کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    نَصر: آيه ۳ - ۱

      نَصر: آيه ۳ - ۱


    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ (1 ) وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا (2 )فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا (3 )
    سال ششم هجرى است. محمّد(صلى الله عليه وآله) به مدينه هجرت كرده است، مسلمانان زيادى در مدينه جمع شده اند. يكى از دشمنان سرسخت مسلمانان، يهوديانى بودند كه در سرزمين خيبر زندگى مى كردند، آنان بارها با مسلمانان دشمنى كرده بودند، پيامبر همراه با لشكر اسلام به سوى سرزمين خيبر رفت و آن يهوديان تسليم شدند.[132]
    اكنون محمّد(صلى الله عليه وآله) به فكر آن است كه مكّه را از بُت و بُت پرستى پاك گرداند، كافران مكّه، هنوز بُت ها را مى پرستند و نمى گذارند يكتاپرستان به زيارت كعبه بروند، مسلمانان آرزو دارند دور كعبه كه يادگار ابراهيم(عليه السلام) است، طواف كنند و نماز بخوانند.
    اكنون به محمّد(صلى الله عليه وآله) وعده اى بزرگ مى دهى و با او چنين سخن مى گويى: "اى محمّد ! وقتى كه يارى من و روز پيروزى فرا رسيد و تو ديدى كه مردم، گروه گروه به دين من درمى آيند، پس به شكرانه آن، مرا حمد و تسبيح كن و از من طلب بخشش كن كه من بسيار توبه پذير مى باشم".

    * * *


    روز پيروزى !
    روزى كه يارى تو فرا مى رسد !
    تو از فتح مكّه، سخن مى گويى !
    سال ششم هجرى است، محمّد(صلى الله عليه وآله) بايد فقط دو سال ديگر صبر كند...

    * * *


    سال هشتم فرا رسيد، پيامبر با لشكر ده هزار نفرى به سوى مكّه حركت كرد تا اين شهر را از وجود بُت ها پاك گرداند.
    پيامبر پيامى را براى مردم مكّه فرستاد: "هر كس به كعبه پناه ببرد، در امان است، هر كس به خانه خود برود و در خانه اش را ببندد، در امان است".
    لشكر اسلام به سوى مكّه پيش مى رفت، يكى از ياران پيامبر پرچمى را در دست گرفت و سوار بر اسب به سوى شهر رفت و فرياد برآورد: "امروز، روز انتقام است".
    پيامبر از اين ماجرا باخبر شد، او از على(عليه السلام) خواست تا زود خود را به مكّه برساند و پرچم را از او بگيرد و در شهر فرياد بزند: "امروز روز مهربانى است".
    درست است كه مردم اين شهر به پيامبر بارها سنگ زدند، او را جادوگر و ديوانه خواندند و بر سرش خاكستر ريختند و يارانش را شكنجه كردند، امّا او پيامبر مهربانى است، اگر آنان پشيمان شوند و از دشمنى با حقّ دست بردارند، او همه را مى بخشد.
    آرى، امروز روز مهربانى است.
    پيامبر وارد شهر مكّه شد و كنار كعبه آمد، بُت ها را با عصاى خويش به زمين افكند بعد از آن وارد كعبه شد، همه بُت هاى آنجا را هم واژگون ساخت.
    اكنون نوبت بُتى بزرگ بود كه بر بالاى بام كعبه ايستاده بود !
    "هُبل" !
    بزرگ ترين و مهم ترين بُت شهر مكّه !
    اين بُت به شكل انسان بود كه از سنگ "ياقوت سرخ" درست شده بود.
    اين بُت همان بُتى است كه در جنگ "احد" مشركان نام او را مى بردند، آن جنگ در سال سوم هجرى روى داد، مسلمانان ابتدا پيروز ميدان بودند، امّا در مرحله دوم جنگ شكست خوردند، آن روز وقتى ابوسفيان احساس پيروزى كرد فرياد برآورد: "اى هبل ! سربلند و سرافراز باشى".
    امروز روز سرنگونى اين بُت است !
    پيامبر بر بالاى بام كعبه رفت، اين بُت آن قدر بزرگ بود كه پيامبر به تنهايى نمى توانست آن را سرنگون كند.
    على(عليه السلام) كجاست؟
    او على(عليه السلام) را صدا زد، على(عليه السلام) به بالاى بام كعبه آمد، پيامبر نشست و از على(عليه السلام)خواست روى شانه هاى او قرار گيرد.
    پيامبر از جا بلند شد، على(عليه السلام)روى شانه هاى پيامبر ايستاد و بُت "هبل" را به پايين انداخت، همان لحظه جبرئيل نازل شد و آيه 81 سوره "اِسرا" را براى پيامبر خواند: "اى محمّد ! بگو حقّ آمد و باطل نابود شد، همانا باطل سرانجام نابودشدنى است".
    پيامبر با صداى بلند آن آيه را خواند، همه مردم نگاه كردند، هبل جلوى چشمشان قطعه قطعه شد.
    روزگار بُت پرستى در اين شهر به پايان رسيد.

    * * *


    آيه آخر اين سوره را مى خوانم: "مرا حمد و تسبيح كن و از من طلب بخشش كن".
    مناسب مى بينم در اينجا سه نكته را بنويسم:
    * نكته اوّل
    انسان در هنگام پيروزى و موفّقيّت، نبايد گرفتار غرور گردد.
    من در لحظه پيروزى بايد در برابر تو فروتنى كنم، موفّقيّت را از تو بخواهم، اگر توفيق تو نبود، آن پيروزى هم نبود، من بايد حمد و ستايش تو را به جا آورم و نماز شكر بخوانم.
    * نكته دوم
    خدا به پيامبر مى گويد: "از من طلب بخشش كن !".
    محمّد(صلى الله عليه وآله) هرگز گناهى انجام نداده بود، اين باور ما است، خدا به او مقام عصمت داده بود و او را از هر خطا و گناهى حفظ نموده بود، معلوم است كه منظور از اين سخن، اين است كه مسلمانان از خطاى خويش، طلب بخشش كنند.
    اين شيوه خدا در بعضى از آيات قرآن است، اين كار، اثر روانى زيادى در روحيّه مسلمانان دارد، وقتى خدا به پيامبر مى گويد: "اى محمّد ! از من طلب بخشش نما !" مسلمانان حساب كار خودشان را مى كنند و مى فهمند كه اين مسأله بسيار مهمّى است.
    * نكته سوم
    در روز فتح، مسلمانان بايد از چه گناهى طلب بخشش كنند؟
    وقتى مسلمانان زير شكنجه كافران بودند، خدا به پيامبر وعده داد كه يارى او فرا مى رسد و روزى، همه شهر مكّه مسلمان مى شوند و بُت ها به دست پيامبر نابود مى گردند.
    پيامبر اين سخن را به مسلمانان گفت، بعضى از آنان در دل خود، شك داشتند و اين سخن را باور نكردند، آنان مى گفتند: "ما در شهر مكّه زير شكنجه كافران هستيم، جانمان در خطر است، پيامبر به ما مى گويد: اين شهر از آنِ ما خواهد شد؟ آخر چگونه؟ خدا فقط به ما رحم كند كه زنده بمانيم، فرمانروايى شهر مكّه، آرزويى دست نايافتنى است".
    وقتى كه لشكر اسلام با ده هزار نفر وارد شهر مكّه شد و پيامبر همه بُت ها را شكست، آنان به ياد فكرهاى باطل خود افتادند و سرافكنده شدند، خدا از آنان مى خواهد كه ناراحت نباشند و افسرده نشوند، توبه كنند و از او طلب بخشش كنند كه او بسيار توبه پذير است.






نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۳۱: از كتاب تفسير باران، جلد چهاردهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن