کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    آل عِمران : آيه ۳۶ - ۳۵

      آل عِمران : آيه ۳۶ - ۳۵


    إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (35 ) فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالاُْنْثَى وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ (36 )
    تو دوست دارى تا من با پيامبرانت بيشتر آشنا باشم، از عمران(عليه السلام)و زكريا(عليه السلام)برايم سخن مى گويى. اين دو پيامبر در يك زمان بودند و در شهر بيت المقدس زندگى مى كردند، همسر زكريا(عليه السلام)، خواهر همسر عمران(عليه السلام)بود، در واقع همسر زكريا و همسر عمران(عليهما السلام)، خواهر بودند.
    آن ها با اينكه ساليان سال از ازدواجشان گذشته بود امّا فرزندى نداشتند، ديگر به سنّ پيرى رسيده بودند و حسرتِ به دنيا آوردن يك فرزند را داشتند، كسى چه مى دانست كه چه حكمتى در اين امر بود كه به اين دو پيامبر، فرزندى عنايت نكرده بودى !
    نيمه شبى عمران(عليه السلام)دست هاى خود را به سوى آسمان گرفت، اشك در چشمانش حلقه زد، تو را خواند و از تو خواست تا فرزندى به او عنايت كنى. آن شب تو دعاى او را مستجاب كردى و براى همين به او وحى كردى: "اى عمران ! من به تو فرزندى عنايت مى كنم كه معجزات زيادى خواهد داشت، به اذن من بيماران را شفا خواهد داد و مردگان را زنده خواهد كرد، او پيامبرى از پيامبران من خواهد بود".
    وقتى عمران اين سخن تو را شنيد، بسيار خوشحال شد، سر به سجده گذاشت و تو را شكر كرد و سپس اين ماجرا را به همسرش (كه نامش حَنّه بود)، خبر داد، حَنّه بسيار خوشحال شد.
    مدّتى گذشت و حَنّه حامله شد، اطرافيان او تعجّب كردند، سال هاى سال بود كه او عقيم بود، آن ها نمى دانستند كه تو لطف خاصّى به اين خاندان كرده اى. حَنّه نذر كرد تا وقتى پسرش به دنيا آمد، او را خادم بيت المقدس قرار دهد. آن زمان رسم بود كه مادران گاهى نذر مى كردند كه فرزند پسرشان تا آخر عمر در بيت المقدس خدمت كند. آرى، حَنّه فكر مى كرد فرزندى كه تو وعده اش را به آنان داده اى، پسر خواهد بود، زيرا تو به شوهر او وحى كرده بودى كه به آنان فرزندى خواهى داد كه به مقام پيامبرى خواهد رسيد. معلوم است كه پيامبران تو هميشه از مردان بوده اند. به هر حال، حَنّه بسيار خوشحال بود و روز شمارى مى كرد تا فرزند او به دنيا بيايد.
    روزها گذشت تا اينكه فرزند او به دنيا آمد، امّا فرزند او دختر بود، او رو به آسمان كرد و به تو چنين گفت: "بارخدايا ! فرزند من دختر است، دختر كه نمى تواند پيامبر باشد، تو به شوهرم وعده داده بودى به ما فرزندى عنايت كنى كه پيامبر باشد و معجزات زيادى داشته باشد"، او نمى دانست چنين مقدّر شده است كه اين دختر، مادرِ پسرى به نام "عيسى" شود، همان عيسى(عليه السلام)كه پيامبرى بزرگ خواهد شد و معجزات زيادى خواهد داشت. آرى، وعده اى را كه داده اى به زودى فرا مى رسد.
    او نام دختر خود را "مريم" گذاشت، به راستى مريم به چه معنا مى باشد؟ "مريم" به معناى "عبادت كننده" است. مادر مريم رو به آسمان كرد و چنين گفت: "خدايا ! من نام دخترم را مريم گذاشتم، از تو مى خواهم او و نسل او را از وسوسه هاى شيطان حفظ كنى".
    چقدر اين زن، ديد وسيعى داشت، او فقط براى دخترش دعا نكرد، بلكه براى نسل او هم دعا كرد، او دنيا را براى آن ها نخواست، بلكه از تو خواست تا آنان را از شرّ شيطان، اين دشمن قسم خورده انسان، حفظ كنى.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۱: از كتاب تفسير باران، جلد دوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن