کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    انبياء: آيه ۸۸ - ۸۷

      انبياء: آيه ۸۸ - ۸۷


    وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ (87 ) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ (88 )
    اكنون از يونس(عليه السلام) ياد مى كنى، تو يونس(عليه السلام) را به پيامبرى انتخاب كردى و از او خواستى تا به سوى مردمى برود كه در نينوا (در كشور عراق) زندگى مى كردند. او به نينوا رفت و سى و سه سال، مردم را به يكتاپرستى دعوت كرد، در اين مدّت فقط دو نفر به او ايمان آوردند، مردم با يونس(عليه السلام) تندى مى كردند و او را تهديد به قتل نمودند، سرانجام يونس(عليه السلام) آنان را نفرين كرد و از تو خواست تا بر آنان عذاب را نازل كنى.
    به يونس(عليه السلام) وحى كردى كه طلوع آفتاب روز چهارشنبه، نيمه ماه، عذاب نازل مى شود، يونس(عليه السلام) اين زمان نزول عذاب را به ديگران خبر داد و او از دست مردم بسيار عصبانى بود كه چرا فريب شيطان را خورده اند و به گمراهى افتاده اند، سپس او شهر را ترك كرد.
    قبل از آن كه عذاب فرا رسد، مردم تصميم گرفتند توبه كنند، هنوز ساعتى به نزول عذاب مانده بود كه صداى گريه آنان، همه جا را فرا گرفت، تو توبه آنان را پذيرفتى و عذاب را از آنان برداشتى كه تو خداى بخشنده و مهربان هستى.[29]
    شهر نينوا كنار رود فرات واقع شده بود، يونس به سوى فرات رفت. رود فرات رود بزرگى بود و كشتى ها به راحتى در آن رفت و آمد مى كردند، يونس(عليه السلام) سوار كشتى شد. كشتى به سوى "خليج فارس" حركت كرد. وقتى كشتى به وسط دريا رسيد. يونس(عليه السلام) به سمت دريا رفت، او گمان مى كرد كه تو بر او سخت نمى گيرى.[30]
    تو نهنگ بزرگى را بر اهل آن كشتى مسلّط كردى، آن ها فهميدند كه آن نهنگ، يكى از آنان را مى خواهد، آن ها به قرعه رو آوردند و قرعه به نام يونس(عليه السلام)درآمد، آن ها يونس(عليه السلام)را به آب انداختند. يونس(عليه السلام) درون شكم نهنگ قرار گرفت. (بعضى از نهنگ ها بيش از 30 متر طول دارند و به راحتى مى توانند انسانى را ببلعند).
    يونس(عليه السلام) تقريباً يك هفته در شكم نهنگ باقى ماند، زنده ماندن يك انسان در شكم نهنگ به قدرت و اراده تو بود، تو به هر كارى كه بخواهى توانا هستى.[31]
    او در تاريكى ها گرفتار شده بود، شب بود و دل دريا هم تاريك بود و شكم نهنگ هم تاريك تاريك !
    او در اين تاريكى ها تو را خواند و گفت: "جز تو خدايى نيست، تو از هر عيب و نقصى به دور هستى، اين من هستم كه به خود ستم كردم".
    تو صداى او را از دل دريا شنيدى، تو به بندگان خود نزديك هستى، صداى آنان را مى شنوى. تو دعاى او را مستجاب كردى و او را از آن گرفتارى نجات دادى، تو اين گونه مؤمنان را نجات مى دهى.
    نهنگ به ساحل آمد و يونس(عليه السلام) را به آنجا افكند. يونس(عليه السلام)بسيار ضعيف شده بود، مدّتى گذشت تا او سلامتى خود را بازيافت و به سوى قوم خود رفت، مردم با ديدن او بسيار خوشحال شدند و به او ايمان آوردند.

    گويا يونس(عليه السلام) چهار هفته از قوم خود دور بود، يك هفته طول كشيد تا به وسيله كشتى از نينوا به خليج فارس برود، يك هفته هم در شكم نهنگ بود، يك هفته هم در ساحل خليج فارس استراحت كرد تا سلامتى خود را به دست آورد، يك هفته هم طول كشيد تا از ساحل خليج فارس خود را به نينوا برساند.[32]

    * * *


    چقدر خوب است وقتى من در تاريكى گناه و معصيت گرفتار آيم، در دل شب، در تاريكى سر به سجده گذارم و اين گونه تو را بخوانم: "جز تو خدايى نيست، تو از هر عيب و نقصى به دور هستى، اين من هستم كه به خود ستم كردم". من هرگز نبايد از رحمت و مهربانى تو نااميد شوم، گناه من هر چقدر بزرگ باشد، رحمت تو از گناه من بزرگ تر است.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۳۶: از كتاب تفسير باران، جلد هفتم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن