کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    مُمتحنه: آيه ۳ - ۱

      مُمتحنه: آيه ۳ - ۱


    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ (1 )إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ (2 ) لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (3 )
    كسى كه به تو ايمان دارد با دشمنان تو دوست نمى شود، راه مؤمن از راه كافر جدا است و دوستى ميان آنان، بى معنا است.
    مؤمنان در مدينه بودند، كافران مكّه با آنان دشمنى زيادى نموده اند و بارها به جنگ آنان آمده بودند، اكنون از مؤمنان مى خواهى تا كافران را دوست خود نگيرند، زيرا كافران، دشمن تو و دشمن مؤمنان هستند و به قرآن كفر مىورزند.
    مؤمنان بايد از ماجراى "حاطِب" درس بگيرند و با كافران دوستى نكنند.
    حاطب كيست؟ ماجراى او چيست؟
    او يكى از مسلمانانى بود كه به مدينه هجرت كرده بود. خانواده او در مكّه زندگى مى كردند و هنوز ايمان نياورده بودند. حاطب براى اين كه بستگان و فرزندانش در سختى نباشند با كافران مكّه دوست شد و تصميم گرفت تا به كافران خدمتى كند. او نامه اى مخفيانه نوشت و آن را به مكّه فرستاد.
    در اين نامه يكى از اسرار نظامى اسلام، فاش شده بود !
    پيامبر در مدينه بود و تصميم گرفته بود براى فتح مكّه، لشكر اسلام را آماده كند، حاطب در نامه خود به كافران هشدار داد كه آماده دفاع باشند كه لشكر اسلام به زودى به مكّه مى آيد. (فتح مكّه در سال هشتم هجرى روى داد. اين نامه قبل از فتح مكّه فرستاده شد).
    حاطب اين نامه را به يك زن داد. آن زن، زنى كافر بود كه به مدينه آمده بود تا بستگانش را ببيند و از آنان كمكى براى زندگى خود بخواهد، آن زن بسيار فقير بود.
    بستگان زن به او كمك كردند، وقتى آن زن مى خواست به مكّه برود، حاطب نزد او رفت و به او مقدارى پول داد و از او خواست تا آن نامه را به بزرگان مكّه برساند. زن پول و نامه را گرفت، نامه را ميان گيسوى خود مخفى كرد و به سوى مكّه حركت كرد.
    جبرئيل نازل شد و ماجراى نامه را به پيامبر خبر داد، پيامبر على(عليه السلام)و چند نفر ديگر از يارانش را فرستاد تا آن زن را به مدينه بازگردانند، آنان با عجله خود را به زن رساندند و نامه را از او گرفتند و او را به مدينه بازگرداندند.
    اينجا بود كه پيامبر به دنبال حاطب فرستاد، پيامبر به او فرمود:
    ــ چرا اين كار را كردى؟
    ــ اى پيامبر ! من هرگز قصد خيانت نداشتم، امّا خانواده من در مكّه، هيچ يار و ياورى ندارند، من مى ترسيدم كه بُت پرستان، آنان را اذيّت و آزار كنند، براى همين اين نامه را نوشتم تا آنان از دست من راضى شوند و دست از آزار خانواده ام بردارند.
    پيامبر، عذر حاطِب را پذيرفت و او را بخشيد، زيرا او از كسانى بود كه سال ها پيش براى حفظ دين خود به مدينه هجرت كرده بود و در جنگ "بدر" هم جان فشانى كرده بود.[131]

    * * *


    اينجا بود كه تو با مؤمنان چنين سخن گفتى:
    اى مؤمنان ! كافران را دوست خود قرار ندهيد، زيرا كافران، دشمن من و دشمن مؤمنان هستند و به قرآن كفر مىورزند. اين كافران مكّه بودند كه پيامبر و يارانش را از شهر مكّه بيرون كردند.
    مگر گناه پيامبر و يارانش چه بود؟ آنان به يكتاپرستى رو آورده بودند و هيچ خطايى انجام نداده بودند، امّا كافران با آنان دشمنى كردند و آنان را از مكّه بيرون كردند.
    مؤمنان براى دين تو و كسب رضاى تو، خانه و كاشانه خود را رها كرده اند و از مكّه به مدينه هجرت كرده اند، آنان كه چنين فداكارى كردند و دين تو را يارى نمودند، ديگر نبايد با كافران مخفيانه دوستى كنند، تو هر امر پنهان و آشكار را مى دانى، هر كس كه با بُت پرستان دوستى كند از راه راست گمراه شده است.
    گروهى از ياران پيامبر فكر مى كردند كه كافران مكّه با آنان دشمنى ندارند، امّا هرگز چنين نبود، اگر كافران بر مؤمنان مسلّط مى شدند با مؤمنان دشمنى مى كردند و دست به شمشير مى بردند. اين آرزوى كافران است كه مؤمنان از يكتاپرستى دست بردارند و راه كفر را بپيمايند.

    * * *


    به راستى چرا "حاطِب" به كافران مكّه نامه نوشت؟
    چرا با كافران دوستى نمود؟
    او نگران خانواده خود بود و براى همين دست به چنين كارى زد، اكنون به اين نكته اشاره مى كنى كه در روز قيامت، بستگان و فرزندان، هيچ سودى به انسان نمى رسانند و بين انسان ها جدايى مى افتد و تو به همه كارهاى بندگان خود، بينا هستى !
    آرى، درست است كه حاطب خانواده خود را دوست داشت، اين نشانه زنده بودن عواطف انسانى او بود، امّا وقتى اين محبّت، سبب شود كه انسان به كافران كمك كند و به اسلام ضربه بزند، هيچ ارزشى ندارد. او بايد بداند كه در روز قيامت، خانواده او نمى توانند به او سودى برسانند.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۶۶: از كتاب تفسير باران، جلد دوازدهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن