کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فَجر: آيه ۳۰ - ۲۷

      فَجر: آيه ۳۰ - ۲۷


    يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (27 ) ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً (28 ) فَادْخُلِي فِي عِبَادِي (29 ) وَادْخُلِي جَنَّتِي (30 )
    روز قيامت، روز خوشحالى بنده مؤمن است، تو در آن روز با او چنين سخن مى گويى: "اى روحِ آرام يافته و مطمئن ! در حالى كه تو از لطف من خشنودى، من هم از تو خشنودم، به سوى ثواب و پاداشى كه براى تو آماده كرده ام، باز آى ! به جمع بندگان خوب من در آى ! و به بهشت من داخل شو".
    چقدر اين سخن دل انگيز و زيباست ! لطف و صفا و آرامش از اين سخن مى بارد، تو از بندگانت دعوت مى كنى تا به بهشتى كه نهرهاى آب از زير درختان آن، جارى است وارد شوند، اين بهشت را تو براى آنان آماده كرده اى، تو از آنان راضى و خشنود هستى و اين بالاترين نعمت است، آنان نيز از لطف و كرم تو، غرق خوشحالى اند، چه لذّتى از اين بالاتر و بهتر !
    روز قيامت كه روز وحشت براى كافران است، مؤمنان هيچ ترسى به دل ندارند، اين وعده توست، قلب آنان به ياد تو آرام است، تو آرامش را به آنان هديه كرده اى، فرشتگان به استقبال آنان مى آيند و آنان را به سوى بهشت راهنمايى مى كنند.

    * * *


    "اى روح آرام يافته و مطمئن ! به سوى ثواب و پاداشى كه براى تو آماده كرده ام، باز آى !...".
    مدّتها بود وقتى من اين آيات را مى خواندم، خيال مى كردم كه فقط در روز قيامت خدا با مؤمنان چنين سخن مى گويد، ولى وقتى ماجراى "سُدير" را شنيدم، فهميدم كه در لحظه مرگ هم خدا با مؤمنان چنين سخن مى گويد.
    ماجراى سُدير چيست؟ سُدير كيست؟
    او يكى از ياران امام صادق(عليه السلام)بود، روزى نزد آن حضرت رفت و چنين گفت:
    ــ آقاى من ! آيا مؤمن، مرگ را بد مى داند؟
    ــ اى سُدير ! به خدا قسم مؤمن مرگ را بسيار دوست دارد.
    ــ آقاى من ! چگونه مى شود كه مؤمن از مرگ نمى هراسد؟ در آن لحظه چه اتّفاقى روى مى دهد.
    ــ عزرائيل براى گرفتن جان مؤمن مى آيد و به او مى گويد: "اى مؤمن ! چشم خود را باز كن ! نگاه كن ! محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) و ديگر امامان به ديدار تو آمده اند".
    ــ آقاى من ! چه چيز مى تواند براى مؤمن بهتر از اين باشد.
    ــ بعد از آن ندايى به گوش مؤمن مى رسد.
    ــ چه ندايى؟
    ــ اى سدير ! خدا فرمان مى دهد تا يكى از فرشتگان از طرف خدا پيامى را به مؤمن برسانند. پيام خدا همان آيات آخر سوره فجر است: "اى روح آرام يافته ! به سوى ثواب و پاداشى كه براى تو آماده كرده ام، باز آى !...".
    ــ آيا مؤمن اين صدا را مى شنود؟
    ــ آرى. خدا از مؤمن دعوت مى كند تا در بهشت وارد شود و همنشين خوبان شود، اينجاست كه مؤمن، مرگ را در كام خود شيرين مى يابد و عاشق مرگ مى شود.[43]
    آن روز سُدير به فكر فرو رفت، او دانست كه در لحظه مرگ، هيچ چيز نزد مؤمن، بهتر و لذّت بخش تر از جان دادن نخواهد بود.

    * * *


    اكنون وقت آن است كه اين سخن امام صادق(عليه السلام) را نقل كنم:
    روزى او به شيعيانش چنين فرمود: "در نمازهاى واجب و مستحب خود، سوره فجر را بخوانيد. سوره فجر، سوره حسين(عليه السلام)است".[44]
    در اين هنگام يكى از شيعيان رو به امام صادق(عليه السلام) كرد و گفت:
    ــ آقاى من ! چگونه شده است كه اين سوره، سوره حسين(عليه السلام) شده است؟
    ــ مگر آيات اين سوره را نشنيده اى؟
    ــ آقاى من ! منظور شما كدام آيه است؟
    ــ آنجا كه خدا مى گويد: "اى روح آرام يافته ! به سوى ثواب و پاداشى كه براى تو آماده كرده ام، باز آى !...".
    ــ من بارها اين آيات را خوانده ام.
    ــ منظور از "روح آرام يافته"، حسين(عليه السلام) مى باشد. هر كس اين سوره را زياد بخواند، روز قيامت با حسين(عليه السلام) خواهد بود.[45]
    وقتى سخن امام صادق(عليه السلام) به اينجا رسيد، همه به فكر فرو رفتند، آنان به ياد كربلا و شهادت حسين(عليه السلام) افتادند...

    * * *


    همه ياران حسين(عليه السلام) شهيد شده اند، او تك و تنها در ميان دشمنان است، باران تير و نيزه شروع مى شود، تيرى به سوى قلب حسين(عليه السلام)مى آيد... صداى حسين(عليه السلام) در دشت كربلا مى پيچد: "خدايا ! راضى به رضاى تو هستم".[46]
    به راستى حسين(عليه السلام) در آن ميدان چه مى بيند كه اين گونه با خداى خويش سخن مى گويد... او از اسب بر روى زمين مى افتد... صورت بر خاك گرم كربلا مى نهد و مى گويد: "خدايا ! در راه تو بر همه اين سختى ها صبر مى كنم".[47]
    لحظاتى مى گذرد، حسين(عليه السلام) در ميدان كربلا بر روى خاك افتاده است، بدنش از زخم شمشير و تير چاك چاك شده است، سرش شكسته و سينه اش شكافته است و زبانش از خشكى به كام چسبيده و جگرش از تشنگى مى سوزد. قلبش نيز، داغ دار عزيزان است.
    او همه نيرو و توان خود را بر شمشير مى آورد و آن را به كمك مى گيرد تا برخيزد، امّا همان لحظه ضربه اى از نيزه و شمشير بار ديگر او را به زمين مى زند.
    عمرسعد، فرمانده سپاه است، او كنارى ايستاده است، فرياد برمى آورد هيچ كس حاضر نيست قاتل حسين باشد؟ او فرياد مى زند: "عجله كنيد، كار را تمام كنيد !".[48]
    يكى به سوى حسين(عليه السلام)مى رود... آسمان تيره و تار مى شود. طوفان سرخى همه جا را فرا مى گيرد...[49]
    اينجاست كه خدا با او سخن مى گويد: "اى روح آرام يافته ! به سوى ثواب و پاداشى كه براى تو آماده كرده ام، باز آى !".
    آرى، حسين(عليه السلام) با خون خود، درخت اسلام را سيراب مى كند، او شقايق هاى صحرا را با خون خود، سرخ مى كند و از گلوى تشنه خود، آزادى و آزادگى را فرياد مى زند.






نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۷۳: از كتاب تفسير باران، جلد چهاردهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن