کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    اَعراف : آيه ۷۹ - ۷۳

      اَعراف : آيه ۷۹ - ۷۳


    وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَه غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آَيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوء فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (73 ) وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَاد وَبَوَّأَكُمْ فِي الاَْرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُوا آَلَاءَ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الاَْرْضِ مُفْسِدِينَ (74 ) قَالَ الْمَلاَُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آَمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ (75 ) قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آَمَنْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ (76 ) فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُوا يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَاتَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ (77 )فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ (78 ) فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ (79 )
    سومين پيامبرى كه در اينجا از او ياد مى كنى، حضرت صالح(عليه السلام)است، او را به سوى قوم "ثمود" فرستادى، قوم ثمود در سرزمينى بين حجاز و شام زندگى مى كردند. تو به آنان نعمت هاى زيادى داده بودى، آنان از سلامتى و قدرت و روزى فراوان بهره مند بودند، آنان در تابستان ها به مناطق كوهستانى مى رفتند و در آنجا خانه هايى در دل كوه تراشيده بودند. وقتى زمستان فرا مى رسيد آن ها از كوهستان به دشت كوچ مى كردند. در آنجا نيز خانه هاى زيبايى براى خود ساخته بودند.
    صالح(عليه السلام)ساليان سال آنان را به يكتاپرستى فرا خواند و از آنان خواست تا دست از بُت پرستى بردارند، امّا آنان سخن حقّ را نپذيرفتند تا اين كه با صالح(عليه السلام)قرار گذاشتند كه هركدام از خداى ديگرى چيزى را بخواهند تا معلوم شود كدام خدا حقّ است.
    مردم ثمود بُت پرست بودند، صالح(عليه السلام)هركدام از آن بُت ها را صدا زد هيچ پاسخى نشنيد. بعد از آن، مردم از صالح(عليه السلام)خواستند تا از خدا بخواهد از دل كوه، شترى بيرون بياورد.
    صالح(عليه السلام)دست به سوى آسمان برد و دعا كرد، ناگهان كوه شكافت و شترى از آن بيرون آمد. در اين هنگام صالح(عليه السلام)به آنان رو كرد و چنين گفت: "اى مردم ! خدا را بپرستيد و دست از بُت پرستى برداريد، ببينيد كه من از طرف خدا براى شما معجزه اى آورده ام، شما ديگر هيچ عذر و بهانه اى نداريد، از من خواستيد تا از ميان اين كوه، شترى براى شما بيرون آورم تا نشانه پيامبرى من باشد، اين شتر، معجزه خدا است، او را به حال خود واگذاريد تا در زمين بچرد و به آن آسيبى نرسانيد، به شما هشدار مى دهم اگر به او آسيبى برسانيد، عذابى دردناك شما را فراخواهد گرفت، اى مردم ! به ياد بياوريد كه خدا شما را پس از هلاك قوم عاد جانشين آن ها نمود و شما در دشت هاى هموار، براى خود كاخ ها بنا كرده ايد و در دل كوه ها و صخره ها نيز خانه هايى از سنگ تراشيده ايد، نعمت هاى خدا را به يادآوريد و شكرگزار آن باشيد و روى زمين فساد و تباهى نكنيد و در نافرمانى او نكوشيد".

    * * *


    گروهى از مردم با ديدن آن معجزه بزرگ به صالح(عليه السلام)ايمان آوردند و دست از بُت پرستى برداشتند، امّا بيشتر مردم همان راه كفر و بُت پرستى را ادامه دادند. رهبران قوم كه منافع خود را در بُت پرستى مردم مى ديدند، مانع مى شدند كه مردم به سوى حقّ بيايند. آنان رهبرانى سركش و مغرور بودند كه حاضر نبودند به صالح(عليه السلام)ايمان بياورند.
    كسانى كه به صالح(عليه السلام)ايمان آورده بودند، داراى ثروت و مال زيادى نبودند، آنان از حقوق مادى و اقتصادى كمى برخوردار بودند و بُت پرستان حقّ آنان را ضايع كرده بودند. بزرگان ثمود براى اين كه بتوانند به اهداف خود برسند، سعى مى كردند در دل اين مؤمنان، شبهه ايجاد كنند تا شايد آنان دست از پيروى صالح(عليه السلام)بردارند.
    بزرگان ثمود به كسانى كه به صالح(عليه السلام)ايمان آورده بودند مى گفتند:
    ــ شما از كجا مى دانيد كه صالح راست مى گويد؟ آيا احتمال نمى دهيد او دروغگو باشد و شما را فريب داده باشد؟ آيا شما يقين داريد كه صالح پيامبر است؟
    ــ بله، ما يقين داريم كه او فرستاده خداست و به او ايمان آورده ايم.
    ــ ما به آنچه شما ايمان آورده ايد، كفر مىورزيم.
    ــ وقتى عذاب خدا فرا برسد، همه چيز معلوم خواهد شد.

    * * *


    بزرگان ثمود تصميم گرفتند تا شتر صالح(عليه السلام)را از بين ببرند، آنان شخصى به نام "قداره" را تشويق كردند تا آن شتر را از بين ببرد، او ابتدا قسمتى از پاى شتر را بريد و شتر بر روى زمين افتاد و سپس او را كشت. مردم گوشت آن شتر را ميان خود تقسيم كردند و هر كدام قسمتى از گوشت آن را به خانه بردند. درست است كه شتر را يك نفر كشت امّا آن مردم به اين كار او راضى بودند، آنان در جرم او شريك شدند.
    وقتى صالح(عليه السلام)از ماجرا باخبر شد به مردم رو كرد و گفت: "اى مردم ! عذاب خدا نزديك است، هنوز فرصت داريد توبه كنيد، از كارى كه كرده ايد توبه كنيد وگرنه گرفتار عذاب سختى مى شويد".
    آنان در جواب گفتند: "اى صالح ! اگر تو پيامبر خدا هستى، آن عذابى را كه از آن سخن مى گويى، بياور".
    و اين گونه بود كه آنان گرفتار عذاب شدند، شب در منزل به خواب خوش رفتند و ناگهان در نيمه شب، صيحه اى آسمانى فرا رسيد، آن صيحه آن قدر وحشتناك بود كه همه در يك لحظه جان دادند، صبح كه فرا رسيد جسم بى جانشان افتاده بود، بعد از آن زلزله اى سهمگين همه خانه هاى آنان را در هم كوبيد.
    وقتى آنان آن شتر را كه معجزه تو بود، كشتند و بر كفر خود پافشارى كردند، صالح(عليه السلام)از هدايت آنان نااميد شد و از آنان روى برتافت و از روى حزن و اندوه چنين گفت: "اى مردم ! من پيام خدا را به شما رساندم و شما را از روى خيرخواهى، نصيحت كردم، ولى شما سخن مرا نپذيرفتيد و بر جهل و نادانى خود اصرار كرديد".
    تو صالح(عليه السلام)و كسانى كه به او ايمان آورده بودند را از آن عذاب سهمگين نجات دادى و به وعده خود عمل نمودى.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۶۶: از كتاب تفسير باران، جلد سوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن