کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    نَمل : آيه ۴۱ - ۳۹

      نَمل : آيه ۴۱ - ۳۹


    قَالَ عِفْريتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آَتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (39 ) قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آَتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآَهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (40 ) قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنْظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ (41 )
    سرگذشت سليمان(عليه السلام) با شگفتى ها همراه است، تو اراده كرده بودى كه جنّ ها تسليم فرمان سليمان(عليه السلام) باشند. يكى از جنّ ها كه سركش بود به سليمان(عليه السلام) رو كرد و گفت: "اى سليمان ! من مى توانم پيش از آن كه تو از اين جلسه برخيزى، اين كار را انجام دهم، من به اين كار توانا و امانت دار مى باشم".
    سليمان(عليه السلام) در جمع اطرافيان خود نشسته بود، جلسه او چند ساعت طول كشيد، در واقع آن جن از سليمان(عليه السلام) خواست تا به او چند ساعت فرصت بدهد تا آن تخت را از سبا به بيت المقدس بياورد. آن جن به سليمان(عليه السلام)اطمينان خاطر داد كه او امانت دار خواهد بود و هرگز به جواهرات تخت، دستبرد نخواهد زد.
    اين جن، يكى از جنّ هاى خبيث و سركش بود، امّا به اراده تو، تسليم فرمان سليمان(عليه السلام) شده بود. او قدرت عجيبى داشت و مى توانست اين كار را انجام بدهد.
    در اين هنگام، خواهرزاده سليمان(عليه السلام) از جا بلند شد، اسم او "آصِف" بود، تو،به او قسمتى از "علمِ كتاب" را عطا كرده بودى. او به سليمان(عليه السلام) گفت: "اى سليمان ! من آن را فورى و در فاصله چشم به هم زدنى نزد تو مى آورم".
    سليمان(عليه السلام) به او اجازه داد، ناگهان همه ديدند كه تخت باشكوه بلقيس در مقابل آنان است. همه از اين كار آصف تعجّب كردند، آن روز همه فهميدند كه آصف چه جايگاه و مقامى نزد تو دارد.
    وقتى سليمان(عليه السلام) چشمش به تخت بلقيس افتاد چنين گفت: "اين قدرت، از فضل و بخشش خداست تا مرا بيازمايد كه آيا شكر نعمت او را به جا مى آورم يا كفران نعمت مى كنم. هر كس شكر نعمت خدا را به جا آورد به خودش سود رسانده است و هر كس ناسپاسى كند، به خود زيان رسانده است. خدا از سپاسگزارى بندگانش بى نياز است و بر بندگان خويش مهربان است".
    سليمان(عليه السلام) رو به اطرافيان خود كرد و گفت: "در اين تخت تغييراتى ايجاد كنيد تا در نظر بلقيس ناشناس جلوه كند، مى خواهم ببينم او تخت خود را مى شناسد يا آن را نخواهد شناخت".
    مأموران مشغول تغيير دادن تخت شدند، آنان جواهر و زينت هاى تخت را جا به جا كردند.

    * * *


    وقتى اين ماجرا را مى خوانم با خود فكر مى كنم: چرا سليمان(عليه السلام) خودش تخت بلقيس را حاضر نكرد؟ چرا از ديگران براى اين كار كمك گرفت؟
    درست است كه سليمان(عليه السلام) پيامبر تو بود و او هم بر آن كار توانا بود، امّا او مى خواست با اين كار، عظمت و مقام آصف را به مردم نشان بدهد، تو به او فرمان داده بودى تا آصف را به عنوان جانشين خود انتخاب كند.
    سليمان(عليه السلام) مى خواست مردم را از توانايى آصف آشنا كند و اين گونه به آنان بفهماند كه آصف بر همه آنان برترى دارد و شايسته مقام جانشينى اوست.
    براى همين وقتى كه آصف، تخت بلقيس را آورد، سليمان(عليه السلام) اين گونه شكر تو را به جا آورد: "اين فضل و بخشش خداست تا مرا بيازمايد"، او نعمتى را كه تو به جانشين او دادى، فضيلتى براى خود شمرد و شكر آن را به جا آورد.

    * * *


    تو به آصف قسمتى از "علمِ كتاب" را عطا كردى و او توانست آن كار عجيب را انجام دهد، به راستى "علم كتاب" چيست؟
    منظور از "علم كتاب" همان علم غيب است، تو به هر كس كه بخواهى علم غيب مى دهى و او با آن علم مى تواند به اذن تو، كارهاى شگفت انجام دهد.
    آرى، آصف فقط قسمتى از آن علم را داشت و توانست تخت بلقيس را از صدها كيلومتر دورتر در يك لحظه حاضر كند.
    روزى چند نفر از ياران امام صادق(عليه السلام) نزد آن حضرت بودند، امام رو به آنان كرد و گفت: "آصف فقط قسمتى از علم كتاب را داشت، خدا به ما، همه آن علم را داده است، همه علم كتاب نزد ماست".[42]
    آرى، تو اهل بيت(عليهم السلام) را از ميان همه مخلوقات خود برگزيدى و آنان را مقامى بس بزرگ دادى. جايگاه آنان از جايگاه همه پيامبران (به غير از جايگاه محمّد(صلى الله عليه وآله)) بالاتر است، هيچ كس نمى تواند به مقام آنان برسد، اين مقامى است كه تو به آنان عنايت كرده اى. تو مقام آنان را بر ديگران پنهان نكردى، بلكه زيبايى ها و خوبى هاى آنان را به همه خبر داده اى، اين پيام تو براى همه بود: "اى فرشتگان من ! اى پيامبران من ! اى بندگان من ! با همه شما هستم، بدانيد كه من محمّد و آل محمّد را برترى دادم، مقام آن ها از همگان بالاتر و والاتر است".[43]

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴۲: از كتاب تفسير باران، جلد هشتم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن