وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِنْ كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (10 )وَقَالَتْ لاُِخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُب وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ (11 )
در دل مادر موسى(عليه السلام)، شورى به پا بود، قلب او پر از اندوه گرديد و از صبر و تحمّل خالى گشت.
اگر تو قلب او را به وسيله ايمان و اميد، محكم نكرده بودى، نزديك بود كه راز خود فاش كند و مأموران فرعون بفهمند كه آن نوزادى كه به رود نيل انداخته شده است، نوزادى از بنى اسرائيل است، اگر فرعونيان اين مطلب را مى فهميدند، موسى(عليه السلام) را مى كشتند.
تو قلب مادر موسى(عليه السلام) را آرام كردى و او را به آينده اميدوار نمودى.
او به دخترش گفت: "به دنبال برادرت برو و از دور مراقب او باش".
خواهر موسى(عليه السلام) مراقب بود و از دور ماجرا را مشاهده مى كرد، او چشم از صندوقچه برادرش برنمى داشت، در كنار ساحل همراه با حركت صندوقچه مى رفت. او ديد كه فرعونيان، صندوقچه را از آب گرفتند و به قصر فرعون بردند.
* * *