کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    آل عِمران : آيه ۹۲

      آل عِمران : آيه ۹۲


    لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْء فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (92 )
    از من مى خواهى تا به ديگران كمك كنم، كمك به نيازمندان باعث كمال و سعادت من مى شود، در مقابل اين كار، خير و بركت نازل مى كنى و روز قيامت هم پاداش مى دهى.
    تو دوست دارى تا از بهترين چيزهايى كه دوست دارم، انفاق كنم و به نيازمندان ببخشم، اگر من به چيزى نياز نداشتم و آن را به نيازمندان دادم، هنر نكرده ام، هنر در اين است كه براى رضاى تو، از چيزى كه آن را دوست دارم، بگذرم و انفاق كنم. اين گونه است كه مى توانم رحمت تو را به سوى خود جذب كنم و از خير و بركت فراوان بهره مند شوم.
    دوست دارى كه از فاطمه(عليها السلام)، دختر پيامبر تو درس بگيرم:
    عروسى فاطمه(عليها السلام)نزديك بود، پيراهن او وصله داشت، پيامبر تصميم گرفت براى دخترش لباس عروسى تهيّه كند، او دوست داشت تا در شب عروسى، دخترش آن لباس را به تن كند و به خانه شوهر برود.
    چند روز گذشت، پيامبر نزد دخترش آمد و پيراهن عروسى را به دخترش هديه داد، فاطمه(عليها السلام)لبخند رضايتى زد و از پدر تشكّر نمود.
    مدّتى گذشت، تا مراسم عروسى چيزى نمانده بود، فاطمه(عليها السلام)در خانه نشسته بود كه صدايى به گوشش رسيد، فقيرى به درِ خانه آمده بود و براى خانواده خود لباسى مى طلبيد. فاطمه(عليها السلام)به فكر فرو رفت، مراسم عروسى او نزديك بود، از جا بلند شد و لباس عروسى خود را برداشت و به آن فقير داد، زيرا او اين سخن تو را شنيده بود، بهترين لباس خود را به فقير بخشيد و تصميم گرفت در شب عروسى همان لباس كهنه را به تن كند، او مى خواست به اين سخن عمل كند و از بهترين چيزى كه دوست دارد، انفاق كند.
    هيچ كس از اين ماجرا باخبر نشد تا اين كه شب عروسى فرا رسيد، پيامبر منتظر بود تا فاطمه(عليها السلام)لباس نو و زيباى خود را به تن كند و مراسم شروع شود، آن شب قرار بود فاطمه(عليها السلام)را به خانه على(عليه السلام) ببرند. پيامبر نگاهى به دخترش كرد، ديد كه فاطمه(عليها السلام)همان لباس وصله دار را به تن كرده است، تعجّب كرد. در اين هنگام جبرئيل را با هديه اى آسمانى نزد پيامبر فرستادى، جبرئيل به پيامبر سلام كرد و گفت: "خدا مرا فرستاده است تا اين لباس بهشتى سبز رنگ را براى فاطمه بياورم".
    وقتى پيامبر آن لباس بهشتى را به فاطمه(عليها السلام)داد، لبخندى بر چهره پدر و دختر نقش بست و فاطمه(عليها السلام)به سوى خانه على(عليه السلام)حركت كرد.[50]

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴۰: از كتاب تفسير باران، جلد دوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن