور كردند، آتش افروختند، خود سامرى هم طلاهايى را كه همراه داشت در آتش انداخت. مردم هم همه طلاها را در آتش انداختند.
    شب فرا رسيد، سامرى از اين طلاهاى ذوب شده، مجسّمه اى به شكل گوساله ساخت. اين مجسّمه تو خالى بود و با مهارت ساخته شده بود، يك قسمت آن مجسّمه سوراخى داشت.
    او در دل زمين گودالى را كند و يك نفر را آنجا نشاند. وقتى آن شخص دهان خود را به آن سوراخ مجسّمه مى نهاد و صدا مى زد، صداى او در مجسّمه مى پيچيد و از دهان مجسّمه به گوش همه مى رسيد. مجسّمه به گونه اى طراحى شده بود كه صدا را تقويت مى كرد. قرار شد تا آن شخص در موقع مناسب، صداى گاو از خود درآورد.[130]
    صبح فرا رسيد، هوا روشن شد، مردم ديدند كه يك مجسّمه طلايى زير نور آفتاب مى درخشد، عدّه اى از پيروان سامرى هم در مقابل آن به سجده افتاده اند.
    مردم به اين منظره نگاه مى كردند، اين مجسّمه از كجا آمده است؟ چرا عدّه اى به سجده افتاده اند؟
    ناگهان از آن مجسّمه صداى گوساله به گوش رسيد و سامرى شروع به سخن كرد: "اى مردم ! خدا خودش به اينجا آمده است، شما چه نيازى به موسى داريد؟ موسى به كوه طور رفته است و دنبال خدا مى گردد، خدا خودش به پيش شما آمده است، همان گونه كه خدا براى موسى به شكل درخت درآمد، امروز به شكل اين مجسّمه طلايى نزد شما آمده است، اين خداى شما و خداى موسى است".
    مردم سخن او را باور كردند و در مقابل گوساله به سجده افتادند. آنان باور كردند كه همان گونه كه تو براى موسى به شكل درخت ظاهر شدى، براى آنان به شكل اين مجسّمه ظاهر شده اى !
    آن ها فكر نكردند كه تو جسم ندارى و هرگز به شكلى ظاهر نمى شوى، آن درخت هم جلوه اى از نور تو بود، آن شب تو نور را بر آن درخت جلوه گر كردى.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۶۱: از كتاب تفسير باران، جلد ششم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن