وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (104 )
گروهى از بازرگانان با كشتى سفر مى كردند، در وسط كشتى فردى ارّه اى به دست گرفته بود و مى خواست كشتى را سوراخ كند، همه به سوى او رفتند و ارّه را از دست او گرفتند و گفتند:
ــ مى دانى چه مى كنى؟
ــ به شما چه مربوط، اينجا جاى نشستن من است، مى خواهم جاى خودم را سوراخ كنم، من كه به شما كارى ندارم !
ــ مگر ديوانه شده اى؟ اگر كشتى را سوراخ كنى، آب به داخل كشتى نفوذ مى كند و همه ما غرق مى شويم.
اين مثال كسى است كه در جامعه گناه مى كند، زيان گناهِ يك نفر به همه جامعه مى رسد، سرنوشت افراد جامعه به هم پيوند دارد، براى همين نبايد چشم خود را ببنديم و نسبت به زشتى ها بى تفاوت باشيم.
اينجاست كه وظيفه "امر به معروف: دعوت به خوبى ها" و "نهى از منكر: جلوگيرى از زشتى ها" مطرح مى شود.
در اين آيه سخن از اين است كه بايد در جامعه اسلامى گروهى به امر به معروف و نهى از منكر بپردازند و آنان كسانى هستند كه به رستگارى و سعادت مى رسند.
آرى، تو راه سعادت را نشان ما مى دهى، سعادت اين نيست كه من در كنج خانه به نماز و عبادت بپردازم، سعادت راستين اين است كه براى رشد و اصلاح جامعه خود دل بسوزانم، اگر گناهى را در جامعه ديدم، مانع از انجام آن شوم و همگان را به سوى خوبى ها و زيبايى ها دعوت كنم.
* * *