کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    حَشر: آيه ۲ - ۱

      حَشر: آيه ۲ - ۱


    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (1 ) هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لاَِوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الاَْبْصَارِ (2 )
    آنچه در آسمان ها و زمين است تو را تسبيح مى كند، تو خداى توانا هستى و همه كارهاى تو از روى حكمت است. اين نشانه قدرت تو بود كه مسلمانان را بر يهوديان "بنى نَضير" پيروز نمودى.
    تو در اينجا از پيروزى بزرگى سخن مى گويى: پيروزى مسلمانان بر يهوديان "بنى نَضير".
    بايد در اين زمينه بيشتر بدانم.
    يهوديان سال ها قبل از آن كه محمّد(صلى الله عليه وآله) به پيامبرى مبعوث شود، در شام زندگى مى كردند. آن ها در كتاب آسمانى خود خوانده بودند كه آخرين پيامبر تو در سرزمين حجاز (عربستان) ظهور خواهد كرد. براى همين از شام به حجاز مهاجرت كردند.
    بسيارى از آنان به مدينه آمدند (در آن زمان، شهر مدينه به نام يثرب شناخته مى شد) و در آنجا زندگى خود را آغاز كردند. يهوديان مدينه به سه گروه تقسيم شدند، يكى از آن گروه ها، "بنى نَضير" بودند.
    آنان در "بطحان" كه در جنوب شرقى مدينه بود مستقر شدند، فاصله آنان تا مركز شهر مدينه تقريباً چهار كيلومتر بود. آنان نخلستان بزرگى براى خود درست كردند و كم كم ثروت زيادى جمع كردند و براى خود، قلعه هاى بسيار محكمى ساختند تا از حمله هاى اعراب جاهلى در امان باشند.
    آنان مى خواستند اوّلين كسانى باشند كه به پيامبر خاتم ايمان مى آورند، آنان با تو عهد و پيمان بستند كه وقتى پيامبر موعود ظهور كند، به او ايمان بياورند و ياريش كنند.
    سالها گذشت تا اين كه محمّد(صلى الله عليه وآله)به پيامبرى مبعوث شد و از مكّه به مدينه هجرت نمود، امّا يهوديان به او ايمان نياوردند.
    وقتى پيامبر به مدينه آمد با يهوديان بنى نضير پيمان نامه اى امضاء كرد و آنان عهد بستند كه هرگز دشمنان اسلام را يارى نكنند. آن يهوديان تا سال چهارم هجرى به پيمان خود وفادار بودند و به راحتى در مدينه زندگى مى كردند، امّا در سال چهارم عهد و پيمان خود را زير پا نهادند و با دشمنان اسلام هم پيمان شدند و تصميم به قتل پيامبر گرفتند.

    * * *


    در ماه شوّال سال سوم، جنگ "اُحد" بين بُت پرستان مكّه و مسلمانان روى داد، در اين جنگ، گروهى از مسلمانان از دستور پيامبر اطاعت نكردند و سنگرهاى خود را ترك كردند و در نتيجه تعدادى از مسلمانان شهيد شدند و به ظاهر مسلمانان شكست را تجربه كردند، البتّه بُت پرستان نتوانستند به هدف خود برسند، آنان مى خواستند شهر مدينه را تصرّف كنند و پيامبر را به شهادت برسانند، بُت پرستان بدون آن كه به هدف خود برسند به مكّه بازگشتند.
    سه ماه پس از جنگ احد، سال چهارم هجرى آغاز شد، رهبر يهوديان بنى نضير فكر كرد كه ديگر روزگار شكست مسلمانان فرا رسيده است، او با چهل اسب سوار به مكّه رفت و با رئيس بُت پرستان كه ابوسفيان بود، ديدار كرد. اين گونه بود كه يهوديان بنى نضير با بُت پرستان پيمان بستند كه در راه نابودى محمّد(صلى الله عليه وآله) متّحد شوند و از هيچ كمكى دريغ نكنند.
    جبرئيل بر پيامبر نازل شد و او را از پيمان شكنى بنى نضير باخبر ساخت، پيامبر منتظر فرمان خدا بود تا با آن پيمان شكنان مقابله كند.
    مدّتى گذشت، روزى پيامبر از شهر مدينه حركت كرد تا با رهبر يهوديان بنى نضير ديدار كند و درباره موضوعى با او سخن بگويد، وقتى پيامبر به قلعه هاى آنان رسيد به ديوار يكى از قلعه ها تكيه داد، اينجا بود كه چند نفر از يهوديانى كه داخل قلعه بودند با خود گفتند: "چه فرصت خوبى ! خوب است يكى را بفرستيم تا از بالاى برج قلعه، سنگ بزرگى را روى سر محمّد بيندازد و او را بكُشد". همه اين سخن را پذيرفتند و تصميم خود را گرفتند.
    در اين هنگام جبرئيل بر پيامبر نازل شد و ماجرا را به او خبر داد، پيامبر سريع به سوى مدينه حركت كرد.
    ديگر حضور بنى نضير در شهر مدينه، خطر بزرگى براى اسلام بود، اگر بُت پرستان به مدينه حمله مى كردند، احتمال داشت كه بنى نضير هم از پشت سر به مسلمانان حملهور شوند.
    از جنگ اُحُد، شش ماه گذشته بود، پيامبر از يارانش خواست تا براى جنگ ديگرى آماده شوند.
    پيامبر اين پيام را براى بنى نضير فرستاد: "يا از اينجا كوچ كنيد يا آماده جنگ باشيد". آنان وقتى اين پيام را شنيدند، بسيار ترسيدند، هرگز فكر چنين چيزى را نمى كردند، آنان فكر مى كردند كه به زودى سپاه مكّه از راه مى رسد و آنان همراه با سپاه مكّه وارد جنگ مى شوند، امّا اكنون سپاه مكّه در مكّه است، ده روز طول مى كشد تا اين خبر به مكّه برود، ده روز هم طول مى كشد تا سپاه مكّه به اينجا بيايد، بنى نضير فهميدند كه هيچ يار و ياورى ندارند، پس تصميم گرفتند كه از مدينه كوچ كنند و به سرزمين ديگرى بروند.

    * * *


    شب بود و هوا تاريك. يك نفر دربِ قلعه را محكم مى زد، يهوديان در را باز كردند، ديدند يكى از منافقان است و مى خواهد با آنان ديدار كند، او پيام مهمّى را براى آنان آورده بود. پيام از طرف "ابن اُبَىّ" بود، او رهبر منافقان مدينه بود.
    متن پيام رهبر منافقان اين بود: "شما از اينجا كوچ نكنيد، ما با دو هزار جنگجو به يارى شما مى آييم و تا آخرين نفس از شما دفاع مى كنيم". وقتى يهوديان اين پيام را شنيدند، خيلى خوشحال شدند و تصميم گرفتند تا در مدينه بمانند و از خود دفاع كنند.[127]
    صبح روز بعد آنان در قلعه هاى خود سنگر گرفتند و به پيامبر خبر دادند كه از مدينه كوچ نمى كنند و به سرزمين ديگرى نمى روند.
    اينجا بود كه پيامبر به مسلمانان دستور داد تا سلاح هاى خود را بردارند و به سوى قلعه هاى آنان حركت كنند، فاصله مدينه تا قلعه هاى آنان، چهاركيلومتر بيشتر نبود، نياز به اسب نبود، آنان با پاى پياده به سوى قلعه هاى بنى نضير حركت كردند. پيامبر پرچم لشكر اسلام را به دست على(عليه السلام) داد و لشكر اسلام در حالى كه فريادشان به "الله اكبر" بلند بود به سوى قلعه هاى بنى نضير حركت كرد.
    وقتى مسلمانان به قلعه هاى آنان رسيدند، پيامبر ديد كه جلوى قلعه هاى آنان، درختان خرما وجود دارد، پيامبر دستور داد تا تعدادى از آن درختان را قطع كنند، گويا هدف پيامبر اين بود كه فضا براى ميدان جنگ آماده شود و در صورتى كه درگيرى رخ دهد، سربازان اسلام فضاى كافى براى جنگ داشته باشند.
    وقتى يهوديان ديدند كه مسلمانان درختان خرما را قطع مى كنند، بسيار ناراحت شدند، آنان فهميدند كه تصميم مسلمانان براى جنگ قطعى است، مسلمانان آمده اند تا سزاى پيمان شكنى آنان را بدهند.
    محاصره قلعه هاى يهوديان چندين روز طول كشيد، پيامبر هرگز دوست نداشت كه خونى ريخته شود، بار ديگر به آنان پيام داد: "شما مى توانيد مقدارى از اموال خود را برداريد و از اينجا كوچ كنيد".
    ترس و وحشت بر دل آنان افتاد و فهميدند كه ديگر نمى توانند استقامت كنند، سربازان اسلام به قلعه هاى آنان نزديك شدند و شروع به خراب كردن ديوارهاى آن نمودند، خود يهوديان هم كه شكست را پيش بينى مى كردند از درون قلعه ها، شروع به خراب كردن خانه هاى خود نمودند تا مبادا سالم به دست مسلمانان بيفتد.
    سرانجام آنان با ذلّت و خوارى مقدارى از اموال خود را برداشتند و از مدينه كوچ كردند، گروهى از آنان به سرزمين شام و عدّه اى هم به سرزمين خيبر رفتند، آرى، هيچ كدام از منافقان به يارى آنان نيامدند و آن ها را تنها گذاشتند، منافقان دروغگويانى بيش نبودند.
    يهوديان رفتند و باغ هاى سرسبز و حاصلخيز و اموال آنان به دست مسلمانان افتاد و گروهى از مسلمانان كه فقير بودند از فقر نجات پيدا كردند.

    * * *


    اين ماجراى پيروزى مسلمانان بر يهوديان بنى نضير بود، وقتى مسلمانان اين پيروزى را جشن گرفته بودند، تو اين سوره را نازل كردى.
    ديگر وقت آن است كه آيات اين سوره را بيان كنم:

    * * *


    آنچه در آسمان ها و زمين است تو را تسبيح مى كند، تو خداى توانا هستى و همه كارهاى تو از روى حكمت است. اين نشانه قدرت تو بود كه مسلمانان را بر يهوديان "بنى نضير" پيروز نمودى و آنان خانه و كاشانه خود را رها كردند و كوچ كردند.
    در تاريخ سرزمين حجاز، سابقه نداشت كه قبيله اى، دسته جمعى از آنجا كوچ كنند و بروند، اين اوّلين بار بود كه گروهى خانه و كاشانه خود را رها مى كردند. اين نتيجه پيمان شكنى خود آنان بود.
    آنان قلعه هاى محكمى داشتند و هرگز باور نمى كردند كه از قلعه هاى خود، بيرون رانده شوند، آنان خيال مى كردند كه اين قلعه ها مى تواند مانع عذاب تو بشود، امّا تو چنين اراده كردى و عذاب تو از آنجا كه گمان نمى كردند، سراغشان آمد.
    آنان در قلعه هاى محكم خود پناه گرفته بودند، امّا تو ترس و وحشت را در دل آنان جاى دادى، ترس تمام وجود آنان را فرا گرفت. آنان خانه هاى خود را به دست خود ويران كردند، از طرف ديگر مسلمانان هم ديوار قلعه ها را خراب مى كردند.
    اكنون از اهل بينش و فكر مى خواهى تا از اين ماجرا، پند بگيرند، به راستى چگونه شد كه يهوديانى كه قلعه هايى محكم داشتند، تسليم شدند و باغ ها و اموال آنان به دست مسلمانان افتاد؟ اين ها همه نشانه قدرت توست.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۵۱: از كتاب تفسير باران، جلد دوازدهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن