کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    آل عِمران : آيه ۱۸۶

      آل عِمران : آيه ۱۸۶


    لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الاُْمُورِ (186 )
    كسانى كه به تو و پيامبر ايمان آورده اند، در زندگى سختى هاى زيادى تحمّل كردند، عدّه اى از شهر خود، مكّه رانده شدند و ناچار به مدينه هجرت كردند.، در مدينه هم در فقر روزگار مى گذرانند، از طرف ديگر، آنان همواره از يهوديان زخم زبان و بدگويى دين اسلام را مى شنيدند، در جنگ ها عدّه اى از دوستان آن ها شهيد شدند و گروه ديگرى هم مجروح.
    مؤمنان گاهى با خود فكر مى كردند: چرا ما به اين همه مصيبت و بلا گرفتار مى شويم؟
    اكنون با آنان سخن مى گويى:
    اى مؤمنان ! بدانيد كه شما گرفتار بلاهايى در مال و جان خود مى شويد، شما از دشمنان خود (يهوديان و كافران) زخم زبان ها مى شنويد و آزارها مى بينيد، اگر شما استقامت كنيد و تقوا پيشه كنيد، نشانه عزم استوار شما است.

    * * *


    در اين آيه راز بزرگى را بيان كردى كه من از آن غافل بودم: كسى كه اهل ايمان است، زندگى او همواره با بلاها آميخته خواهد بود.
    يادم نمى رود سال ها پيش كه با قرآن تو آشنا نبودم، وقتى تو بلا، بيمارى، يا ضرر مالى را برايم فرستادى، صبر خود را از دست دادم و گفتم: تو ديگر چه خدايى هستى؟ پس مهربانى تو كجاست؟
    اكنون فهميدم كه وقتى براى من بلايى مى فرستى، اين نشانه دوستى توست.
    آرى، من خيال مى كردم به اين دنيا آمده ام تا خانه اى بسازم و ماشينى بخرم و سرگرم اين چنين كارهايى شوم، دنيا مرا به خود مشغول كرده بود.
    كسى كه دلباخته دنياست و از صبح تا شب دنبال دنيا مى دود و لحظه اى آرام ندارد را چگونه بايد درمان كرد؟
    به زودى مرگ سراغ من مى آيد و من از اين دنيايى كه براى خود ساخته ام جدا مى شوم و در دل تاريكى قبر جا مى گيرم.
    من بايد زودتر از اين ها بيدار مى شدم !
    هر چه تو پيام فرستادى، نفهميدم و سرگرم دنياى خود شدم، من راه را فراموش كرده بودم. سرانجام تو كاخ آرزوهايم را خراب كردى و ناله من بلند شد كه تو كجايى؟
    من در فكر ساختن اين دنيا بودم و تو در فكر ساختنِ من !
    اگر من به اينجا آمده بودم براى اين بود كه ساخته شوم; امّا خود را فراموش كرده ام و اسير زرق و برق دنيا شده ام. بايد خانه ام را خراب مى كردى و بُت آرزويم را مى شكستى، شايد من بيدار شوم.
    تو با دست هاى مهربانت، آرزوهاى مرا خراب كردى تا من آباد شوم، بت هاى مرا شكستى تا من بزرگ گردم.
    من اسير دنيا شده بودم، پول، رياست، قدرت و شهرت دنيا، آرزوى من شده بود. اين عشق به خاك و خاكى ها، بيمارى بود. بايد مرا درمان مى كردى. و اين گونه بود كه تو برايم بلا فرستادى، من بايد در اين درمان، صبر داشته باشم، وعده داده اى كه اگر صبر كنم به من پاداش بزرگى مى دهى. اكنون مى فهمم كه هيچ پاداشى برايم، بهتر از دل بريدن از دنيا نيست. اين پاداش كسانى است كه در بلا صبر كنند.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۸۳: از كتاب تفسير باران، جلد دوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن