کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    تكوير: آيه ۹ - ۷

      تكوير: آيه ۹ - ۷


    وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ (7 ) وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ (8 ) بِأَيِّ ذَنْب قُتِلَتْ (9 )
    همه انسان ها و حتّى فرشتگان و جنّ ها نابود شده اند، هيچ كس زنده نيست. مدّتى مى گذرد. تو اراده مى كنى تا همه را زنده كنى، ابتدا اسرافيل را زنده مى كنى، او در صور خود براى بار دوم مى دمد، همه فرشتگان زنده مى شوند، انسان ها سر از خاك برمى دارند و براى حسابرسى به پيشگاه تو مى آيند. جنّ ها هم زنده مى شوند. روز حسابرسى فرا رسيده است.
    در آن روز، مؤمنان از كافران جدا مى شوند، هر كس با همتاى خود همراه مى شود، مؤمنان با مؤمنان خواهند بود و كافران با كافران.
    در آن روز درباره دخترانى كه زنده به گور شده اند، پرسش مى شود، فرشتگان از كسانى كه دختران خود را زنده به گور كرده اند، سؤال مى كنند: "اين دختران چه گناهى كرده بودند كه آن ها را كشتيد؟".

    * * *


    گروهى از كسانى كه در روزگار جاهليّت زندگى مى كردند، دختر داشتن را ننگ مى دانستند، وقتى دخترى به دنيا مى آمد، پدرش او را زنده به گور مى كرد. روز قيامت از اين پدران بى رحم سؤال خواهد شد.
    من دوست دارم بدانم چگونه اين رسم غلط در ميان آنان رواج پيدا كرد؟
    بايد تاريخ را بخوانم و تحقيق كنم...
    ماجرا از آنجا شروع شد كه قبيله "بنى تَميم" با نُعمان بن مُنذر كه در قسمتى از عراق حكومت مى كرد درگير جنگ شدند و در آن جنگ شكست خوردند و دختران آنان به اسارت نعمان در آمدند.
    بعد از مدّتى آنان با نعمان صلح كردند، عرب ها از نُعمان خواستند تا دخترانشان را به آنان بازگردانند. او گفت: "من آنان را مجبور به بازگشت نمى كنم، اختيار با خود آنان است، مى توانند در اينجا بمانند يا با شما بيايند".
    رئيس قبيله رو به دختر خود كرد و گفت:
    ــ دخترم ! تو آزاد شده اى، با من به وطن بازگرد.
    ــ پدر ! من مى خواهم اينجا بمانم.
    رئيس قبيله از اين سخن دخترش عصبانى شد و همان جا قسم ياد كرد كه هر دخترى كه خدا به او بدهد، او را زنده به گور كند. وقتى او به وطن بازگشت به اين سوگند خود عمل كرد، اهل قبيله هم از او پيروى كردند و كم كم اين يك سنّت شد. اين سنّت غلط در قبيله هاى بنى تَميم، هُذيل و قَيس رواج پيدا كرد.[16]
    در اينجا از نعمان بن منذر نام بردم، همان كسى كه دختران عرب را به اسارت گرفته بود، او در سال 582 ميلادى از دنيا رفت، از طرف ديگر، وفات پيامبر در سال 632 ميلادى است. وقتى پيامبر از دنيا رفت همه قبيله هاى عرب مسلمان شده بودند و دست از اين سنّت غلط برداشته بودند. شايد بتوان گفت كه اين سنّت غلط كمتر از صد سال رواج داشته است.
    البتّه همه قبيله هاى عرب دست به چنين كارى نمى زدند، زيرا در اين صورت نسل عرب ها از بين رفته بود. اين سنّت در ميان چهار قبيله رواج داشت.

    * * *


    در زبان عربى به دخترى كه زنده به گور مى شود، "مَوْؤُده" مى گويند. اين واژه در اصل به معناى "سنگينى" مى باشد. وقتى دخترى را زنده در قبر مى گذارند و خاك بر روى او مى ريزند، او سنگينى خاك را احساس مى كند، به همين خاطر در زبان عربى به دخترى كه زنده به گور مى شد، "مَوْؤُده" مى گفتند.
    اين آيه معناى ديگرى هم دارد كه از آن به "بطنِ قرآن" ياد مى كنيم. "بطنِ قرآن" معنايى است كه از نظرها پنهان است: يكى از ياران حضرت صادق(عليه السلام)، آيه 8 اين سوره را خواند و از آن حضرت پرسيد:
    ــ آقاىِ من ! در روز قيامت از "مَوْؤُده" سؤال مى شود كه چرا كشته شد. به نظر شما منظور قرآن از اين سخن چيست؟
    ــ اين آيه درباره امام حسين(عليه السلام)است كه مظلومانه شهيد شد.[17]
    وقتى من اين حديث را شنيدم به فكر فرو رفتم. من مى دانستم كه "مَوْؤُده" به معناى كسى است كه سنگينى چيزى را احساس مى كند. مى خواستم بدانم چرا به امام حسين(عليه السلام)"مَوْؤُده" گفته مى شود؟

    * * *


    بايد تاريخ را با دقّت بخوانم...
    امام حسين(عليه السلام) براى حفظ اسلام قيام كرد، امّا مسلمانانى كه نماز مى خواندند و حجّ به جا مى آوردند، او را به شهادت رساندند، عصر روز عاشورا فرا رسيد، يكى از سپاهيان كوفه نزد عمرسعد رفت. عمرسعد فرمانده سپاه بود. آن سرباز گفت:
    ــ قربان ! يادتان نرود دستور فرماندار كوفه را اجرا كنى؟
    ــ كدام دستور؟
    ــ مگر يادتان نيست كه فرماندار كوفه در نامه خود دستور داده بود تا بعد از كشتن حسين، بدن او را زير سم اسب ها پايمال كنيم.
    ــ راست مى گويى.
    آرى ! عمرسعد براى اين كه مطمئن شود كه به حكومت رى مى رسد، براى خوشحالى ابن زياد تصميم گرفت اين دستور را اجرا كند.
    در سپاه كوفه اعلام مى كنند: "چه كسى حاضر است تا بدن حسين را با اسب لگد مال نمايد و جايزه بزرگى از ابن زياد بگيرد؟".[18]
    وسوسه جايزه در دل همه مى نشيند، امّا كسى جرأت اين كار را ندارد، عمرسعد جايزه را بيشتر و بيشتر مى كند، سرانجام ده نفر براى اين كار داوطلب مى شوند و بدن امام حسين(عليه السلام)را با اسب هاى خود پايمال مى كنند.[19]
    پيكر پاك حسين(عليه السلام) زير سم اسب ها !
    الله اكبر !
    شهيد زنده است و هرگز نمى ميرد. اين سخن قرآن است.
    حسين(عليه السلام) همان شهيدى است كه سنگينىِ اسب ها را وقتى بر پيكر او مى تاختند، احساس كرد، حسين(عليه السلام) همان "مَوْؤُده" است كه در روز قيامت، خدا از مسلمانان كوفه سؤال مى كند: "به كدامين گناه او را كُشتيد؟".

    * * *


    به كدامين گناه؟
    اى قلم ! بگذار باز هم از كربلا بنويسم !
    آن لحظه اى كه حسين(عليه السلام) تنها مانده بود و همه يارانش شهيد شده بودند، حسين(عليه السلام) آماده است تا با خون خود، درخت اسلام را آبيارى كند، امّا قبل از آن بايد، حجّت را بر اين مردم تمام كند، او قرآنى را روى سر مى گذارد و رو به سپاه كوفه چنين مى گويد: "اى مردم ! قرآن، بين من و شما قضاوت مى كند. آيا من فرزند دختر پيامبر شما نيستم، چه شده كه مى خواهيد خون مرا بريزيد؟"[20]
    هيچ كس جوابى نمى دهد. سكوت است و سكوت !
    لشكر كوفه به سوى حسين(عليه السلام)حمله مى برد. امام دفاع مى كند و سپس چون شير به قلب سپاه حمله مى برد.
    حسين(عليه السلام) شمشير مى زند و به پيش مى رود. تعداد زيادى از نامردان را به خاك و خون مى كشد، او براى لحظه اى مى ايستد و رو به سپاه كوفه مى كند و مى گويد: "براى چه به خون من تشنه ايد؟ گناه من چيست؟"
    آن مسلمانان چه جوابى به حسين(عليه السلام) دادند؟
    عمرسعد فرمان داد تا جواب او را بدهند، ناگهان، باران تير و سنگ و نيزه باريدن گرفت، حسين(عليه السلام)، تك و تنها در ميدان ايستاده بود،
    آن طرف خيمه ها، اشك ها، سوزها، زنان بى پناه، تشنگى ! اين طرف باران سنگ و تير و نيزه !
    سنگى به پيشانى حسين(عليه السلام)اصابت مى كند و خون از پيشانى او جارى مى شود.[21]
    حسين(عليه السلام) لحظه اى صبر مى كند، امّا دشمن امان نمى دهد و تيرى زهرآلود بر قلب حسين(عليه السلام) مى نشيند...[22]
    اين صداى حسين(عليه السلام) است كه در دشت كربلا مى پيچد: "خدايا ! من راضى به رضاى تو هستم".[23]
    لحظه اى مى گذرد، حسين(عليه السلام) از روى اسب با صورت به زير مى افتد و دشمنان براى كشتن او، شتاب مى كنند...[24]
    روز قيامت كه فرا رسد، خدا همه كسانى را كه در قتل حسين(عليه السلام)دست داشتند را جمع مى كند و از آنان سؤال مى كند: "به كدام گناه، حسين را كشتيد"؟

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۷: از كتاب تفسير باران، جلد چهاردهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن