کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    اَعراف : آيه ۱۱۲ - ۱۰۳

      اَعراف : آيه ۱۱۲ - ۱۰۳


    ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى بِآَيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُوا بِهَا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ (103 )وَقَالَ مُوسَى يَا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (104 ) حَقِيقٌ عَلَى أَنْ لَا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَة مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ (105 ) قَالَ إِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِآَيَة فَأْتِ بِهَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (106 )فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُبِينٌ (107 ) وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ (108 )قَالَ الْمَلاَُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ (109 ) يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ (110 )قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُوَأَرْسِلْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ (111 ) يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَاحِر عَلِيم (112 )
    اكنون مى خواهى براى من از موسى(عليه السلام)سخن بگويى، آن پيامبرى كه وعده آمدنش را به بنى اسرائيل داده بودى.
    حدود سه هزار سال پيش، يعقوب(عليه السلام)در كنعان (منطقه اى در شام) زندگى مى كرد. او پيامبر بود و دوازده پسر داشت، يكى از آن ها يوسف(عليه السلام)بود. يوسف(عليه السلام)پس از سختى هاى بسيار در مصر به مقام بزرگى رسيد، براى همين بود كه همه پسران يعقوب(عليه السلام)به مصر هجرت كردند. كم كم تعداد آنان زياد شد، از نسل اين دوازده برادر، قوم بنى اسرائيل شكل گرفت.
    بعد از مدّتى قوم بنى اسرائيل گرفتار ظلم و ستم فرعون (پادشاه مصر) شدند، تو موسى(عليه السلام)را براى نجات آنان فرستادى، بين يعقوب(عليه السلام)و آمدن موسى(عليه السلام)حدود هشتصد سال فاصله بود.
    تو موسى(عليه السلام)را با چند معجزه به سوى فرعون و بزرگان قوم او فرستادى، امّا آنان معجزات موسى(عليه السلام)را سحر و جادو دانستند و او را دروغگو خواندند، آنان به خود ظلم كردند و براى همين به عذاب تو گرفتار شدند، آرى، عاقبت و پايان تبهكاران اين چنين است.

    * * *


    فرعون در قصر خود نشسته بود، او خود را خدا مى دانست، همه او را با القابى مثل سرور ! خدايگان ! خطاب مى كردند، موسى(عليه السلام)همراه با برادرش هارون رو به روى او ايستاد و به او گفت:
    ــ اى فرعون ! من فرستاده خداى جهانيان هستم و شايسته نيست كه سخن دروغ بگويم، من معجزه اى آشكار از طرف خدا آورده ام، از تو مى خواهم تا بنى اسرائيل را همراه من بفرستى تا آنان را به فلسطين كه وطن پدرانشان است بازگردانم.
    ــ اگر راست مى گويى، معجزه خود را نشان بده !
    در اين هنگام، موسى(عليه السلام)عصاى خود را بر زمين انداخت، به قدرت تو، آن عصا تبديل به اژدهايى وحشتناك شد، اژدهايى بزرگ كه مى رفت تخت فرعون را ببلعد. فرعون تا اين منظره را ديد، فرياد زد: "اى موسى! اين اژدها را بگير". موسى(عليه السلام)دست دراز كرد و آن اژدها تبديل به عصا شد.
    همچنين موسى(عليه السلام)دست خود را به گريبان برد و سپس بيرون آورد، همه ديدند كه دست او نورانى و درخشنده شد به طورى كه نور و روشنايى آن بر آفتاب برترى داشت. اين معجزه دوم موسى(عليه السلام)بود.
    عصاى موسى(عليه السلام)، نشانه اى از خشم تو بود، دست نورانى او، نشانه مهربانى تو.

    * * *


    فرعون با بزرگان قومش مشورت كرد، آنان گفتند كه موسى جادوگرى دانا و ماهر است.
    فرعون به آنان گفت: او مى خواهد با سحر و جادو بر سرزمين شما مسلّط شود و حكومت را از شما بگيرد و به بنى اسرائيل بدهد. به نظر شما بايد براى مقابله با او چه كنيم؟
    مشاوران فرعون در جواب گفتند: مدّتى موسى و برادرش را به حال خود واگذار، عجله و شتاب نكن، عدّه اى را به شهرها بفرست تا همه جادوگران را نزد تو بياورند، جادوگران مى توانند موسى را شكست بدهند و جادوى او را بى اثر كنند.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۷۱: از كتاب تفسير باران، جلد سوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن