كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الاَْرْضُ دَكًّا دَكًّا (21 ) وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا (22 ) وَجِيءَ يَوْمَئِذ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذ يَتَذَكَّرُ الاِْنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى (23 ) يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي (24 ) فَيَوْمَئِذ لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ (25 )وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ (26 )
تو از انسان ها مى خواهى تا روز قيامت را به ياد آورند، در آن روز، زلزله اى بزرگ مى آيد، همه كوه ها و ساختمان ها، متلاشى مى شود و فرمان تو فرا مى رسد و فرشتگان صف در صف، حاضر مى شوند و جهنّم را به گناهكاران نزديك مى كنند.
انسان كافر در آن روز از گذشته خود، عبرت مى گيرد و از اعمال خويش، پشيمان مى شود امّا پشيمانى ديگر هيچ سودى به حال او ندارد، وقتى او جهنّم را مى بيند مى گويد: "اى كاش در دنيا براى آخرت خود، كار خوبى را از پيش فرستاده بودم".
در آن روز معلوم مى شود كه هيچ كس همانند تو نمى تواند كافران را عذاب كند و هيچ كس همانند تو نمى تواند كافران را به بند و زنجير بكشد. تو فرمان مى دهى تا فرشتگان زنجير بر گردن كافران بيندازند و آن ها را با صورت بر روى زمين بكشانند و به سوى جهنّم ببرند.
* * *