کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    بَلَد: آيه ۱۶ - ۱۱

      بَلَد: آيه ۱۶ - ۱۱


    فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (11 ) وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ (12 ) فَكُّ رَقَبَة (13 ) أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْم ذِي مَسْغَبَة (14 )يَتِيًما ذَا مَقْرَبَة (15 ) أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَة (16 )
    سخن از نعمت هايى بود كه تو به انسان ها داده اى، امّا او از گذرگاه سخت نگذشت !
    گذرگاه سخت، گردنه اى بلند !
    كسى چه مى داند آن گذرگاه سخت چيست؟
    آن گردنه سخت، چهار چيز است:
    آزاد كردن بنده.
    اطعام گرسنگان.
    نيكى به يتيمِ خويشاوند.
    كمك به فقيرِ زمين گير.
    هر كس اين چهار كار را انجام دهد، از آن گذرگاه سخت عبور كرده است و به سعادت و رستگارى رسيده است.

    * * *


    امروزه انسان ها با وسايل راه سازى، در كوهستان ها راه هاى وسيعى را ايجاد كرده اند و در دل كوه ها، تونل زده اند و مسافران مى توانند به راحتى از كوهستان عبور كنند.
    ولى من براى فهميدن اين آيات بايد به گذشته برگردم !
    به شهر مكّه ! زمانى كه هنوز پيامبر به مدينه هجرت نكرده است، (مكّه شهرى است كه در ميان كوه ها واقع شده است).
    اگر در آن زمان مى خواستم به مسافرت بروم، مى توانستم از شتر يا اسب استفاده كنم، شتر براى عبور از بيابان و راه صاف مفيد بود، اگر مى دانستم كه در مسير من، كوهستان قرار دارد بايد از اسب استفاده مى كردم.
    عبور از كوهستان، كار سختى بود، جاده ها با ابزارهاى ابتدايى ساخته شده بودند.
    براى عبور از گردنه، بايد از اسب پياده مى شدم، خطر در كمين بود، كمى غفلت باعث سقوط من در درّه هاى عميق مى شد، بايد مواظب اسب خود مى بودم تا مبادا سقوط كند. آرام آرام از گردنه بالا مى رفتم، راهى كه عرض آن به كمتر از يك متر مى رسيد، درّه اى هولناك كه كنار من بود.
    خستگى بالا رفتن از كوه، ترس از سقوط...
    وقتى من از گردنه مى گذشتم، احساس آرامش مى كردم، هر كس كه به سلامت از گردنه مى گذشت، خوشحال و خندان بود.
    قرآن مى گويد: "انسان از آن گذرگاه سخت نگذشت".
    اين گذرگاه و گردنه سخت چيست؟
    "محبّت به دنيا".
    كسى كه دنيا همه چيز اوست، براى به دست آوردن ثروت بيشتر، تلاش مى كند. او شيفته مال دنيا مى شود، محبّت و عشق به دنيا همه وجود او را پر مى كند و حاضر نيست چيزى از آن را به نيازمندان بدهد.
    گذشتن از ثروت و كمك به ديگران، همان گردنه سخت است كه انسان كافر از آن عبور نكرده است، او عشق به دنيا را پشت سر نگذاشته است.
    آرى، هر كس بتواند اين چهار كار را انجام دهد، از گردنه عشق به دنيا عبور كرده است:
    آزاد كردن بنده.
    اطعام گرسنگان.
    كمك به فقيرِ زمين گير.
    نيكى به يتيمِ خويشاوند (تأكيد به يتيمانى كه در فاميل هستند براى اين است كه اين يتيمان در اولويّت هستند).
    آيا كسى حاضر است اين چهار كار را انجام دهد و از آن گردنه سخت عبور كند؟
    آرى، راه نجات، فقط نماز و روزه و عبادت نيست، راه نجات دو چيز است: عبادت خدا و خدمت به خلق خدا !

    * * *


    محمّد(صلى الله عليه وآله) ثروتمندان مكّه را به اسلام دعوت كرد، آنان شيفته ثروت خود بودند و مى دانستند اگر مسلمان شوند بايد مقدارى از ثروتشان را به فقيران و نيازمندان بدهند. قرآن از كمك به نيازمندان سخن گفته بود.
    بزرگان مكّه به مال و ثروت خويش دل بسته بودند، آن ها دوست نداشتند از ثروت خود به ديگران بدهند، به همين دليل آنان ايمان نمى آوردند.
    انسانى كه قلبش از نور ايمان به تو خالى است، هميشه از فقر مى ترسد، اگر او همه خزانه هاى خدا را هم داشته باشد، باز از فقر مى ترسد و بخل مىورزد. خزانه هاى خدا، همان اراده خداست ! هرگاه خدا چيزى را اراده كند، آن چيز بدون هيچ فاصله اى به وجود مى آيد.
    اگر انسان چنين قدرتى داشت كه هرچه در دنيا اراده مى كرد، همان خلق مى شد، باز هم اين انسان بخل مىورزيد و از فقر مى ترسيد !
    اين راز بزرگى است كه قرآن در آيه 100 سوره "اِسرا" از آن سخن گفته است.
    من بايد در اين سخن تو فكر كنم. اگر من همه دنيا را طلا مى كردم و همه آن را براى خودم قرار مى دادم، باز هم از فقر مى ترسيدم.
    تو با اين سخن چه درسى مى خواهى به من بدهى؟
    من كه شب و روز به فكر دنيا هستم، بايد بدانم دنيا هرگز مرا به آرامش نمى رساند، اگر كسى همه دنيا را طلا كند و آن را براى خود قرار دهد، باز هم روى آرامش را نخواهد ديد.

    * * *


    دلى كه در جستجوى دنياست و شيفته دنيا شده است، همواره در ترس از فقر به سر خواهد برد، اين قانون توست و قانون تو هرگز تغيير نمى كند.
    چرا چنين است؟
    تو روح انسان را بزرگ تر از همه دنيا آفريده اى، روح انسان از دنياى ملكوت است، همه دنيا در مقابل دنياى ملكوت، ذرّه اى بيش نيست، روح انسان گمشده اى دارد، كسى كه به دنبال دنياست، فكر مى كند كه دنيا گمشده اوست، امّا او اشتباه مى كند، او اگر همه دنيا را هم به دست آورد، باز هم آرامش ندارد، چون گمشده اش را پيدا نكرده است، او فكر مى كند بايد ثروت بيشتر به دست آورد، امّا زهى خيال باطل !
    هيچ كس با دنيا به آرامش نرسيد و هرگز دنيا به كسى وفا نكرده است.
    كافران براى اين كه ثروت خود را از دست ندهند به قرآن ايمان نمى آورند، آنان به ثروت خود دل بسته اند و به همين خاطر هميشه ترس از فقر را تجربه خواهند كرد، امّا مؤمنان به دنيا دل نبسته اند، تو دستور دادى تا به نيازمندان كمك كنند، آنان اين كار را با علاقه انجام مى دهند، دل هاى آنان شيفته دنيا نيست، بلكه شيفته توست و تو هم به آنان آرامش را هديه مى كنى.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۷۷: از كتاب تفسير باران، جلد چهاردهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن