کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    قَمر: آيه ۴ - ۱

      قَمر: آيه ۴ - ۱


    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ (1 ) وَإِنْ يَرَوْا آَيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ (2 )وَكَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَكُلُّ أَمْر مُسْتَقِرٌّ (3 ) وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنَ الاَْنْبَاءِ مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ (4 )
    اى محمّد ! قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت، امّا اين كافران هر معجزه اى را كه ببينند، باز از حقّ رو مى گردانند و مى گويند: "اين هم ادامه همان جادوهاى قبلى مى باشد".
    اى محمّد ! آنان همه معجزات و نشانه ها را دروغ پنداشتند و از هواى نفس خود، پيروى كردند، من به آنان مهلت دادم و در عذابشان شتاب نكردم امّا هرگز ايمان و كفر مساوى نخواهد بود، هر كس حاصل اعمال خود را مى بيند، هيچ چيز در جهان از بين نمى رود، روز قيامت كه فرا رسد، مؤمنان را به بهشت مى برم و كافران را به عذابى سخت گرفتار مى كنم.
    اى محمّد ! به اندازه كافى براى آنان سخن گفتى و قرآن خواندى و سرگذشت امّت هاى پيشين را برايشان بيان كردى. اين قرآن، پندى رسا و آشكار است و به كافران هشدار مى دهد، امّا اين هشدارها در آنان مؤثّر نيفتاد. آنان تصميم گرفته اند ايمان نياورند و از روى لجاجت حقّ را انكار مى كنند.

    * * *


    اين آيات را خواندم، اكنون وقت آن است بدانم چگونه شد كه اين سوره نازل شد؟
    محمّد(صلى الله عليه وآله) با بُت پرستان مكّه سخن مى گفت و از آنان مى خواست تا به قرآن ايمان بياورند، او به آنان فرمود: "اگر در قرآن شكى داريد، يك سوره مانند آن بياوريد"، آنان هرگز نتوانستند چنين كارى كنند، معجزه بودن قرآن براى آنان ثابت شد و حقّ را شناختند امّا به آن ايمان نياوردند، آنان محمّد(صلى الله عليه وآله) را دروغگو مى خواندند امّا باز هم محمّد(صلى الله عليه وآله) براى هدايت آنان تلاش مى كرد و از هر فرصتى بهره مى برد شايد آنان از خواب غفلت بيدار شوند.
    روزى آنان به محمّد(صلى الله عليه وآله) گفتند: "آيا تو معجزه اى دارى كه نشان دهد تو پيامبر هستى؟".
    اينجا بود كه خدا جبرئيل را فرستاد و او به محمّد(صلى الله عليه وآله) چنين گفت: "اى محمّد ! به آنان بگو وقتى شب فرا رسد، نزد تو جمع شوند تا معجزه اى بزرگ را ببينند". محمّد(صلى الله عليه وآله) از آنان خواست كه شب نزد او بيايند.
    خورشيد غروب كرد، هوا تاريك شد، ماه كامل در آسمان ظاهر شد، آن شب، شب چهاردهم بود و ماه به صورت گردى كامل آشكار گرديد، اينجا بود كه معجزه اى بزرگ روى داد و ماه دو نيمه شد، چيزى كه فقط با قدرت خدا امكان پذير بود و به راستى كه خدا بر هر كارى تواناست.
    همه كافران با چشم خود به اين منظره شگفت نگاه كردند، آنان مات و مبهوت شده بودند، پس از لحظاتى دو نصفه ماه به هم پيوست و به شكل اوّل خود درآمد، امّا آنان باز هم ايمان نياوردند و گفتند: "محمّد ما را جادو كرد، كار او جادويى بيش نبود".
    وقتى آنان اين سخن را گفتند، خدا اين سوره را بر محمّد(صلى الله عليه وآله)نازل كرد: "اى محمّد ! قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت...".[61]

    * * *


    يكى از معجزات پيامبر، "شقّ القمر" مى باشد. "شقّ القمر" يعنى دو نيم شدن ماه. اين معجزه به اذن تو روى داد تا غافلان از خواب غفلت بيدار شوند.
    در اينجا لازم است پنج سؤال در اين باره بنويسم و به آن ها جواب دهم:
    * سؤال اوّل
    "اگر چنين حادثه اى روى داده است چرا در تاريخ ذكر نشده است؟ چرا فقط در كتاب هاى مسلمانان اين مطلب آمده است؟".
    اين حادثه در زمانى روى داد كه ماه به تازگى در مكّه طلوع كرده بود، فقط كسانى كه در مناطق هم افق مكّه بودند مى توانستند اين معجزه را ببينند، در بسيارى از نقاط زمين يا هنوز ماه طلوع نكرده بود يا نيمه شب بود و مردم در خواب بودند.
    در آن زمان انسان به اين پيشرفت نرسيده بود كه طلوع ماه در شهر مكّه را از مثلاً ايران يا روم رَصَد كند.
    آيا ما در شبهاى عادى كه ماه در آسمان مى درخشد به آن خيره مى شويم، در حالت آن، كنجكاوى مى كنيم؟
    حوادث آسمانى توجّه افراد را به خود جلب مى كند كه مانند رعد و برق با سر و صدا همراه باشد، شقّ القمر در مدّت كوتاهى اتّفاق افتاد و سر و صدايى هم نداشت، همچنين اين معجزه، مانند خسوف و كسوف، طولانى نبود تا مردم را به خود متوجّه كند.
    از طرف ديگر، همه حوادث تاريخى، روشن و آشكار نيست و مطالب زيادى در هاله اى از ابهام قرار داد، مثلاً اگر از ديد تاريخى به "زرتشت" نگاه كنيم، مى بينيم تاريخ تولّد، تاريخ وفات، محل تولّد و ويژگى ديگر او به صورت دقيق مشخّص نيست. اگر از ديد تاريخى به "عيسى(عليه السلام)" نگاه كنيم، خيلى از حوادث زندگى او آشكار نيست.
    كشورهاى متمدّنِ آن زمان (ايران و روم) نسبت به ثبت تاريخ بزرگان خود، اين گونه بى اعتنا بوده اند، پس ديگر تعجّب ندارد كه چرا آنان "شقّ القمر" را ثبت نكرده اند !
    به راستى آيا مورّخان همه حوادث تاريخى را نوشته اند؟ در طول تاريخ، صدها زلزله و طوفان وحشتناك رخ داده است و تاريخ همه آن ها را ثبت نكرده است.
    * سؤال دوم
    "دو نيم شدن ماه، حادثه اى بزرگ است، اگر چنين چيزى روى داده باشد، بايد كافران ايمان مى آوردند، پس چرا آنان ايمان نياوردند؟".
    معجزه صالح(عليه السلام) شتر بزرگى بود كه از دل كوه بيرون آمد، شترى كه مدّتى در ميان قوم ثمود زندگى كرد، امّا آنان به صالح(عليه السلام)ايمان نياوردند، موسى(عليه السلام)عصاى خود را بر زمين زد و عصا تبديل به اژدهايى وحشتناك شد، اژدهايى بزرگ كه مى رفت تخت فرعون را ببلعد. فرعون تا اين منظره را ديد، فرياد زد: "اى موسى! اين اژدها را بگير". موسى(عليه السلام) دست دراز كرد و آن اژدها تبديل به عصا شد، ولى باز هم فرعون ايمان نياورد.
    * سؤال سوم
    "اگر ماه به دو نيم شود، دو نيمه ماه به سمت زمين جذب مى شود و به زمين برخورد مى كند، اگر ماه دو نيم شده است، پس چرا اكنون در آسمان وجود دارد؟"
    شقّ القمر، معجزه است نه يك حادثه طبيعى !
    اگر ماه به صورت يك حادثه به دو نيم شود، ممكن است چنين اتّفاقى روى دهد، امّا همان خدايى كه با قدرت خود، ماه را شكافت با قدرت خود مانع سقوط دو نيمه آن شد و بعد از مدّتى ماه را به حالت اوّل خود درآورد.
    * سؤال چهارم
    "آيا سازمان فضايى آمريكا (ناسا)، شقّ القمر را تأييد كرده است؟".
    بعضى از نويسندگان در كتاب ها و سايت هاى خود مطلبى را ذكر كرده اند، (براى احترام، نامشان را ذكر نمى كنم)، مطلبى كه آنان نوشته اند اين است: رئيس حزب اسلامى انگلستان قبل از اين كه مسلمان شود، درباره اين دين تحقيق مى كند، او يك شب تلويزيون را مى بيند كه چند فضانورد دارند در يك برنامه درباره سفر به ماه سخن مى گويند. آن فضانوردان در آن برنامه مى گويند: "وقتى عكس هاى سطح ماه را مى ديديم، يك شكاف عميق در آنجا ديديم، وقتى با آپولوى 11 به ماه سفر كرديم، نزديك آن شكاف رفتيم و آن را با دقّت مشاهده كرديم، اين شكاف دور تا دور سطح ماه را گرفته بود".
    آن شب، وقتى رئيس حزب اسلامى انگلستان اين سخن را در تلويزيون مى شنود، مسلمان مى شود و مى فهمد قرآن، حقّ است.
    اين خلاصه اى از آن مطلب بود.
    در اين ماجرا، هيچ نامى از آن برنامه و آن شبكه تلويزيونى برده نمى شود، نام آن فضانوردان هم ذكر نمى شود، امّا بعضى اين سخن را باور مى كنند و در كتاب ها و سايت هاى خود مى نويسند.
    آنان لحظه اى فكر نمى كنند كه آيا اين سخن، دليل و مدركى دارد يا نه؟
    بعد از مدّتى، اين مطلب رواج پيدا مى كند و سرانجام ناسا مجبور به جواب دادن به آن شد و آقاى "براد بيلى" كه يكى از دانشمندان "انستيتو تحقيقات ماه ناسا" است، اين موضوع را تكذيب مى كند.
    اى كاش كسانى كه مى خواهند به قرآن خدمت كنند، دقّت بيشترى مى كردند و هيچ سخنى را قبل از تحقيق بيان نمى كردند !
    وقتى من تحقيق كردم به اين نتيجه رسيدم: در سطح ماه، شكافى بزرگ وجود دارد كه آپولوى 10 از آن شكاف عكس بردارى كرده است، همچنين آپولوى 11 آن را تأييد كرده است. نام شكاف را به نام "اريداوس ريلل" مى خوانند و عكس آن در اينترنت موجود است.
    نكته مهم اين است كه اين شكاف فقط 300 كيلومتر طول دارد، امّا قطر ماه تقريباً سه هزار و پانصد كيلومتر است، يعنى اين شكاف فقط 11 درصد قطر ماه را پوشش مى دهد.
    اكنون سؤال مى كنم: چرا عدّه اى بدون اين كه دقّت كنند، اين شايعات را در كتاب هاى تفسيرى خود ذكر كرده اند؟ براى ضربه زدن به يك حقيقت، هيچ چيز بهتر از "دفاعِ بد" نيست !
    * سؤال پنجم
    "چرا هيچ نشانه اى در ماه پيدا نشده است كه اين معجزه را تأييد كند؟".
    اكنون يك مثال مى زنم: وقتى انسان ها مى ميرند بدن آنان به مشتى خاك و استخوان تبديل مى شود، يكى از معجزات عيسى(عليه السلام) اين بود كه مردگان را زنده مى كرد. گاه عيسى(عليه السلام)بر سر قبر كسى مى آمد كه صدها سال از مرگ او گذشته بود و بدنش به مشتى خاك و استخوان، تبديل شده بود، عيسى(عليه السلام) به اذن خدا، او را زنده مى كرد.
    آن كسانى كه با معجزه عيسى(عليه السلام) زنده مى شدند به شكل اوّل خود باز مى گشتند. در صورت و اندام آنان، هيچ نشانه اى نبود تا آن ها را از بقيّه مردم متفاوت كند.
    مردمى كه مى ديدند عيسى(عليه السلام)مرده اى را زنده كرد، آيا به دنبال نشانه اى در صورت يا بدن آن ها مى گشتند؟
    خدا با قدرت خود ماه را كاملاً به شكل اوّل خود در آورد به گونه اى كه هيچ اثرى از دو نيم شدن باقى نماند، پس چرا ما به دنبال نشانه اى در سطح ماه مى گرديم؟
    شقّ القمر حادثه اى طبيعى نبود، معجزه اى بزرگ بود، خدا با قدرت خود ماه را شكافت و سپس آن را به حالت اوّلش باز گرداند.

    * * *


    شقّ القمر از نشانه هاى قيامت ذكر شده است، در آيه اوّل اين سوره، قرآن مى گويد: "قيامت نزديك شد".
    چگونه ممكن است در آن زمان، قيامت نزديك شده باشد در حالى كه نزديك به هزار و چهارصد سال از آن زمان مى گذرد و هنوز قيامت بر پا نشده است؟
    مثالى مى زنم: اگر من سوار بر ماشين شوم و به شهرى بروم كه ده ميليارد ثانيه با من فاصله دارد (ده ميليارد ثانيه تقريباً 300 سال مى شود). من شبانه روز و بدون استراحت به پيش مى روم، وقتى كه فقط 27 ساعت به پايان سفر مانده باشد، پسرم خسته مى شود، پسرم به من مى گويد: "بابا ! من خسته شدم، كى به مقصد مى رسيم؟" من به او مى گويم: "ديگر راهى نمانده است". آيا من دروغ گفته ام؟
    نه. من از او مى خواهم فقط 27 ساعت ديگر صبر كند، 27 ساعت در مقايسه با 300 سالى كه گذشته است، زمان بسيار كوتاهى است !
    امروزه ثابت شده است كه جهان بيش از ده ميليارد سال عمر دارد، وقتى قيامت برپا شود آسمان ها و زمين در هم پيچيده مى شوند، قرآن "شقّ القمر" را از نشانه هاى قيامت مى داند، از آن زمان تا به امروز نزديك به 15 قرن مى گذرد، هيچ كس نمى داند قيامت چه زمانى بر پا مى شود، امّا اگر قيامت صدهزار سال پس از معجزه "شقّ القمر" هم واقع شود، باز معجزه "شقّ القمر"، نزديك زمان قيامت است !
    اگر عمر جهان را ده ميليارد سال حساب كنيم، به چه نتيجه اى مى رسيم؟
    قبل از معجزه "شقّ القمر"، جهان 9 ميليارد و 999 ميليون و 900 هزار سال، عمر كرده است، اگر صد هزار سال بعد از شقّ القمر، قيامت برپا شود، باز صدهزار سال نسبت به اين رقم، زمان كمى است !!
    صدهزار سال كجا و 9 ميليارد و 999 ميليون و 900 هزار سال كجا؟

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۷۴: از كتاب تفسير باران، جلد دوازدهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن