کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    نَجم: آيه ۵۴ - ۳۴

      نَجم: آيه ۵۴ - ۳۴


    وَأَعْطَى قَلِيلًا وَأَكْدَى (34 ) أَعِنْدَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَى (35 ) أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَى (36 )وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى (37 ) أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى (38 ) وَأَنْ لَيْسَ لِلاِْنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (39 ) وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى (40 ) ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الاَْوْفَى (41 ) وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى (42 ) وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى (43 ) وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا (44 ) وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالاُْنْثَى (45 ) مِنْ نُطْفَة إِذَا تُمْنَى (46 )وَأَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الاُْخْرَى (47 )وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَى وَأَقْنَى (48 )وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى (49 ) وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَادًا الاُْولَى (50 )وَثَمُودَ فَمَا أَبْقَى (51 )وَقَوْمَ نُوح مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَى (52 ) وَالْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوَى (53 ) فَغَشَّاهَا مَا غَشَّى (54 )
    اسم او "وليد" بود، او از بزرگان مكّه بود، گاهى نزد محمّد(صلى الله عليه وآله)مى آمد و به آيات قرآن گوش مى داد، محمّد(صلى الله عليه وآله) براى او آياتى را خواند كه از عذاب روز قيامت خبر مى داد، او فهميد كه اگر به بُت پرستى ادامه دهد، روز قيامت براى او، روز سختى خواهد بود: "در آن روز، فرشتگان زنجيرهاى آهنين بر گردن بُت پرستان مى اندازند و آن ها را با صورت بر روى زمين مى كشانند و به سوى جهنّم مى برند".[55]
    وليد با خود فكر كرد و علاقه مند شد تا مسلمان شود، او هر روز براى شنيدن قرآن نزد محمّد(صلى الله عليه وآله) مى آمد. يك روز، يكى از دوستانش او را ديد و فهميد كه وليد به اسلام علاقه مند شده است، به او گفت:
    ــ اى وليد ! اينجا چه مى كنى؟ چرا نزد محمّد آمده اى و به سخن او گوش مى كنى؟
    ــ او از روز قيامت سخن مى گويد، من از عذاب آن روز ترسيده ام، مى خواهم خود را از عذاب آن روز نجات دهم و دست از بُت پرستى بردارم.
    ــ اى وليد ! آيا مى خواهى از دين پدران خود دست بكشى؟ اين چه كارى است كه تو مى كنى؟
    ــ من از روز قيامت مى ترسم.
    ــ اى وليد ! اين چاره دارد، مسلمان شوى، اگر قيامت راست باشد، من در آن روز، گناه تو را به گردن مى گيرم.
    ــ راست مى گويى؟
    ــ بله. البتّه يك شرط دارد، من اين كار را رايگان انجام نمى دهم، بايد به من مثلاً ده شتر بدهى.
    ــ باشد. قبول مى كنم. من به تو ده شتر مى دهم و مسلمان هم نمى شوم، اگر سخن محمّد(صلى الله عليه وآله) راست هم باشد، من از عذاب نجات پيدا مى كنم !
    آرى، در قلب وليد، نور ايمان جلوه كرده بود، امّا رفيقش نگذاشت كه او ايمان بياورد و به سعادت و رستگارى برسد، چند روز گذشت، وليد چند شتر به رفيقش داد، امّا هنوز بيشتر شترها را به او نداده بود، وليد با خود فكر كرد و گفت: "از كجا معلوم كه قيامتى در كار باشد؟ از كجا كه بهشت و جهنّمى باشد؟ آخر چرا من بايد شترهاى خود را به رفيقم بدهم؟". اينجا بود كه او ديگر شترى به رفيقش نداد.[56]
    اكنون مى خواهى درباره "وليد" سخن بگويى تا همه از ماجراى او درس بگيرند، در روز قيامت هر كسى نتيجه اعمال خود را مى بيند، اين قانون توست.

    * * *


    تو ماجراى كسى را مى گويى كه از اسلام روى گردان شد، ماجراى كسى كه براى نجات از عذاب، كمى از مال خود را به رفيقش عطا كرد و سپس بقيّه آن را به رفيقش نداد.
    او اين كار را كرد تا رفيقش، بار گناهش را به دوش بگيرد.
    آيا او از غيب خبر داشت؟ آيا او بر اوضاع روز قيامت آگاهى داشت؟
    مگر او از تورات موسى(عليه السلام)اطّلاع نداشت؟ مگر او از كتاب ابراهيم(عليه السلام) خبر نداشت؟ همان ابراهيم(عليه السلام) كه پيامبر تو بود و به وظيفه خود عمل كرد و انسان ها را به سوى تو فرا خواند.
    من دوست دارم بدانم در تورات موسى(عليه السلام) و كتاب ابراهيم(عليه السلام)چه مطالبى آمده است؟
    اين ها جملاتى است كه در اين دو كتاب آمده است:
    1 - در روز قيامت، هيچ كس گناه ديگرى را بر دوش نمى گيرد.
    2 - براى انسان جز آنچه عمل كرده است، بهره اى نيست.
    3 - انسان نتيجه اعمال خود را در روز قيامت مى بيند و به او جزاى كامل داده مى شود.
    4 - به سوى خدا، پايان هر چيز است. (همه انسان ها در روز قيامت زنده مى شوند و براى حسابرسى به پيشگاه خدا مى آيند).
    5 - اين خداست كه انسان ها را شاد و خندان مى كند و اوست كه آن ها را غمگين و گريان مى كند، اوست كه مى ميراند و زنده مى كند.
    6 - او انسان ها را زن و مرد آفريده است، او انسان را از نطفه مى آفريند، نطفه اى كه ناچيز است و در رحم قرار مى گيرد و از آن انسان به وجود مى آيد.
    7 - اين خداست كه وقتى انسان ها نابود شدند، آن ها را بار ديگر زنده مى كند تا مؤمنان را پاداش دهد و كافران را كيفر كند.
    8 - او به انسان ها نعمت مى دهد و آن ها را بى نياز مى كند و به آن ها سرمايه و ثروت مى بخشد.
    9 - او خداى ستاره "شَعرى" است.
    10 - اين خدا بود كه قوم "عاد" را هلاك كرد همان قومى كه در زمان قديم زندگى مى كردند و اوّلين گروهى بودند كه بعد از قوم نوح(عليه السلام)هلاك شدند، همچنين خدا از قوم "ثمود" هيچ كس را باقى نگذاشت، او (پيش از قوم عاد و ثمود)، قوم نوح را نابود كرد، تمام آنان ستمكار و سركش بودند. اين خدا بود كه سرزمين هاى قوم لوط را نابود كرد و سپس آن مردم گناهكار را با سنگ ها پوشاند و آنان زير سنگ ها مدفون شدند.

    * * *


    قرآن در اينجا، اين ده مطلب را از كتاب تورات و كتاب ابراهيم(عليه السلام) نقل مى كند، اين نشان مى دهد كه اساس همه كتاب هاى آسمانى، يكسان است و پيام همه آن ها، يك چيز است.

    * * *


    مناسب مى بينم در اينجا سه نكته را بنويسم:
    * نكته اوّل
    در آيه 42 چنين مى خوانم: "به سوى خدا، پايان هر چيز است". معناى اين سخن اين است كه همه انسان ها در روز قيامت زنده مى شوند و براى حسابرسى به پيشگاه خدا مى آيند.
    اين آيه معناى ديگرى هم دارد كه از آن به "بطنِ قرآن" ياد مى كنيم. "بطنِ قرآن" معنايى است كه از نظرها پنهان است: يك روز، يكى از ياران امام باقر(عليه السلام)به ديدار آن حضرت رفت و به او گفت: "آقاى من ! عدّه اى از دوستان من درباره چگونگى خدا بحث و گفتگو مى كنند، آن ها مى خواهند بدانند كه خدا چگونه است؟"، امام باقر(عليه السلام) به او فرمود: "آيا آنان آيه 42 سوره نجم را نخوانده اند؟ معناى آن آيه اين است: وقتى سخن به خدا رسيد، سخن را به پايان برسانيد".[57]
    من به اين سخن امام باقر(عليه السلام)فكر مى كنم، آن حضرت درس بزرگى به همه دادند.
    "به سوى خدا، پايان سخن است".
    وقتى سخن به چگونگى خدا رسيد، سخن را به پايان ببريد.
    خدا را نمى توان با عقل بشرى درك كرد، خدا بالاتر از اين است كه به تصوّر ذهن انسان در آيد.
    عقل ناقص من كجا و درك چگونگى خدا، كجا؟
    من فقط مى توانم او را با صفاتى كه خودش در قرآن گفته است، بشناسم، من مى دانم كه خدا بخشنده و مهربان است، شنونده و بيناست، از همه چيز باخبر است.
    اين صفات خدا را در قرآن مى خوانم و نسبت به خداى خود شناخت پيدا مى كنم، همه اين ها كه گفتم صفات خداست، امّا ذات خدا چگونه است؟ اين را هرگز نمى توانم بفهمم، من نبايد درباره چگونگى خدا از پيش خودم، سخنى بگويم. هر چه كه در ذهن خودم براى ذات خدا تصوّر كنم، بايد بدانم كه خدا غير از آن است !
    خدا چيزى است كه حدّ و اندازه اى ندارد و نمى توان با عقل آن را درك نمود.
    * نكته دوم
    در آيه 49 آمده است: "او خداىِ ستاره شعرى است"، اشاره به اين است كه بعضى از انسان هاى جاهل، ستاره شعرى را خدا مى دانستند، در زمانى كه اين آيه نازل شد، قبيله "خزاعه" كه در اطراف مكّه زندگى مى كردند، اين ستاره را مى پرستيدند. منظور از "شعرى" در اينجا همان ستاره اى است كه در طرف جنوب آسمان واقع است و به آن "شعراى يمانى" مى گويند.
    قرآن در اين آيه مى خواهد اين عقيده خرافى را باطل اعلام كند و به همه بفهماند كه همه ستارگان را خدا آفريده است، چيزى كه آفريده شده است، نمى تواند خدا باشد.
    اكنون چند ويژگى ستاره شَعرى را در اينجا بيان مى كنم:
    1 - اين ستاره به نام "پادشاه ستارگان" معروف است و درخشندگى زيادى دارد.
    2 - حرارت درون اين ستاره به 120 هزار درجه سانتيگراد مى رسد، يعنى حرارت آن دو هزار برابر حرارت درون خورشيد است.
    3 - حجم اين ستاره، بيست برابر خورشيد است، يعنى مى توان 26 ميليون كره زمين را در آن جاى داد !
    4 - اين ستاره 10 سال نورى با زمين فاصله دارد، نورى كه من امشب از اين ستاره در آسمان مى بينم، ده سال قبل، از آن جدا شده است و اكنون به زمين رسيده است.
    5 - درخشندگى اين ستاره 25 برابر خورشيد است، امّا چون فاصله آن از زمين دور است به اين صورت به نظر مى آيد.
    اين ستاره، نمونه اى از قدرت خدا مى باشد، هر كس كه اهل فكر و انديشه باشد با فكر كردن به آن، مى تواند درس خداشناسى فرا بگيرد.
    * نكته سوم
    در آيه 50 چنين مى خوانم: "عاداً الأولى". عدّه اى در اين باره، چنين نوشته اند: "خدا قوم عاد نخستين را هلاك كرد" و سپس چنين گفته اند: "در تاريخ، دو قوم عاد بوده اند و فقط اوّلين قوم آنان هلاك شدند".
    وقتى من تحقيق و بررسى كردم متوجّه شدم كه اين سخن درست نيست. در تاريخ، فقط يك قوم به نام عاد وجود داشته است و همه آنان در عذاب خدا نابود و هلاك شدند.
    منظور از "عاداً الأولى" اين است: خدا قوم عاد را هلاك كرد همان قومى كه در زمان قديم زندگى مى كردند و اوّلين گروهى بودند كه بعد از قوم نوح(عليه السلام)هلاك شدند.
    قوم عاد چه كسانى بودند؟
    آنان اوّلين گروه از انسان ها بودند كه بعد از طوفان نوح(عليه السلام)روى زمين زندگى مى كردند و به عذاب گرفتار شدند.[58]

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۷۰: از كتاب تفسير باران، جلد دوازدهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن