کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فَلَق: آيه ۵ - ۱

      فَلَق: آيه ۵ - ۱


    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (1 ) مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ (2 ) وَمِنْ شَرِّ غَاسِق إِذَا وَقَبَ (3 )وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ (4 ) وَمِنْ شَرِّ حَاسِد إِذَا حَسَدَ (5 )
    محمّد(صلى الله عليه وآله) در شهر مكّه است، پيروان او در سختى هستند، دشمنان، آن ها را شكنجه مى كنند، امّا مؤمنان استقامت مى كنند، آنان همانند كوهى استوار ايستاده اند و دست از دين خود برنمى دارند. قلب آنان با ايمان نورانى شده است و هيچ هراسى به دل راه نمى دهند.
    مقابله با دشمنى كه آشكار است، مشكل نيست، هر چه ايمان انسان قوى تر باشد، با شجاعت بيشترى با دشمنى كه سلاح در دست گرفته است و به ميدان آمده است، روبرو مى شود.
    ولى يك چيز وجود دارد كه ممكن است انسان مؤمن از آن هم هراس به دل بگيرد: سحر و جادو !
    سحر و جادويى كه به چشم نمى آيد، مخفى است، مرموز است، آشكار نيست، آيا مى توان سحر را باطل كرد؟
    كسانى كه در مقابل همه شكنجه ها و سختى ها ايستادگى كرده اند، وقتى نام جادو را مى شنيدند، وحشت مى كردند.
    در آن روزگار، زنانى بودند كه كارشان سحر و جادو بود، آنان مى توانستند با جادو بين زن و شوهر فاصله بيندازند و كارهاى عجيبى انجام دهند، گويا آخرين حربه بزرگان مكّه اين بود كه دست به دامن زنان جادوگر شدند و از آنان خواستند تا پيروان محمّد(صلى الله عليه وآله) را جادو كنند.
    اينجا بود كه تو اين سوره را بر محمّد(صلى الله عليه وآله) نازل كردى.

    * * *


    هيچ كس نمى تواند محمّد(صلى الله عليه وآله) را جادو كند، چون او در پناه خدا مى باشد، اگر كسى بتواند پيامبران را جادو كند، ديگر هيچ اعتبارى به گفته هاى آنان نخواهد بود.
    آرى، همان گونه كه خدا عصمت را به پيامبران داد و آنان را از گناهان به دور كرد، قدرتى به روح آنان داد كه هيچ جادوگرى نمى تواند آنان را جادو كند.
    آرى، قرآن در اين سوره از محمّد(صلى الله عليه وآله) مى خواهد تا از جادو به خدا پناه ببرد، قرآن در اين سوره با محمّد(صلى الله عليه وآله) سخن گفته است، امّا منظور قرآن اين است كه مسلمانان از وسوسه هاى شيطان به او پناه ببرند.
    در زبان فارسى ضرب المثلى وجود دارد. اين ضرب المثل مى گويد: "به در مى گويم تا ديوار بشنود".
    در زبان عربى ضرب المثل ديگرى استفاده مى شود:
    "ايّاك أعنى و اسمعى يا جاره". "مخاطب من تو هستى، امّا اى همسايه ! سخنم را گوش كن !".
    گاهى من با پسرم سخن مى گويم، امّا منظور اصلى من اين است كه مثلاً همسايه ام اين سخن را بشنود.
    اين نوع سخن گفتن، شيوه قرآن در بعضى از آيات است. امام صادق(عليه السلام)مى فرمايد كه قرآن گاهى با اين شيوه سخن گفته است.[148]
    مسلمانانى كه اين سوره را شنيدند، فهميدند كه بايد از شرِّ جادوگران به خدا پناه ببرند و بدانند كه اگر به خدا پناه ببرند، خدا آنان را از شرّ آن جادوگران حفظ مى كند.
    اكنون ديگر وقت آن است تا اين سوره را بخوانم:

    * * *


    اى محمّد !
    بگو كه به خداى سپيده دم پناه مى برم،
    از شرِّ آنچه خدا خلق كرده است،
    از شرِّ شب تار آن هنگام كه در مى آيد،
    از شرِّ آن كسانى كه در گره ها مى دمند،
    از شرِّ حسود آن هنگام كه حسادتش برانگيخته مى شود.

