کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    شُعراء: آيه ۲۲۷ - ۲۲۱

      شُعراء: آيه ۲۲۷ - ۲۲۱


    هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ (221 ) تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاك أَثِيم (222 ) يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ (223 ) وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ (224 ) أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَاد يَهِيمُونَ (225 ) وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ (226 ) إِلَّا الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَب يَنْقَلِبُونَ (227 )
    به پايان اين سوره نزديك مى شوم، محمّد(صلى الله عليه وآله) براى مردم مكّه قرآن مى خواند و آنان را با سخن تو آشنا مى كرد، امّا بزرگان مكّه براى اين كه مردم به اسلام متمايل نشوند به محمّد(صلى الله عليه وآله) دو سخن ناروا نسبت مى دادند. آنان به مردم مى گفتند: "محمّد مى گويد فرشته وحى بر او نازل شده است و قرآن را براى او آورده است، امّا محمّد اشتباه مى كند، اين شياطين هستند كه بر محمّد نازل مى شوند، قرآنِ محمّد، چيزى جز شعر نيست".
    اكنون تو با بزرگان مكّه سخن مى گويى: "شما مى گوييد شياطين بر محمّد(صلى الله عليه وآله)نازل شده اند. قدرى فكر كنيد. شياطين مردم را به زشتى ها و فساد فرا مى خوانند، چگونه ممكن است اين قرآن، سخن شيطان باشد حال آن كه قرآن مردم را به حق، پاكى، عدالت و تقوا دعوت مى كند؟ آيا مى دانيد شيطان ها بر چه كسانى نازل مى شوند؟ آنان بر گنهكاران دروغگو نازل مى شوند".
    آرى، كسانى كه شياطين بر آنان نازل مى شوند، دروغگو هستند. شياطين سخنان دروغ به گناهكاران مى گويند و گناهكاران همان دروغ ها را به مردم مى گويند.[26]

    * * *


    بزرگان مكّه، محمّد(صلى الله عليه وآله) را به خوبى مى شناسند، آنان هرگز از محمّد(صلى الله عليه وآله) دروغ نشنيده اند. چرا آنان با خود فكر نمى كنند؟ چگونه ممكن است شياطين بر محمّد(صلى الله عليه وآله) نازل شوند، در حالى كه محمّد(صلى الله عليه وآله) هرگز گناهكار و دروغگو نيست؟
    سخنان محمّد(صلى الله عليه وآله) چيست؟ محمّد(صلى الله عليه وآله) مردم را به پاكى، عدالت و خوبى ها فرا مى خواند، او مردى درستكار و راستگوست، چگونه ممكن است شيطان بر او نازل شود؟
    چگونه ممكن است سخن او، سخن شيطان باشد؟ اگر قرآن، سخن شيطان است، پس چرا در سراسر قرآن، سخن از خوبى ها به ميان آمده است؟

    * * *


    قرآن، كلامى زيباست، هر كس كه به زبان عربى آشنا باشد، زيبايى متن آن را درك مى كند، هيچ كس نمى تواند مانند قرآن سخن بگويد، هيچ كس نمى تواند سوره اى همانند آن بياورد، قرآن سخن توست.
    بزرگان مكّه، زيبايى قرآن را درك مى كردند، آنان مخفيانه به آيات قرآن گوش مى كردند، امّا براى اين كه مردم به قرآن ايمان نياورند به همه مى گفتند: "قرآن، شعر است و محمّد هم شاعرى بيش نيست".
    اكنون تو مى خواهى در اينجا، جواب اين سخن را بدهى: قرآن، شعر نيست و محمّد(صلى الله عليه وآله) هم شاعر نيست، شاعران در دنياى خيال و پندار زندگى مى كنند، امّا محمّد(صلى الله عليه وآله)در دنياى واقع بينى است، او براى هدايت انسان ها به ميدان آمده است و براى نابودى زشتى ها تلاش مى كند.
    تو به آنان مى گويى: به زندگى شاعران نگاه كنيد، شاعران شما در بند زلف و خالِ يار خود هستند و بيشتر در جستجوى عيش و نوش هستند، مگر نمى بينيد كه گمراهان از شاعران پيروى مى كنند، لحظه اى فكر كنيد: كسانى كه از محمّد(صلى الله عليه وآله)پيروى مى كنند، از عيش و نوش به دور هستند، اگر محمّد(صلى الله عليه وآله)شاعر بود، بايد گمراهان، دور او جمع مى شدند.

    * * *


    شاعران غرق در پندار شاعرانه خود هستند، آنان در بند منطق و استدلال نيستند، شعر شاعران از هيجان هاى عاطفى آنان تراوش مى كند، اين هيجان ها هر زمانى، شاعران را به سويى مى برد.
    وقتى از كسى راضى و خشنود هستند، با شعر خود او را مدح مى كنند و از او فرشته اى زيبا مى سازند، امّا ساعتى ديگر، اگر از همان شخص خشمگين شوند، با شعر خود، او را بدترين انسان ها خطاب مى كنند. شعر شاعران، منطق ندارد، از احساس آن ها پيروى مى كند. شاعران در وادى انديشه، سرگردان هستند.
    چگونه ممكن است كه محمّد(صلى الله عليه وآله) شاعر باشد؟
    قرآن، سخنى حساب شده است و منطق دارد و بزرگ ترين درس هاى زندگى را به انسان مى دهد. شاعران از خال يار خود سخن مى گويند، محمّد(صلى الله عليه وآله)از يكتاپرستى و عدالت سخن مى گويد و از مردم مى خواهد از زشتى ها دورى كنند. انديشه هاى محمّد(صلى الله عليه وآله)، ساختار و نظم دارد.
    شما شاعران را به خوبى مى شناسيد، شاعران اهل سخن هستند، نه اهل عمل. آيا نمى بينيد آنان به اشعار خود عمل نمى كنند؟
    شما محمّد(صلى الله عليه وآله) را به خوبى مى شناسيد، محمّد(صلى الله عليه وآله)، اهل عمل است، شما خودتان استقامت شگفت انگيز او را ديده ايد، او در راه هدف و آرمانش، همه سختى ها را تحمّل مى كند، نه چشم به مال و ثروت دنيا دارد و نه چشم به پست و مقام. او مى خواهد مردم را هدايت كند و در اين راه تلاش مى كند.

    * * *


    بزرگان مكّه مى دانستند كه قرآن، شعر نيست. شعر در زبان عربى، قافيه و وزن مشخّصى دارد، امّا قرآن اين گونه نيست.
    شاعرانى كه در آن زمان بودند، سه ويژگى داشتند:
    1 - گمراهان از آنان پيروى مى كنند و با سخنان خيالى شاعران از واقعيّت هاى زندگى فرار مى كنند و دچار خودفراموشى مى شوند.
    2 - شاعران مردمانى بى هدف هستند، آنان شخصيّت ثابتى ندارند، از احساسات خود پيروى مى كنند و هيجان هاى عاطفى، هر زمانى، آنان را به سويى مى برد.
    3 - آنان اهل سخن هستند نه اهل عمل. اگر گاهى دعوت به خوبى ها كنند، خودشان به آن عمل نمى كنند.
    تو از مردم مكّه مى خواهى تا قدرى فكر كنند، آنان محمّد(صلى الله عليه وآله)را به خوبى مى شناسند، هيچ كدام از اين ويژگى هاى شاعران در محمّد(صلى الله عليه وآله) وجود ندارد، آنان محمّد(صلى الله عليه وآله) را اين گونه مى شناسند:
    1 - پيروان محمّد(صلى الله عليه وآله) كسانى هستند كه از گمراهى نجات پيدا كرده اند و از زشتى ها فاصله گرفته اند.
    2 - سخن محمّد(صلى الله عليه وآله)، منطق دارد، محمّد(صلى الله عليه وآله) از يكتاپرستى و عدالت سخن مى گويد و از مردم مى خواهد از زشتى ها دورى كنند. انديشه هاى محمّد(صلى الله عليه وآله)، ساختار و نظم دارد.
    3 - محمّد(صلى الله عليه وآله)، مرد عمل است، او به گفته هاى خود عمل مى كند.
    محمّد(صلى الله عليه وآله) اين آيات را براى مردم مكّه خواند، از آن روز به بعد ديگر، خيلى از مردم اين تهمت را باور نكردند و حقّ آشكار شد. بعد از اين بزرگان مكّه به اين فكر افتادند كه محمّد(صلى الله عليه وآله) و ياران او را اذيّت و آزار كنند، آنان فهميدند كه ديگر "تهمت شاعر بودن محمّد" فايده اى ندارد، آنان بايد سياست ديگرى را آغاز كنند، سياست شكنجه و آزار !

    * * *


    آيا همه شاعران، اسير پندارند و در حال و هواى خال يارند؟
    هرگز.
    گروهى از شاعران هستند كه به تو ايمان دارند و عمل نيكو انجام مى دهند و همواره به ياد تو هستند، آنان هنرمندانى هستند كه هدف آنان، شعر نيست، بلكه در شعر، هدف هاى خود را مى جويند، آنان غرق در شعر نمى شوند، بلكه شعر آنان، مردم را به ياد تو مى اندازد. وقتى آنان مى بينند كه مؤمنان به ظلم و ستم گرفتار شده اند با هنر خويش به دفاع از حقّ مى پردازند.
    آرى، شاعر بودن، خوب يا بد نيست، مهم اين است كه شاعر براى چه هدفى شعر مى گويد. اين هدف است كه به شعر ارزش مى دهد.
    در طول تاريخ، شاعرانى بوده اند كه با شعر خود لرزه بر اندام ستمكاران انداخته اند، گاهى يك شعر آنان از يك كتاب پرمحتوا، بيشتر اثر داشته است و سبب بيدارى مردم شده است.
    در اينجا مى خواهم از "كُميت" يادى كنم، او در زمان "هشام عبّاسى" زندگى مى كرد، شاعران زيادى، خليفه عبّاسى را مدح مى كردند و به پول و ثروت زيادى مى رسيدند. هشام، ظلم و ستم زيادى مى كرد، امّا شاعران او را جانشين خدا و امين خدا روى زمين مى دانستند و مقام او را از كعبه بالاتر مى دانستند.
    فضاى خفقان عجيبى در زمان هشام ايجاد شده بود، كسى جرأت نداشت از على(عليه السلام) و فرزندان پاك او ياد كند، در آن شرايط "كُميت" از حقّ اهل بيت(عليهم السلام)دفاع كرد و با هنر زيباى خود، ياد و نام آنان را زنده نگاه داشت.
    حكومت ستمگر عبّاسى در جستجوى اين شاعر بود تا او را از بين ببرد، روزى يكى از دوستانش به او گفت: "مأموران حكومت در جستجوى تو هستند تا تو را دستگير كنند و به دار بياويزند".
    او در شعرى (به زبان عربى) چنين پاسخ داد: "من پنجاه سال است چوبه دار خويش را بر دوش مى كشم".
    اين شاعرى است كه تو به هنر او ارزش مى دهى و در روز قيامت به او پاداش زيادى عطا مى كنى، آرى، تو به هر بيت شعرى كه او گفته است، در روز قيامت به او خانه اى در بهشت مى دهى.[27]
    كدام شاعر نزد تو ارزشمند است؟
    آيا شاعرى كه به مدح ستمگر مى پردازد و با چاپلوسى به سكّه هاى طلا مى انديشد؟
    هرگز.
    تو چقدر زيبا گفته اى: "چنين شاعرى در وادى انديشه سرگردان است". اين بهترين سخن در وصف چنين شاعرانى است.
    سرگردان !
    هم خود سرگردان است و هم مردم را سرگردان مى كند. فقط گمراهان از چنين شاعرى، پيروى مى كنند. آنان با چنين شعرى مى خواهند نداىِ وجدان خود را خاموش كنند، از ظلم و ستم حمايت كنند و خود را به خواب بزنند و فكر كنند كار خوبى مى كنند.
    به راستى كدام شاعر است كه از سرگردانى بيرون آمده است؟
    شاعرى كه زلف و لب يار را وصف نمى كند، بلكه او فرياد برمى آورد و از حقّ و حقيقتى كه فراموش شده است، سخن مى گويد. شعرى كه پايه هاى تخت ستمگر را مى لرزاند، شعرى كه مردمى را كه اسير ستم شده اند، بيدار مى كند.
    اينجاست كه امام صادق(عليه السلام) به شيعيان خود دستور مى دهد تا شعر چنين شاعرانى را به فرزندان خود بياموزند. امام صادق(عليه السلام) دوست دارد كه شيعيانش چنين اشعارى را حفظ كنند، زيرا اين اشعار، دين خدا را زنده نگاه داشته اند.[28]
    آرى، شعر به خودى خود، نه خوب است، نه بد. اين جهت شعر است كه به شعر ارزش مى دهد. شعرى سبب گمراهى مى شود و شعرى ديگر، دين خدا را زنده مى كند.

    * * *


    "به زودى ستمگران خواهند فهميد كه بازگشت آن ها به كجاست".
    اين آخرين جمله اين سوره است. تو با كافران مكّه سخن مى گويى، آنان به پيامبر تهمت هاى ناروا زدند، او را ديوانه، جادوگر و شاعر خواندند. آنان وقتى ديدند اين تهمت ها فايده اى نداشت، به اذيّت و آزار او پرداختند، به سوى محمّد(صلى الله عليه وآله)سنگ پرتاب كردند، ياران او را شكنجه كردند، بر سر و صورت او خاكستر ريختند. آنان اين همه ظلم كردند، امّا به زودى خواهند فهميد كه سرنوشت آنان چگونه است !
    ممكن است چند روزى در اين دنيا به نوايى برسند، امّا سرانجام مرگ به سراغ آنان مى آيد، هنگام مرگ، فرشتگان آنان را به سوى عذاب مى برند.
    روز قيامت هم كه فرا رسد، فرشتگان زنجيرهاى آهنين بر گردن آن ها مى اندازند و آن ها را به سوى جهنّم مى كشانند، آنان براى هميشه همدم آتش سوزان خواهند بود.

    * * *


    ستمگران همواره با راه تو دشمنى كرده اند، زمانى بُت پرستان به دشمنى با محمّد(صلى الله عليه وآله) پرداختند، براى كشتن او در مكّه جلسه تشكيل دادند و تصميم گرفتند او را به قتل برسانند، امّا تو او را يارى كردى و او را از شرِّ آنان نجات دادى.
    محمّد(صلى الله عليه وآله)، على(عليه السلام) و يازده فرزند پاك او را به عنوان جانشينان پس از خود معرّفى كرد، دوازده امامى كه تو براى هدايت مردم انتخاب كرده بودى، امّا ستمگران تا توانستند به آنان ظلم كردند.
    هر انسان آزاده اى كه تاريخ را مى خواند بر ستمى كه بر اين خاندان رفت، اشك مى ريزد، بعد از رحلت پيامبر، على(عليه السلام) را خانه نشين كردند، درِ خانه او را آتش زدند، دختر پيامبر را به شهادت رساندند، على(عليه السلام) را در محراب مسجد كوفه شهيد كردند... حسين(عليه السلام) را در كربلا با لب تشنه كشتند و سرش را در شهرها چرخاندند...
    پيامبر بارها به مردم سفارش كرده بود كه خاندان مرا دوست بداريد، امّا مسلمانان با اين خاندان چه كردند؟
    آرى، به زودى ستمگران خواهند فهميد كه بازگشت آن ها به كجاست. تو در كمين ستمگران هستى، ممكن است چند روزى به آنان مهلت بدهى، امّا سرانجام آتش جهنّم در انتظار آنان است، آتشى كه هرگز خاموش نمى شود. وقتى آنان آتش جهنّم را از دور مى بينند و صداى جوش و خروش جهنّم را مى شنوند، ترس و وحشت وجود آنان را فرا مى گيرد. فرشتگان غُلّ و زنجير به دست و پاى آنان مى بندند و آنان را در گوشه تنگ و تاريكى از جهنّم جاى مى دهند، آن وقت است كه صداى آه و ناله آنان بلند مى شود و براى خود آرزوى مرگ مى كنند.
    فرشتگان به آنان مى گويند: "امروز يك بار آرزوى مرگ نكنيد، بلكه بسيار مرگ طلب كنيد، بدانيد عذاب شما يكى دو روز نيست، شما براى هميشه در اينجا عذاب خواهيد شد".[29]
    آرى، آتش سوزان از هر طرف آنان را در برمى گيرد و آنان نمى توانند اين آتش را از خود دور كنند، هيچ كس هم آنان را يارى نمى كند.[30]







نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۳۲: از كتاب تفسير باران، جلد هشتم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن