يَا أَيُّهَا الاِْنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ (6 )
در اينجا مى خواهى از واقعيّت بزرگى سخن بگويى، تو با انسان چنين سخن مى گويى: "اى انسان ! تو تا لحظه مرگ در تلاش و سختى و رنج هستى و سرانجام مرگ سراغ تو مى آيد. تو در روز قيامت زنده مى شوى و پاداش و كيفر مى بينى".
به اين سخن تو فكر مى كنم و از خود مى پرسم: آيا دنيا محلّ آسايش و راحتى است؟
خير.
زندگى اين دنيا با سختى هايى همراه است، لحظه اى كه انسان از مادر متولّد مى شود، گريه مى كند و وحشت او را فرا مى گيرد، گرسنگى، تشنگى، سرما و گرما او را آزار مى دهد، بيمارى ها در كمين اوست.
وقتى او بزرگ شد، انواع فشارهاى جسمى و روانى به او مى رسد، او بايد براى كسبِ روزى، زحمت بكشد و كار كند. زندگى انسان با سختى همراه است.
آيا اين رنج ها پايانى دارد؟
در هر سنّ و سالى، مشكل براى او پيش مى آيد، حرص، طمع و حسد، روح او را آزار مى دهد، انسان هر چقدر مال دنيا جمع كند، باز هم سير نمى شود، باز به دنبال ثروت بيشتر مى رود، اين دنيا هرگز انسان را سير نمى كند.
اين قانون دنياست، هر كس هر چقدر ثروت دارد، دوبرابر آن، حرص دارد، كسى يك سكّه طلا دارد، به دو سكّه حرص دارد، كسى كه هزار سكّه دارد، به دو هزار سكّه حرص دارد، هر كس ثروتش بيشتر، حرص او هم بيشتر و آسايش او هم كمتر !
فرقى نمى كند كافر و مؤمن با اين رنج ها روبرو هستند، اين رنج ها تا لحظه مرگ ادامه دارد، پس خوشا به حال كسى كه ايمان را انتخاب كند و در جهان آخرت به آسايش برسد.
تو انسان را براى آخرت آفريدى و آسايش او را در آن جهان قرار دادى، افسوس كه انسان ها در اين دنيا به دنبال آسايش هستند !
اكنون كه زندگى زنجيره اى از رنج و خستگى است، پس چرا عدّه اى به خاطر دنيا، آخرت را مى فروشند؟ چرا راه كفر را برمى گزينند؟
* * *