    * * *


    اكنون آيات اين سوره را شرح مى دهم، دقّت در اين مطالب مى تواند سبب آشكار شدن معناى اين سوره شود:

    * * *


    * آيه اوّل
    "بگو كه به خداى سپيده دم پناه مى برم"
    وقتى مردم از آمدن بلايى مى ترسند به چيزى پناه مى برند، مثلاً وقتى مسافرى مى خواهد به سفر برود پشت سر او آب مى ريزند، آن ها به آب پناه مى برند تا شايد مسافرشان به سلامت برگردد.
    يا وقتى از چشم زخم مى ترسند به تخته مى زنند، آن ها با اين كار مى خواهند بلا را از خود دور كنند.
    اين ها خرافاتى است كه دامن گير جامعه مى باشد، به راستى وقتى كه ما دچار ترسى مى شويم بايد چه كنيم؟ به چه چيزى پناه ببريم؟ چگونه؟
    اين آيه به مؤمنان مى آموزد تا به خدا پناه ببرند، همان خدايى كه سپيده دم و روشنايى را آفريده است، همان خدايى كه در دل تاريكى شب، سپيده را آشكار مى سازد و سپس خورشيد همه جا را روشن مى كند.
    آرى، شب تاريك همان ترس و وحشتى است كه در دل انسان ها وجود دارد، اگر كسى به خدا پناه ببرد، همين پناه بردن، سپيده دل او مى شود و همه ترس ها را از بين مى برد.
    مؤمن نبايد براى ترس از چيزى به خرافات پناه ببرد، پناه بردن به خرافات، خطاست و چه بسا ترس را زيادتر مى كند، مؤمن بايد فقط به لطف خدا پناه ببرد.

    * * *


    * آيه دوم
    "از شرِّ آنچه خدا خلق كرده است".
    مؤمن بايد از شرّ هر آنچه در جهان است به خدا پناه ببرد، جادوگران يكى از آنان هستند، امّا شياطين هم در كمين هستند، دوست بد هم بزرگ ترين خطر است، غوغاى شهوت نيز ممكن است در يك لحظه انسان را به هلاكت افكند.
    مؤمن بايد از شرِّ هواى نفس خويش نيز به خدا پناه ببرد، از شرّ هر آنچه كه در جهان است به خدا پناه ببرد.
    سؤالى به ذهنم مى رسد: مگر خدا، بدى و شرّ هم آفريده است؟
    نه. خدا هر چه آفريده است، خوبى است، امّا اين انسان ها هستند كه از آن استفاده بد مى كنند.
    آيا چاقو بد است؟
    اگر چاقو در دست پزشك جرّاح باشد مى تواند جان انسانى را نجات دهد، امّا اگر دست جنايتكارى باشد، جانِ انسانى را مى گيرد، چاقو بد نيست، مهم اين است كه با آن چه كارى انجام شود.
    جادوگران با كمك شياطين از قوانينى كه در اين جهان وجود دارد، باخبر مى شوند و آن قوانين را در راه سحر و جادو به كار مى گيرند، آن قوانين به خودى خود، چيز بدى نيستند.
    آيا نيروى اتمى كه خدا در دل اتم هاى "اورانيوم" قرار داده است، چيز بدى است؟
    هزاران سال بود كه اين نيرو در "اورانيوم" بود، كسى از آن خبر نداشت، اين نيرو كشف شد. دو استفاده از آن مى توان كرد، مى توان بمب اتم ساخت كه دنيا را نابود كند، مى توان نيروگاه برق ساخت كه انرژى برق توليد كند. 12 گرم اورانيوم مى تواند به اندازه سوزاندن يك تن زغال سنگ، انرژى توليد كند.
    آيا اورانيوم، بد است؟
    هيچ انسان عاقلى، اورانيوم را بد نمى داند، او اورانيومى را كه در بمب اتم استفاده مى شود، بد مى داند. او كسى كه بمب اتم را مى سازد، بد مى داند.
    در جهان خدا چيز بدى نيافريده است، اين انسان ها هستند كه از آنچه خدا آفريده است، استفاده بد مى كنند و شر ايجاد مى كنند.
    آيا غريزه جنسى بد است؟
    اگر اين غريزه نبود، نسل انسان ادامه پيدا نمى كرد، كانون خانواده، سرد و بى روح بود. غريزه جنسى، بد نيست، شهوت رانى بد است.

    * * *


    * آيه سوم
    "از شرِّ شب تار آن هنگام كه در مى آيد"،
    منظور از اين سخن چيست؟
    وقتى تحقيق مى كنم مى بينم جادوگران وقتى مى خواهند جادوى بزرگى كنند، صبر مى كنند تا شب هاى آخر ماه قمرى فرا رسد، شب هايى كه ماه در آسمان آشكار نمى شود و آسمان تاريك تاريك است. (ماه در مُحاق است). آن وقت است كه آنان مشغول كار خود مى شوند.[149]
    اين يكى از اسرار آنان است.
    جادوگران اسرار كار خود را سينه به سينه از استادان خود آموخته اند، اوّلين استاد جادوگرى هم شيطان بوده است ! جادوگران سربازان شيطان هستند. براى همين است كه جادوگرى در اسلام حرام اعلام شده است و حتّى گفته شده است: "كسى كه جادو مى كند، كافر است"، گويا تا كفر جادوگر به شيطان ثابت نشود، او را در اين راه يارى نمى كند.
    در اين آيه خدا به مؤمنان مى آموزد تا چنين بگويند: "خدايا ! از شرِّ شب هايى كه ماه تاريك مى شود به تو پناه مى بريم".
    آرى، شب هاى 29 و 30 ماه قمرى، شب هاى بدى نيستند، جادوگران از اين شب ها، استفاده بد مى كنند.
    البتّه ممكن است كه جادوگرى در روز هم جادوگرى كند، جادوگرى در شب هاى آخر ماه براى نمونه ذكر شده است، مى توان چنين گفت كه مؤمنان بايد از شرّ آن وقتى كه جادوگران جادو مى كنند و فتنه گران فتنه مى كنند به خدا پناه برند.

    * * *


    * آيه چهارم
    "از شرّ آن كسانى كه در گره ها مى دمند".
    بيشتر جادوگران از زنان بى ايمان هستند، گويا ارتباط با شيطان و وارد شدن به دنياى پر رمز و راز جادوگرى، نياز به لطافت روح دارد، اين چيزى است كه با روح زنان كافر، مناسبت بيشترى دارد. زنان كافر بهتر از مردان كافر مى توانند با شياطين ارتباط برقرار كنند.
    زنان جادوگر براى اين كه جادوى بزرگى انجام دهند، بيشتر وقت ها چنين مى كنند: صبر مى كنند تا شب 29 يا 30 ماه فرا رسد، سپس ريسمانى را در دست مى گيرند و شروع به تكرار الفاظى مى كنند كه شياطين به آنان ياد داده اند، بعد يك گره به آن ريسمان مى زنند و به آن مى دمند، سپس دوباره شروع به خواندن الفاظى مى كنند و بعد از مدّتى يك گره ديگر به آن ريسمان مى زنند و به آن مى دمند، اين كار را به اندازه اى كه خودشان مى دانند، ادامه مى دهند.
    در اين آيه خدا به مؤمنان مى آموزد كه چنين بگويند: "خدايا ! از شرّ آن جادوگرانى كه در گره ها مى دمند، به تو پناه مى بريم".
    البتّه ممكن است كه جادوگرى از روش ديگرى استفاده كند، اين روش در اينجا براى نمونه ذكر شده است، در واقع منظور قرآن اين است كه مؤمنان چنين بگويند: ""خدايا ! از شرّ آن كارهايى كه جادوگران براى جادو كردن استفاده مى كنند به تو پناه مى بريم".
    اين نكته را هم اضافه كنم كه منظور از شيطان، همان ابليس است كه از جنّ مى باشد، ابليس پيروان زيادى در ميان جنّ ها دارد كه به آن ها "شياطين" گفته مى شود.

    * * *


    * آيه پنجم
    "از شرِّ حسود آن هنگام كه حسادتش برانگيخته مى شود".
    جادوگران چرا جادو مى كنند؟
    حسودى كه با مؤمنى دشمنى دارد نزد جادوگران مى رود و به آنان پول مى دهد و از آنان مى خواهد آن مؤمن را جادو كنند.
    آرى، جادوگرى با يك حسادت آغاز مى شود !
    امان از حسادت !
    كافران مكّه هم كه مى خواستند پيروان محمّد(صلى الله عليه وآله) را جادو كنند، به محمّد(صلى الله عليه وآله)حسادت مىورزيدند، آنان مى گفتند: "چرا خدا او را به پيامبرى انتخاب كرده است؟ محمّد فقير است و دستش از مال دنيا خالى است، چرا او براى اين مقام انتخاب شده است؟ خدا بايد ما را انتخاب مى كرد".
    آرى، آنان مى دانستند كه حقّ با محمّد(صلى الله عليه وآله) است، معجزه قرآن را ديده بودند، امّا به او حسادت مىورزيدند، آنان مى دانستند كه هرگز نمى توانند محمّد(صلى الله عليه وآله)را جادو كنند، پس به فكر آن افتادند كه مسلمانان را جادو كنند.
    پس ريشه مراجعه به جادوگر، چيزى جز حسد نيست.
    وقتى به جامعه نگاه مى كنم مى بينم افرادى سراغ جادو مى روند كه در آتش حسد مى سوزند، همسايه نمى تواند موفّقيّت همسايه را ببيند، به او حسادت مىورزد و نزد جادوگر مى رود تا جادويى بگيرد و زندگى او را تباه كند. رفتن به پيش جادوگر، گناهى بزرگ است.

    * * *


    اين سوره به پايان رسيد، كسى كه معناى اين سوره را به خوبى درك كند، ديگر از جادوگران نمى هراسد، او با تمام وجود به تو پناه مى برد و مى داند كه آن قدر قدرت دارى تا جادوى همه جادوگران را بى اثر كنى.
    جاهلان تصوّر مى كنند كه خدا جهان را به حال خود رها كرده است، آنان چنين مى گويند: "خدا انسان را آفريد و او را به حال خود واگذار كرد و انسان هر كارى كه بخواهد مى تواند انجام دهد. اگر انسان تصميم بگيرد كارى را انجام دهد، ديگر خدا قدرت ندارد روىِ تصميم انسان نفوذ كند، خدا نمى تواند جلوى انجام كار انسان ها را بگيرد".
    اين عقيده باطلى است. خدا هرگز انسان را اين گونه به خود واگذار نكرده است.
    درست است كه خدا به انسان اختيار داده است، امّا هر وقت كه خدا بخواهد مى تواند مانع كار انسان شود.
    هر كس قرآن را با دقّت بخواند، اين حقيقت را مى داند !
    مؤمنان از ماجراى گلستان شدن آتش بر ابراهيم(عليه السلام)، درس بزرگى مى گيرند !
    نمرود آتش بزرگى آماده كرد و ابراهيم(عليه السلام) را در آتش انداخت، نمرود اراده كرد كه ابراهيم(عليه السلام) را بسوزاند، امّا خدا اراده كرد كه ابراهيم(عليه السلام) نسوزد.
    آيا جادوى جادوگران از آتش نمرود بزرگ تر است؟
    هرگز.
    خدايى كه مى تواند آتش با آن عظمت را بر ابراهيم(عليه السلام)گلستان كند، مى تواند جادوى جادوگر را هم بى اثر كند !
    مؤمن هرگز از جادوگران نمى ترسد، او به خدايى پناه برده است كه آتش نمرود را گلستان مى كند.
    مؤمن از خدا مى ترسد و از هيچ چيز غير خدا، هراس به دل ندارد، او در پناه خداست و مى داند كه اراده خدا بالاتر از همه چيز است.

    * * *


    در پايان اين حديث پيامبر را ذكر مى كنم: "سوره فَلَق را بخوانيد كه اين سوره از عَوذَه است".[150]
    عَوذَه يعنى چه؟
    پناه بردن !
    خوب است عَوذَه را در روزگار جاهليّت بيان كنم:
    در روزگار جاهليّت، مردم براى بر طرف كردن جادوى جادوگران و جنّ ها، چيزهايى را همراه خود مى كردند، گويا از شرّ جادوگران به اين چيزها پناه مى بردند. براى مثال استخوان خرگوش را به گردن مى كردند و مى گفتند: "اگر كسى استخوان خرگوش همراه داشته باشد از شرّ جنّ ها در امان است".[151]
    اين ها خرافاتى بود كه مردم آن روزگار اسير آن شده بودند، آنان فكر نمى كردند خود خرگوش كه زنده است، نمى تواند جانِ خود را نجات دهد، چگونه استخوان او مى تواند آنان را نجات دهد !
    امان از اين خرافات !
    اين ها مردمى بودند كه از نعمت دين آسمانى، بى بهره بودند.
    وقتى اين سوره و سوره "ناس" نازل شد، پيامبر از مسلمانان خواست كه هرگاه از زخم چشم، جادو و يا چيز خطرناكى ترسيدند، اين دو سوره را بخوانند.
    حسن و حسين(عليهما السلام)، پسران فاطمه(عليها السلام) بودند و پيامبر به آن دو علاقه بسيار زيادى داشت، بسيارى از وقت ها پيامبر سوره هاى فلق و ناس را براى حسن و حسين(عليهما السلام) مى خواندند و اين گونه پيامبر، آنان را از شرّ بدخواهان و حسودان در پناه خدا قرار مى داد.[152]






نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۳۷: از كتاب تفسير باران، جلد چهاردهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن