کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    مريم: آيه ۱۱ - ۷

      مريم: آيه ۱۱ - ۷


    يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَام اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا (7 ) قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا (8 ) قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا (9 ) قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آَيَةً قَالَ آَيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَال سَوِيًّا (10 )فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الِْمحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا (11 )
    تو دعاى زكريّا(عليه السلام) را شنيدى و فرشته اى را نزد زكريّا(عليه السلام)فرستادى تا پيام تو را به او برساند. صدايى به گوش زكريّا(عليه السلام)رسيد: "اى زكريا ! ما تو را به پسرى بشارت مى دهيم كه نامش يحيى است، پيش از اين همنامى براى او قرار نداده ايم".
    زكريّا(عليه السلام) در جواب گفت: " چگونه من صاحب پسرى خواهم شد، حال آن كه همسرم نازا مى باشد و من نيز پيرى افتاده و ناتوان شده ام".
    فرشته در جواب گفت: "اراده خدا چنين است و اين كار براى او آسان است، او تو را از هيچ آفريد، اكنون مى تواند از تو و همسر تو، پسرى بيافريند".
    زكريّا(عليه السلام) به فكر فرو رفت، آيا اين پيام از طرف تو بود؟ آيا اينان كه با او سخن گفتند فرشتگان بودند؟ شايد صداى شيطان را شنيده است !
    زكريّا(عليه السلام) چه بايد مى كرد، شيطان هم مى تواند براى فريب مردم، با آنان سخن بگويد، زكريّا(عليه السلام) مى خواست مطمئن شود كه اين مژده از طرف توست، پس او چنين گفت: "بارخدايا ! براى من نشانه اى قرار بده تا بدانم اين بشارت از طرف توست".
    تو مى خواستى تا زكريّا(عليه السلام) را يارى كنى و كارى كنى كه او از اين شك بيرون بيايد، به او وحى كردى: "اى زكريا ! از اين لحظه تا سه شبانه روز، زبان تو از كار مى افتد و ديگر نمى توانى با مردم سخن بگويى، اين نشانه اى براى توست، تو فقط با رمز و اشاره با مردم سخن خواهى گفت".
    اين نشانه اى براى زكريّا(عليه السلام) بود، وقتى نزد مردم آمد، متوجّه شد كه قادر به سخن گفتن با آنان نيست. دوستان او تعجّب كردند كه چرا زكريّا(عليه السلام) با آنان سخن نمى گويد، او با اشاره به آنان فهماند كه از پيش او بروند و صبح و شام به ذكر خدا مشغول شوند.
    زكريّا(عليه السلام) منتظر بود تا سه روز تمام شود، اگر زبان او پس از سه روز به حالت قبل برمى گشت، معلوم مى شد كه آن مژده از طرف فرشتگان بوده است. وقتى سه روز تمام شد، بار ديگر زكريّا(عليه السلام) توانست سخن بگويد، آن زمان يقين كرد كه اين كار خداست، شيطان هرگز نمى تواند چنين كارى كند، اين گونه بود كه زكريّا(عليه السلام) سر به سجده شكر گذاشت.[99]
    پس از مدّتى، "يحيى" به دنيا آمد، پدر، پسر عزيزش را در آغوش گرفت و مى بوسيد و مى بوييد، او نمى دانست چگونه تو را شكر كند، آرى، زكريّا(عليه السلام) به آرزوى بزرگ خود رسيده بود و اشك شوق بر ديدگانش جارى بود.
    آرى، اگر من هم خواسته هاى خود را از عمق وجودم از تو بخواهم، تو دعايم را مستجاب مى كنى، كسى كه به در خانه تو بيايد، هرگز نااميد نمى شود، تو زكريّا(عليه السلام)را در حالى كه نااميد از داشتن فرزند شده بود، به آرزويش رساندى، آرى، در نااميدى، بسى اميد است.
    وقتى زكريّا(عليه السلام) به آرزويش رسيد، تو را فراموش نكرد، بلكه شكر نعمت تو را به جا آورد.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۱۲: از كتاب تفسير باران، جلد ششم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن