کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    نَمل : آيه ۴۳ - ۴۲

      نَمل : آيه ۴۳ - ۴۲


    فَلَمَّا جَاءَتْ قِيلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ (42 )وَصَدَّهَا مَا كَانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِنْ قَوْم كَافِرِينَ (43 )
    بلقيس و همراهانش وارد بيت المقدس شدند و به سوى كاخ سليمان(عليه السلام)رفتند. قبل از آن كه آنان نزد سليمان(عليه السلام) بروند او را از جايى عبور دادند كه تختش در آنجا بود، اين دستور سليمان(عليه السلام) بود كه قبل از هر چيز، تخت او را نشانش بدهند.
    بلقيس نگاهى به تخت خود كرد و بسيار تعجّب كرد. تخت او، بسيار بزرگ بود و هرگز امكانِ جابه جايى اش با وسايل آن روزگار وجود نداشت. بلقيس با خود چنين فكر كرد: چگونه اين تخت باشكوه از سبا به اينجا آورده شده است؟ با امكانات امروز (اسب و شتر) هرگز كسى نمى تواند تخت به اين بزرگى را به اينجا بياورد؟
    همواره مأموران زيادى در سبا از اين تخت محافظت مى كردند تا مبادا كسى به جواهرات آن دستبرد بزند. اگر بر فرض، كسى تخت را قطعه قطعه كرده باشد و آن را به اينجا آورده باشد، باز هم نياز به چند ماه وقت دارد. براى آوردن اين تخت نياز به كاروانى است كه بيش از هزار شتر داشته باشد، امّا شتر خيلى آرام تر از اسب حركت مى كند، بلقيس با بهترين اسب ها به اينجا آمده است، سرعت اسب چندين برابر شتر است.
    اگر كسى مى خواست اين تخت را به اينجا بياورد بايد حتماً چند ماه زودتر از حركت او، تخت را قطعه قطعه مى كرد و حركت خود را آغاز مى كرد. از طرف ديگر، قطعه قطعه كردن اين تخت، چند ماه وقت مى خواهد، بازسازى آن هم نياز به چند ماه وقت دارد.
    آخر اين تخت چگونه به اينجا آورده شده است؟ در آن هيچ نشانه اى از قطعه قطعه شدن و بازسازى مجدّد ديده نمى شود. بلقيس فهميد كه اين معجزه است. معجزه اى كه نشان مى دهد سليمان(عليه السلام)، پيامبر است و سخن او حق است.

    * * *


    شنيدن كى بود مانند ديدن !
    من هرگز نمى توانم عظمت اين معجزه را درك كنم، چون من آن تخت را نديده ام، در روزگارى ديگر زندگى مى كنم، اين بلقيس بود كه عظمت اين معجزه را به خوبى درك كرد.
    آرى، اين قانون توست، تو براى هدايت بندگان خود، مناسب ترين معجزه را انتخاب مى كنى و آن معجزه را به پيامبر خود عطا مى كنى تا مردم به راحتى بتوانند حقّ را تشخيص دهند. معجزات تو همواره روشن و آشكار است، مهم اين است كه انسان ها بخواهند حقيقت را بپذيرند.
    درست است كه بلقيس خورشيد را مى پرستيد، امّا او در مقابل حق، فروتن و متواضع بود، او با ديدن اين معجزه، آمادگى پذيرش حقيقت را پيدا كرد. او دوست داشت تا هر چه زودتر سليمان(عليه السلام) را ببيند و با او سخن بگويد.

    * * *


    در اين هنگام يكى از اطرافيان سليمان(عليه السلام) از او پرسيد:
    ــ آيا اين تخت توست؟
    ــ به نظر مى آيد كه همان باشد، ما قبل از اين كه اينجا بياييم حقيقت را فهميده بوديم و به آن گردن نهاده بوديم.
    بلقيس با اين سخن خود مى خواست به آنان بگويد كه نيازى به اين كار نبوده است، او قبلاً حقيقت را درك كرده است و فهميده است كه سليمان(عليه السلام)، پادشاه نيست و قصد او كشورگشايى نبوده است.
    آرى، بلقيس به آنان فهماند كه او براى كشف حقيقت آمده است، ماجراى نامه اى كه هدهد براى او آورد براى او جرقّه اى شد كه به سوى حقيقت متمايل شود، او هداياى گران بهايى براى سليمان(عليه السلام) فرستاد، امّا سليمان(عليه السلام) آن را نپذيرفت. اين نشانه آن بود كه سليمان(عليه السلام) به دنبال دنيا و ثروت آن نيست، سليمان(عليه السلام) هدف ديگرى دارد. بلقيس اين را به خوبى درك كرده بود.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴۳: از كتاب تفسير باران، جلد هشتم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن