کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    قَصص : آيه ۳۸

      قَصص : آيه ۳۸


    وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلاَُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَه غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لاََظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ (38 )
    مردم شكست فرعون را در روز عيد با چشم ديدند، زمانى كه عصاى موسى(عليه السلام)به اذن تو به اژدها تبديل شد و بساط جادوگرى ساحران را بلعيد، جادوگران كه فهميدند اين كار موسى(عليه السلام) معجزه است نه جادو، به سجده افتادند و به خداى موسى(عليه السلام) ايمان آوردند.
    آرى، ايمان آوردن جادوگران دليلى محكم بر راستگويى موسى(عليه السلام) بود. فرعون مى دانست كه بايد ذهن مردم را از موسى(عليه السلام) منحرف كند، خطر بيدارى توده هاى مردم وجود داشت و اين براى حكومت او، بزرگ ترين تهديد بود. او به دنبال راه حلّى بود تا بتواند مردم را به چيز ديگرى مشغول كند.
    سرانجام او جواب را يافت:
    ساختن برجى براى مقابله با خداى آسمان !
    فرعون جلسه اى تشكيل داد و همه بزرگان را دعوت كرد و به آنان رو كرد و گفت: "اى بزرگان ! من جز خود خدايى براى شما سراغ ندارم. من خداى زمين هستم. موسى آمده است و مى گويد خداى آسمان او را فرستاده است. من مى خواهم از خداى موسى آگاهى يابم".
    پس از آن فرعون رو به وزيرش (هامان) كرد و گفت: "اى هامان ! خزينه من پر از سكّه هاى طلاست، در خزينه را باز كن، مردم را به خدمت بگير، آتشى بيفروز و از گِل، آجرهاى محكم بساز و براى من برج بلندى بنا كن تا من بتوانم از خداى موسى كه در آسمان است خبر بگيرم، هر چند من موسى را دروغگو مى دانم".

    * * *


    هامان دستور فرعون را اجرا كرد، او مكان مناسبى را براى ساختن برج در نظر گرفت، پنجاه هزار بنّا استخدام كرد و كارگران زيادى براى اين كار جمع كرد. او درهاى خزينه را باز كرد. خبر ساختن اين برج به همه جا رسيد.
    فرعون به هامان دستور داده بود هرگز در ساختن اين برج، صرفه جويى نكند، به بنّاها و كارگران پول زيادى بدهد.
    آرى، هدف اصلى، خام كردن مردم بود !
    فرعون مى خواست كارى كند كه مردم ماجراى پيروزى موسى(عليه السلام) را فراموش كنند، نيروهاى جوانى كه ممكن بود در سخنان موسى(عليه السلام) فكر كنند، در ساخت اين برج به خدمت گرفته شدند و پول خوبى هم به آنان داده مى شد.
    هر چه ساختمان برج بالا و بالاتر مى رفت، مردم بيشترى براى تماشاى آن مى آمدند.
    سرانجام برج آماده شد، برجى بلند كه دور آن، پلّه هاى مارپيچى بود كه اسب سوار مى توانست از آن پلّه ها بالا برود. به مردم خبر داده شد كه در روز مشخّصى به پاى برج بيايند، فرعون مى خواهد به جنگ خداى آسمان برود.

    * * *


    روز موعود فرا رسيد، مردم گرداگرد برج جمع شدند و منتظر آمدن فرعون بودند، فرعون كه بر اسبى سوار بود به آنجا آمد، او تير و كمان بزرگى در دست داشت و با اسب از برج بالا رفت.
    ساعتى گذشت، فرعون از برج پايين آمد و رو به مردم كرد و گفت: "اى مردم ! من خداى موسى را كشتم".[86]
    مردم شروع به پايكوبى كردند و اين گونه خام شدند، آرى، فرعون اين گونه مردم را به بازى گرفت و فرصت فكر كردن را از آنان گرفت، گويا فرعون و درباريان او به خوبى مى دانستند كه اين كار، كارى بيهوده است، امّا براى فريب مردم، هيچ چيز بهتر از اين نيست كه آنان به كارى بيهوده مشغول شوند. اين راز بقاى حكومت هاى باطل است.

    * * *


    كشور مصر، كشورى آباد بود و آبادانى آن به خاطر رود نيل بود، فرعون خود را صاحبِ رود نيل مى دانست. فرعون بُت پرست بود و خودش را پروردگار مردم مصر مى دانست.
    در آيه 38 اين سوره آمده است كه فرعون به موسى(عليه السلام) گفت: "من خدايى غير از خود نمى شناسم".
    در آيه 14 سوره نازعات چنين مى خوانم: "فرعون به مردم گفت: من پروردگار بزرگ شما هستم".
    در آيه 127 سوره اعراف آمده است كه پيروان فرعون به فرعون گفتند: "چرا موسى و يارانش را به حال خود رها كرده اى كه در زمين فساد كنند و پرستش تو و خدايان تو را رها كنند؟".
    وقتى اين سه آيه را با هم بررسى مى كنيم به اين نتيجه مى رسيم:
    1 - مردم مصر به خدايان آسمان و خداى زمين باور داشتند، آنان فرعون را خداىِ زمين و صاحب رود نيل مى دانستند.
    2 - مردم مصر و حتّى خود فرعون، خدايان آسمان را مى پرستيدند. فرعون قدرت خود را از خداى آسمان ها مى دانست.
    3 - خداى آسمان ها در نظر آنان در بُت ها جلوه كرده بود، آنان در مقابل بت ها سجده مى كردند و بر اين باور بودند كه روحِ خدايان آسمان در اين بت ها جلوه كرده است.
    4 - مردم مصر با يكتاپرستى فاصله زيادى داشتند، آنان هم بُت هاى مختلف را مى پرستيدند و هم در مقابل فرعون به عنوان خداىِ زمين سجده مى كردند.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۷۴: از كتاب تفسير باران، جلد هشتم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن