کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    قَمر: آيه ۱۷ - ۹

      قَمر: آيه ۱۷ - ۹


    كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوح فَكَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ (9 ) فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ (10 )فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاء مُنْهَمِر (11 ) وَفَجَّرْنَا الاَْرْضَ عُيُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْر قَدْ قُدِرَ (12 )وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاح وَدُسُر (13 ) تَجْرِي بِأَعْيُنِنَا جَزَاءً لِمَنْ كَانَ كُفِرَ (14 ) وَلَقَدْ تَرَكْنَاهَا آَيَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّكِر (15 ) فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ (16 )وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِر (17 )
    تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را به پيامبرى برگزيدى و مردم مكّه سخن او را دروغ شمردند و او را جادوگر خواندند، قبل از محمّد(صلى الله عليه وآله) تو پيامبران زيادى را براى هدايت انسان ها فرستادى ولى گروه زيادى به آنان ايمان نياوردند و به عذاب تو گرفتار شدند.
    اكنون مى خواهى از نوح(عليه السلام) ياد كنى. نوح(عليه السلام)، نهصد و پنجاه سال مردم را به يكتاپرستى دعوت كرد و از پرستش بُت ها بازداشت، در اين مدّت، كمتر از هشتاد نفر به او ايمان آوردند، مى توان گفت كه براى هدايت هر نفر، بيش از ده سال زحمت كشيد ! [62]
    مردم، نوح(عليه السلام) را بسيار اذيّت نمودند، گاهى او را آن قدر كتك مى زدند كه سه روز، بى هوش روى زمين مى افتاد.[63]
    او با مهر و محبّت به مردم چنين مى گفت: "اى مردم ! من خيرخواه شما هستم. از عذاب خدا بترسيد و از بُت پرستى دست برداريد"، امّا مردم به يكديگر مى گفتند: "نوح ديوانه است، اگر او از اين حرف هاى خود دست برندارد، او را سنگسار مى كنيم". آنان با انواع آزارها و شكنجه ها، نوح(عليه السلام) را از ادامه رسالتش بازداشتند.
    اينجا بود كه نوح(عليه السلام) از هدايت مردم نااميد شد و دست به دعا برداشت و گفت: "خدايا ! من از شرارت هاى اين قوم از پا درآمده ام، من از تو يارى مى خواهم".
    تو دعايش را مستجاب كردى، تو به او دستور دادى تا كشتى بسازد، وقتى كشتى آماده شد، از او خواستى تا از هر نوع حيوانى، يك جفت همراه خود كند و مؤمنان را سوار كشتى كند.
    تو درهاى آسمان را با بارانى پى درپى و سيل آسا گشودى، از سوى ديگر به فرمان تو، چشمه هاى آب از زمين جوشيد. آب باران و آب چشمه ها به قدرى كه براى طوفان لازم بود به هم آميختند و درياى وحشتناكى به وجود آمد.
    تو نوح(عليه السلام) و يارانش را بر آن كشتى كه از تخته ها و ميخ ها درست شده بود، سوار كردى، كشتى زير نظر تو به حركت در آمد، اين پاداش پيامبرى بود كه كافران به او ايمان نياوردند.
    تو داستان كشتى نوح(عليه السلام) را به عنوان نشانه اى از قدرت خود قرار دادى، آيا كسى هست كه پند بگيرد؟
    اكنون از كافرانى كه به محمّد(صلى الله عليه وآله)ايمان نياوردند مى خواهى تا فكر كنند و بدانند كه قوم نوح(عليه السلام)به چه سرنوشتى مبتلا شدند ! اين يك هشدار براى آنان است، هر كس راه كفر را برگزيند سرانجام به عذاب تو گرفتار خواهد شد.
    تو محمّد(صلى الله عليه وآله) را فرستادى تا قرآن را براى آنان بخواند، تو قرآن را به زبانى ساده و شيوا بيان كردى، آيا كسى هست كه پند بگيرد؟

    * * *


    تو قرآن را بدون هرگونه پيچيدگى بيان كردى، پس چرا عدّه اى قرآن را با مسائل پيچيده فلسفى ترجمه و تفسير مى كنند؟ قرآن را بايد همان طور كه هست، براى مردم بيان كرد، قرآن تو براى همه مردم قابل فهم است، نبايد آن را با پيچيدگى تفسير كرد.

    * * *


    آيه 12 اين سوره را يك بار ديگر مى خوانم: "خدا نوح(عليه السلام) و يارانش را بر آن كشتى كه از تخته ها و ميخ ها درست شده بود، سوار كرد".
    اين آيه معناى ديگرى هم دارد كه از آن به "بطنِ قرآن" ياد مى كنيم. "بطنِ قرآن" معنايى است كه از نظرها پنهان است: خدا محمّد(صلى الله عليه وآله) و دوازده امام و فاطمه(عليهم السلام)را به عنوان گل سرسبد جهان قرار داد، به هيچ كس ديگر اين مقام و عظمت را نداد، آنان را به بزمِ مخصوص خود راه داد و كس ديگرى را به آنجا راه نيست.
    همه پيامبران اين حقيقت را مى دانستند، براى مثال وقتى آدم(عليه السلام) و حوّا در بهشت زندگى مى كردند، روزى پرده از مقابل چشم آن ها برداشته شد. آن ها عرش را ديدند، آن روز نورهايى را ديدند كه در عرش بود، از خدا سؤال كردند: "اينان كيستند كه اين گونه نزد تو مقام دارند؟". خدا براى آنان گفت كه اين نورها، نورِ محمّد(صلى الله عليه وآله) و خاندان او هستند.
    خدا قبل از آن روز، نور آنان را خلق كرده بود، جسم آنان را هزاران سال بعد از خلقت آدم(عليه السلام) آفريد، سخن درباره نور آن هاست.[64]
    وقتى زمان نوح(عليه السلام) فرا رسيد و قرار شد كه عذاب بر كافران نازل شود، جبرئيل نزد نوح(عليه السلام)آمد و براى او صندوقى پر از ميخ آورد تا نوح(عليه السلام) با آن ميخ ها كشتى خود را بسازد.
    ساخت كشتى آغاز شد و بعد از چند ماه، كشتى آماده شد، فقط 5 ميخ ديگر از آن ميخ ها باقى مانده بود، اينجا بود كه جبرئيل نزد نوح(عليه السلام) آمد و اين نكته را به او اشاره كرد كه اين پنج ميخ، بسيار مقدّس مى باشند زيرا اين پنج ميخ، نمادى از پنج تن مى باشند.
    كدام پنج تن؟
    محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين(عليهم السلام).
    نوح به دستور جبرئيل اين پنج ميخ مقدّس را هم در كشتى خود به كار گرفت و به بركت اين پنج ميخ مقدّس بود كه كشتى نوح توانست در ميان امواج سهمگين طوفان سالم بماند.
    اين ماجراى كشتى نوح(عليه السلام) و پنج ميخ مقدّس بود.
    يك روز پيامبر براى يكى از يارانش آيه 12 اين سوره را خواند و ماجراى بالا را نقل كرد.[65]

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۷۶: از كتاب تفسير باران، جلد دوازدهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن