کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    آل عِمران : آيه ۲۵ - ۲۳

      آل عِمران : آيه ۲۵ - ۲۳


    أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَهُمْ مُعْرِضُونَ (23 ) ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَات وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ (24 ) فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِيَوْم لَارَيْبَ فِيهِ وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْس مَا كَسَبَتْوَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (25 )
    تو مى خواهى به من هشدار بدهى، مى خواهى مرا به هوش آورى كه مبادا فريب دانشمندان گمراه را بخورم، براى من از دانشمندى يهودى سخن مى گويى، نامش "ابن صوريا" بود، چقدر خوب است كه من ماجراى او را بدانم: در زمان پيامبر، گروهى از يهوديان در مدينه زندگى مى كردند. آنان پيمان نامه اى با پيامبر نوشته بودند و زير نظر حكومت اسلامى زندگى مى كردند. يكى از يهوديان (كه داراىِ همسر بود) با زنى شوهردار زنا كرد، اين ماجرا فاش شد، بستگان آن مرد شنيده بودند كه طبق حكم تورات (كتاب آسمانى يهوديان) آن مرد بايد كشته شود.
    آنان مى خواستند از اين حكم فرار كنند، براى همين نزد پيامبر اسلام آمدند تا شايد او براى آن مرد حكم ديگرى بيان كند. پيامبر حكم اسلام را براى آنان بيان كرد، وقتى مردى كه همسر دارد با زنى شوهردار زنا كند، سزاى او مرگ است.
    يهوديان از قبول اين حكم سر باز زدند، قرار شد ابن صوريا كه يكى از علماى بزرگ يهود بود را به مدينه دعوت كنند تا براى آنان حكم تورات را بيان كند. ابن صوريا در منطقه "فدك" زندگى مى كرد كه تا مدينه حدود دويست كيلومتر فاصله داشت. كسى نمى داند قبل از رسيدن ابن صوريا به مدينه چه مقدار سكّه طلا به ابن صوريا داده شد تا او كارى كند كه مرد زناكار كشته نشود و حكم خدا اجرا نشود.
    وقتى ابن صوريا به مدينه آمد، يهوديان دور او جمع شدند و قرار شد او تورات را براى آنان بخواند و حكم خدا را در اين موضوع بيان كند، او تورات را باز كرد و شروع به خواندن آن كرد و وقتى به آن قسمت از تورات كه حكم مرگ را براى زناكاران بيان كرده بود رسيد، دست خود را روى آن قسمت گذاشت و از خواندن آن قسمت خوددارى كرد، در واقع او از بيان حقيقت خوددارى كرد.
    در اين هنگام، عبدالله بن سلام از جا بلند شد، او به تورات آشنايى كامل داشت و به تازگى مسلمان شده بود، او خيانت ابن صوريا را براى همه، آشكار ساخت. آن روز همه فهميدند كه ابن صوريا حقيقت را پنهان كرد و حكم خدا را تغيير داد.[8]
    اين ماجرايى بود كه در مدينه، ساليان دور اتّفاق افتاد و تو براى هشيارى من به آن اشاره مى كنى.
    درسى كه من از اين ماجرا مى گيرم، هميشگى است، تمام خوبى ها و زيبايى ها در علم و دانش و كسب معرفت است، من براى اين كه از علم و معرفت بهره ببرم، بايد نزد دانشمندان بروم و از علم آنان بهره مند شوم، اين دستور توست، اگر دانشمندى عاشق دنيا و رياست دنيا شد، بزرگترين خطر براى جامعه است، او براى رسيدن به رياست و ثروت بيشتر ممكن است حقيقت را پنهان كند.
    در اينجا سؤالى در ذهنم نقش مى بندد، به راستى چگونه شد كه ابن صوريا حقيقت را پنهان كرد و چنين كارى كرد؟ چطور جرأت كرد حقيقت را پنهان كند؟ او كه به خوبى مى دانست سزاى اين كار، چيزى جز عذاب نيست، پس چگونه شد كه دست به چنين كارى زد؟
    برايم مى گويى: ابن صوريا باور كرده بود كه مدّت كوتاهى در آتش جهنّم خواهد بود و بعد از آن او را خواهى بخشيد، آرى، يهوديان چنين باورى داشتند كه عذاب روز قيامت براى آنان بسيار كوتاه است. در واقع، ابن صوريا اين گونه خود را فريب داده بود، امّا تو به اين گونه افراد هشدار مى دهى كه در روز قيامت، نتيجه كار خود را خواهند ديد، كسانى كه حقيقت را مخفى كردند و مانع هدايت بندگان شدند، در آن روز به عذاب سختى گرفتار خواهند شد، آن عذاب سخت، نتيجه همان كارى است كه آنان در دنيا انجام داده اند و هرگز به كسى ستم نخواهد شد.
    اين درس بزرگى است، دانشمندى كه با وجود علم به موضوعى خطا مى كند با انسان جاهلى كه گناه مى كند، تفاوت زيادى دارد، انسان جاهل به علّت جهل ممكن است خطايى انجام دهد، امّا كسى كه تو به او بهره اى از علم و دانش داده اى، مى داند كارش خطاست، او مى داند اين كار عذاب روز قيامت را در پى دارد، امّا چه كند كه فريفته دنيا و دلبستگى هاى آن شده است. اينجاست كه او با خود مى گويد من اين گناه را انجام مى دهم و مى دانم خطاست، ولى فعلاً به امكانات مادّى بيشترى مى رسم، روز قيامت هم كه هميشه در آتش جهنّم نخواهم بود، مدّت كوتاهى در عذاب خواهم بود، امّا سرانجام رحمت خدا شامل من خواهد شد و از آتش رهايى پيدا خواهم كرد.
    آرى، اين گونه است كه وقتى كسى فريفته دنيا شد، فهم او از دين مى تواند باعث فريبش شود و اين بسيار خطرناك است. اين داستان عالم يهودى را برايم بيان مى كنى تا همه دانشمندان به هوش باشند، اگر كسى از علم و دانش بهره اى برد بايد مواظب باشد و هرگز به دنبال فريب مردم نباشد، بايد حقيقت را براى همه بيان كند، بايد دقّت كند كه به دين خود فريفته نشود، مبادا به خيال عفو و بخشش تو، آگاهانه حقايق را پنهان كند و مايه گمراهى بندگان شود.
    و چقدر سخن تو با واقعيّت انسان هماهنگ است ! وقتى من اين سخن تو را خواندم، توانستم تاريخ را بهتر بفهمم. اين درس بزرگى است كه تو مى خواهى به ما بدهى، انسان موجود عجيبى است، مى تواند دين را هم به بازى بگيرد، او مى تواند به نام دين، خود و ديگران را فريب دهد، دين تو كه مايه سعادت و رستگارى انسان است، امّا عالم دينى مى تواند براى رسيدن به دنيا، دين را به گونه اى معنا و تفسير كند كه هم باعث گمراهى خود و هم ديگران شود.
    اينجاست كه به ياد "عمربن سعد" مى افتم، وقتى فرماندار كوفه به او پيشنهاد داد تا به جنگ امام حسين(عليه السلام)برود، او يك روز مهلت خواست تا فكر كند و تصميم بگيرد.[9]
    عمربن سعد به خوبى مى دانست جنگ با امام حسين(عليه السلام)چيزى جز آتش جهنّم براى او نخواهد داشت، امّا عشق به رياست دنيا او را وسوسه كرد، او شيفته حكومت رى شده بود. با خود چنين گفت: "نمى دانم آيا حكومت رى را رها كنم يا به جنگ با حسين بروم؟ مى دانم در جنگ با حسين آتش جهنّم در انتظار من است، امّا چه كنم كه حكومت رى تمام عشق من است".[10]
    سرانجام به اين نتيجه رسيد كه مى تواند بعداً توبه كند و خدا توبه كنندگان را دوست دارد. اين سخن او در تاريخ ثبت شده است: "من دو سال ديگر توبه مى كنم و خداوند مهربان و بخشنده است...".[11]
    او تصميم خود را گرفت، همان راهى كه علماى يهود به آن مبتلا شدند، فريفته دين شدن، بلاى بزرگى است. اين بلا دامن گير علمايى مى شود كه به اسم دين مى خواهند مردم را فريب بدهند !
    آرى، عمربن سعد انسانى عادى نبود، در كوفه، به دانشمندى وارسته مشهور بود. او بود كه مردم را به جنگ با امام حسين(عليه السلام)تشويق كرد: راه بهشت از كربلا مى گذرد ! مردم بشتابيد ! اگر مى خواهيد خدا را از خود راضى كنيد. اگر مى خواهيد از اسلام دفاع كنيد برخيزيد و با حسين بجنگيد. حسين از دين منحرف شده است. او مى خواهد در جامعه اسلامى، آشوب به پا كند.[12]
    متأسّفانه افراد زيادى با شنيدن اين سخنان فريب خوردند، زيرا عمربن سعد را به عنوان دين شناسى وارسته مى شناختند، براى همين است كه گناه دانشمندان گمراه هرگز بخشيده نمى شود، آنان حقيقت را شناختند ولى فريفته دنيا شدند و با علم و آگاهى، مرتكب جنايات زيادى شدند. كاش كسانى كه سخنان عمربن سعد را باور كردند، قرآن را خوب فهميده بودند، آن ها، بارها قرآن را خوانده بودند، امّا هرگز در پى فهم آن نبودند، اگر پيام هاى قرآن را مى فهميدند، هرگز فريب عمربن سعد را نمى خوردند، آن ها ماجراى "ابن صوريا" را شنيده بودند، امّا دقّت نكردند كه در زمان آن ها چه كسى نقش "ابن صوريا" را بازى مى كند و حقيقت را مخفى مى كند. عمربن سعد مى دانست يزيد شايستگى مقام خلافت جامعه اسلامى را ندارد، امّا براى رسيدن به حكومت رى، از خلافت يزيد دفاع كرد و امام حسين(عليه السلام)را آشوبگر معرّفى كرد.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۵: از كتاب تفسير باران، جلد دوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن