کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    شُعراء: آيه ۲۴ - ۱۸

      شُعراء: آيه ۲۴ - ۱۸


    قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ (18 ) وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ (19 )قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ (20 ) فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ (21 )وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ (22 ) قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ (23 ) قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ (24 )
    موسى و هارون(عليهما السلام) به سوى كاخ فرعون حركت كردند، امّا همه درهاى كاخ بسته بود، مأموران زيادى آنجا ايستاده بودند، فرعون ادّعاى خدايى مى كرد، هر كسى نمى توانست به ديدار اين خدا برود.
    موسى و هارون(عليهما السلام) مدّتى نزديك درِ كاخ ايستادند، كسى به آن ها اجازه ديدار فرعون را نمى داد، اينجا بود كه موسى(عليه السلام)عصاى خود را بر درِ كاخ زد، درهاى كاخ باز شد، موسى و هارون(عليهما السلام)وارد كاخ شدند و به سوى فرعون رفتند، هيچ كدام از مأموران نتوانستند مانع بشوند، آن ها سرجاى خود بى حركت ايستاده بودند، آرى، تو اين گونه موسى(عليه السلام) را يارى كردى.[6]
    ناگهان فرعون چشم بازكرد، موسى و هارون(عليهما السلام) را مقابل خود ديد، او تعجّب كرد، آن ها از كجا آمده بودند؟
    در اين هنگام موسى(عليه السلام) به او گفت:
    ــ اى فرعون ! ما فرستاده خداى تو هستيم، بنى اسرائيل را همراه ما روانه كن تا آنان را به فلسطين بازگردانيم، دست از شكنجه آنان بردار ! ما با معجزه اى از طرف خدا آمده ايم.
    ــ اى موسى ! آيا وقتى تو كودك بودى من تو را در خانه خود پرورش ندادم؟ من تو را از آبِ دريا گرفتم و در ناز و نعمت بزرگت كردم، آيا تو سال هاى سال نزد من نبودى؟ آيا به ياد ندارى كه يكى از ياران مرا كُشتى و فرار كردى؟ تو مى گويى كه پيامبر هستى، پيامبر چگونه مى تواند قاتل باشد؟ تو كفران نعمت مرا كردى.
    ــ اى فرعون ! من آن كار را انجام دادم ولى نمى دانستم با يك مشت، او كشته خواهد شد، اگر چنين چيزى را مى دانستم، هرگز به او مشت نمى زدم.
    ــ پس چرا فرار كردى؟
    ــ بعد از آن حادثه من ترسيدم و فرار كردم، آنگاه خدا به من علم و حكمت آموخت و مقام پيامبرى به من عطا كرد.
    ــ من تو را از آب دريا گرفتم و بزرگ كردم، چرا محبّت هاى مرا اين گونه پاسخ مى دهى؟
    ــ اى فرعون ! آيا مى خواهى براى اين كار بر من منّت گذارى و بنى اسرائيل را برده خود سازى؟ فراموش نكن كه تو دستور نسل كُشى ما را صادر كردى و مادرم مجبور شد مرا به رود نيل بيندازد وگرنه من در خانواده خودم بزرگ مى شدم. تو مرا بى خانمان كردى حالا مى خواهى بر من منّت گذارى؟
    ــ اى موسى ! گفتى كه خداى جهانيان تو را فرستاده است، بگو بدانم اين خداى جهانيان كيست؟
    ــ او خداى آسمان ها و زمين و هر چه ميان اين دو قرار گرفته است، مى باشد، اگر شما اهل يقين باشيد، مى دانيد كه اين جهان به خودى خود به وجود نيامده است، كسى آن را آفريده است و او همان خداى جهانيان است.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۵: از كتاب تفسير باران، جلد هشتم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن