کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    بَلَد: آيه ۱۰ - ۵

      بَلَد: آيه ۱۰ - ۵


    أَيَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ (5 ) يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُبَدًا (6 ) أَيَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ (7 ) أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ (8 ) وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ (9 ) وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ (10 )
    شنيده بودم كه بزرگان مكّه، ثروت زيادى داشتند و اين ثروت را در راه دشمنى با دين اسلام خرج مى كردند.
    من دوست داشتم يك نمونه از كارهاى آنان را بدانم، تحقيق كردم به ماجراى "نَضر" رسيدم، ماجراى او را در اينجا مى نويسم: "نَضر" يكى از ثروتمندان مكّه بود، وقتى ديد گروهى از مردم به محمّد(صلى الله عليه وآله)ايمان آورده اند، تصميم گرفت تا كنيز آوازه خوانى بخرد. او آن كنيز زيبا را با قيمت زيادى خريدارى كرد و به خانه اش آورد.
    وقتى نَضر خبردار مى شد كه كسى از مردم مكّه مى خواهد مسلمان شود، نزد او مى رفت و او را به مهمانى دعوت مى كرد. نَضر، آن مرد را به خانه اش مى برد. وقتى كه نَضر و مهمانش به خانه مى رسيدند، نَضر زن آوازه خوان را صدا مى زد و به او مى گفت: "از مهمان من، پذيرايى كن، به او شراب بده و براى او آواز بخوان".
    سپس نَضر به مهمان خود چنين مى گفت: "محمّد به تو مى گويد اگر مسلمان شوى در بهشت از نعمت هاى زيبا بهره مند خواهى شد، بيا من همين الان به تو آن نعمت هاى زيبا را مى دهم. اين كنيز امشب در اختيار تو باشد، چرا مى خواهى يك عمر نماز بخوانى و به خودت زحمت بدهى تا به بهشت برسى؟ من آنچه در بهشت است را امشب به تو مى دهم".
    اينجا بود كه آن زن، شروع به خواندن مى كرد و مجلس شراب آماده مى شد...
    او در اين راه پول زيادى خرج مى كرد، شراب هاى گران قيمت، شام بسيار مفصّل آماده مى كرد و به كسانى كه به اسلام علاقه مند شده بودند به صورت رايگان، خدمات مى داد. او خيال مى كرد كه با اين كار مى تواند مانع رشد اسلام شود.[51]
    كم كم تعداد مسلمانان زياد شد، گويا چند نفر از مسلمانان نزد او رفتند و از او خواستند دست از دشمنى با اسلام بردارد و توبه كند، اين زبان حال او بود: "من مال زيادى در راه نابودى اين دين، خرج كردم، حالا شما از من مى خواهيد مسلمان شوم؟".
    آرى، هر كس از بزرگان مكّه كه با اسلام دشمنى مى نمود، خيال مى كرد كه هيچ كس نمى تواند بر او چيره شود و به قدرت خود مغرور بود، وقتى او را به اسلام فرا مى خواندند مى گفت: "من مال زيادى در راه نابودى اسلام، خرج كردم".
    آرى، تو به او ثروت دادى و او اين ثروت را در راه دشمنى با دين تو به كار برد، او خيال مى كرد كه هيچ كس، كارهاى او را نديده است، امّا هرگز چنين نبود، تو از همه كارهاى او باخبر بودى و تو در روز قيامت از او مى پرسى كه چرا ثروت خود را در راه دشمنى با دين اسلام، خرج كرده است.
    اين انسان چقدر جاهل و نادان است، تو نعمت خود را بر او تمام كردى، او با دين تو دشمنى مى كند.
    تو چقدر نعمت به او دادى !
    در اينجا (براى مثال)، نعمت چشم ها و زبان و لب ها را بيان مى كنى.
    او با چشم همه جا را مى بيند، اگر او نابينا بود، چه مى كرد؟
    به او زبان دادى تا بتواند سخن بگويد و با ديگران ارتباط برقرار كند، اگر او لال بود، چه مى كرد؟
    به او دو لب دادى، لب ها نقش مؤثّرى در سخن گفتن دارند، بسيارى از حروف با كمك لب ها ادا مى شود، همچنين لب ها به حفظ رطوبت دهان و نوشيدن آب، كمك مى كنند، اگر لب نبود، چهره انسان هرگز زيبا جلوه نمى كرد.
    تو به او اختيار دادى و راه خوب و بد را به او نشان دادى و از او خواستى كه راه درست را انتخاب كند. آيا راه را از چاه به او نشان ندادى؟
    به او نعمت عقل دادى و فطرت پاك و عشق به كمال را در وجودش قرار دادى تا به سوى خوبى ها جذب شود.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۷۶: از كتاب تفسير باران، جلد چهاردهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن