کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    مُجادله: آيه ۴ - ۱

      مُجادله: آيه ۴ - ۱


    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (1 ) الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (2 ) وَالَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَة مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتََماسَّا ذَلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (3 ) فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتََماسَّا فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًا ذَلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ (4 )
    هيچ چيز براى سعادت يك جامعه بدتر از خرافات نيست، وقتى خرافات در جامعه ريشه بدواند، جامعه دچار آسيب هاى زيادى مى شود. در روزگارى كه تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را به پيامبرى فرستادى، مردم گرفتار خرافات بودند، محمّد(صلى الله عليه وآله)اين خرافات را يكى پس از ديگرى از بين برد و مردم را با حقيقت آشنا ساخت.
    البتّه از بين بردن خرافات، كار آسانى نبود، محمّد(صلى الله عليه وآله) ابتدا با خرافه بُت پرستى و مقدّس بودن بُت ها مبارزه كرد و مردم را به يكتاپرستى فرا خواند، اكنون او در مدينه است، در مدينه اثرى از بُت پرستى ديده نمى شود، پس وقت آن است كه خرافه ديگرى، باطل اعلام شود.
    آن خرافه چيست؟
    خرافه ظِهار !
    در آن زمان، بعضى از مردها وقتى از زن خود ناراضى مى شدند به او چنين مى گفتند: "تو براى من همچون مادرم هستى". مردم آن روزگار، بر اين باور بودند كه وقتى كسى اين سخن را گفت، ديگر همسرش مانند مادرش مى شود و مرد حقّ ندارد با همسرش رابطه جنسى داشته باشد. آنان به اين كار، "ظِهار" مى گفتند.
    اينجا بود كه مشكلات آن زن آغاز مى شد، آن زن در بلاتكليفى كامل بود، نه زن شوهردار به حساب مى آمد (چون شوهرش با او قطع رابطه زناشويى كرده بود) و نه مى توانست با مرد ديگرى ازدواج كند، چون شوهرش او را طلاق نداده بود.
    آرى، ظِهار، خرافه اى بود كه در جامعه آن زمان، رواج زيادى داشت و هيچ مردى بعد از ظِهار، حقّ نداشت با زنش رابطه جنسى داشته باشد.

    * * *


    نام آن زن "خوله" بود، روزى، شوهرش از دست او عصبانى شد و گفت: "تو براى من همچون مادرم هستى"، مدّتى گذشت، شوهر او از گفته خود پشيمان شد، نمى دانست چه كند، او همسرش را دوست داشت، يك لحظه عصبانى شده بود و چنين سخنى را گفته بود، اكنون بايد چه مى كرد؟
    او به همسرش گفت: "فكر مى كنم تو بر من حرام شدى؟"، خوله به او گفت: "چنين سخن مگو ! به من اجازه بده تا نزد پيامبر بروم و از او در اين باره سؤال كنم".
    شوهر خوله به او اجازه داد و خوله نزد پيامبر آمد و ماجرا را تعريف كرد و چنين گفت: "اى پيامبر ! وقتى جوان بودم، شوهرم به خواستگارى من آمد و من با او ازدواج كردم، اكنون كه ديگر سن و سالى از من گذشته است، شوهرم مرا ظهار كرده است، من هيچ كس را ندارم كه نزد او بروم، آيا راهى هست كه ما به زندگى خود بازگرديم؟".
    پيامبر به او رو كرد و فرمود: "دستورى از طرف خدا در اين باره به من نازل نشده است".
    خوله دست به دعا برداشت و گفت: "خدايا ! تو مى دانى كه كودكانى خردسال دارم، من چه كنم؟ چگونه كودكانم را به شوهرم بدهم در حالى كه مى دانم آنان نياز به مادر دارند، اگر آنان را با خود ببرم، تو كه مى دانى من مال و ثروتى ندارم و آن ها گرسنگى خواهند كشيد، خدايا ! من به تو شِكوه مى كنم، خودت مشكل مرا حل كن".[110]
    اينجا بود كه تو جبرئيل را فرستادى تا اين آيات را براى پيامبر بخواند:

    * * *


    اى محمّد ! من سخن زنى كه درباره شوهرش به تو مراجعه نمود و به من شكوه برد، شنيدم و دعاى او را مستجاب كردم كه من خداى شنوا و بينا هستم.
    اى محمّد ! به مردانى كه همسران خود را ظِهار مى كنند، بگو كه با اين سخن، همسران شما، مادران شما نمى شوند، مادر آنان همان كسانى هستند كه آنان را به دنيا آورده اند. مردانى كه با زنانشان ظِهار مى كنند، سخنى زشت و باطل مى گويند، البتّه من خداى بخشنده هستم و گناه بندگان خود را مى آمرزم.
    اى محمّد ! كسانى كه زنان خود را ظهار مى كنند و سپس از سخنى كه گفته اند، پشيمان مى شوند، بايد كفّاره بدهند، آنان بايد قبل از اين كه با همسر خود، رابطه جنسى داشته باشند، يك برده را آزاد كنند، آنان بايد اين كفّاره را بدهند تا پند بگيرند كه ديگر به اين كار، اقدام نكنند، من به همه اعمال بندگان خود، آگاه هستم.
    اى محمّد ! من مى دانم بعضى افراد، توانِ آزاد كردن يك برده را ندارند، پس آنان بايد قبل از رابطه جنسى با همسرشان، دو ماه پى درپى روزه بگيرند، اگر اين كار را هم نتوانستند انجام دهند، پس بايد شصت فقير را اطعام كنند.
    اين حكمى كه اينجا بيان كردم، براى اين است كه آنان به من و تو كه پيامبر من مى باشى، ايمان كامل بياورند. پرداخت كفّاره، سبب مى شود تا پايه هاى ايمان آنان، محكم شود.
    اى محمّد ! مسلمانان بايد بدانند آنچه در اينجا بيان شد، احكام اسلام است. احكام اسلام، همان مرزهاى دين من مى باشد، هر كس اين احكام را قبول نكند و به آن ايمان نياورد به عذاب سختى گرفتار خواهد شد.

    * * *


    سخن تو درباره "ظهار" به پايان مى رسد، آرى، تو اين گونه خرافه ظِهار را باطل اعلام مى كنى، آخر اين چه خرافه اى است كه يك مرد با گفتن يك جمله، زنش بر او حرام شود و زن هم تا آخر عمر، در بلاتكليفى بماند؟ اگر مرد به هر دليلى نمى خواهد با همسرش زندگى كند، مى تواند او را طلاق دهد و آن زن مى تواند به دنبال زندگى خود برود و اگر خواست با مرد ديگرى ازدواج كند.
    ظِهار هرگز رابطه زناشويى را از بين نمى برد، فقط طلاق است كه اگر با شرايطش انجام شود مى تواند به پيمان زناشويى پايان دهد.
    البتّه تو براى مردى كه همسرش را ظهار مى كرد، مجازاتى قرار دادى، درست است كه همسرش بر او حرام نمى شود، امّا او بايد كفّاره بدهد (او بايد يك برده آزاد كند يا دو ماه روزه بگيرد يا به شصت فقير غذا دهد). وقتى او اين كفّاره را پرداخت كرد، مى تواند نزد همسرش برگردد.

    * * *


    پيامبر اين آيات را براى خوله خواند، خوله بسيار خوشحال شد و نزد شوهرش بازگشت و اين خبر را به او داد، شوهر او نزد پيامبر آمد، پيامبر به او فرمود:
    ــ آيا مى توانى يك برده به عنوان كفّاره آزاد كنى؟
    ــ اى پيامبر ! اگر چنين كارى كنم، ديگر پولى برايم باقى نمى ماند كه بتوانم غذاى خانواده ام را فراهم كنم.
    ــ آيا مى توانى دو ماه روزه بگيرى؟
    ــ اى پيامبر ! اگر من روزه بگيرم، چشمانم به شدّت درد مى گيرد، من توان روزه گرفتن ندارم.
    ــ آيا مى توانى به شصت فقير غذا بدهى؟
    ــ نه، مگر اين كه شما كمكم كنيد !
    ــ من به تو كمك مى كنم.
    اينجا بود كه پيامبر به او به اندازه اى كه بتواند شصت فقير را غذا دهد، گندم داد، او با آن گندم ها، نان تهيّه كرد و به فقيران غذا داد و اين گونه بود كه آن زن و شوهر به زندگى بازگشتند.[111]



نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۳۷: از كتاب تفسير باران، جلد دوازدهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن