کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    مائِده: آيه ۶۷

      مائِده: آيه ۶۷


    يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (67 )
    قبل از اين كه آيه را بخوانم بايد ماجراى "غدير خُمّ" را بيشتر بدانم، بايد به تاريخ سفر كنم.
    بايد به سال دهم هجرى بروم...
    سفرى به عمق تاريخ.
    از دوردست ها صداى كاروان به گوش مى رسد... از جا برمى خيزم، بايد خود را به آن كاروان برسانم... به پيش مى روم، مى روم تا آن كه به كاروان مى رسم، بيش از صد و بيست هزار نفر در دل اين بيابان به اين سو مى آيند.
    همه اين مردم از سفر حجّ مى آيند، آنان همراه پيامبر اعمال حجّ را انجام داده اند و اكنون مى خواهند به سوى خانه هاى خود بازگردند.
    شتر پيامبر در اين بيابان به پيش مى رود، عدّه اى سواره اند و گروهى هم با پاى پياده همراه او مى آيند. كاروان 120 هزار نفرى در دل بيابان پيش مى رود .[40]
    انتظار در چهره پيامبر موج مى زند ، گويا پيامبر منتظر امر مهمّى است.
    اينجا غدير خُمّ است. صدايى به گوش پيامبر مى رسد. اين صداى جبرئيل است كه آيه 67 سوره مائده را براى او مى خواند: "اى پيامبر ! آنچه بر تو گفته ام براى مردم بازگو كن كه اگر اين كار را نكنى، وظيفه خود را انجام نداده اى. بدان كه من تو را از فتنه ها حفظ مى كنم".
    وعده بزرگ تو فرا مى رسد. مردم از آيه مهمّى كه بر پيامبر نازل شده است خبر ندارند . صداى پيامبر سكوت صحرا را مى شكند : "شتر مرا بخوابانيد ! به خدا قسم ، تا دستور خداى خويش را انجام ندهم از اين سرزمين نمى روم ".[41]
    شتر پيامبر را به زمين مى خوابانند و پيامبر از شتر پياده مى شود . چهره پيامبر از خوشحالى مى درخشد ، هيچ كس پيامبر را تا به حال اين قدر خوشحال نديده است .
    مردم ، همه تعجّب كرده اند ، نمى دانند چرا پيامبر دستور توقّف داده است . بايد صبر كنيم تا همه به اينجا برسند، اوّلِ كاروان چند كيلومتر جلوتر مى باشد ، خيلى ها هم عقب ترند.[42]
    پيامبر دستور مى دهد تا چند سوار نزد او بروند ، به آن ها دستور مى دهد تا همه كسانى كه جلوتر رفته اند برگردند . هم چنين پيامبر عدّه اى را مى فرستد تا به آن هايى هم كه عقب هستند خبر بدهند كه زودتر خود را به اينجا برسانند ، همه بايد كنار اين چشمه جمع شوند .

    * * *


    اين سخن پيامبر است : "برويد و سنگ هاى بزرگ بيابان را جمع كنيد و در آنجا منبرى آماده كنيد" .[43]
    پيامبر دستور مى دهد تا جهاز و رواَندازهاى شتران را جمع كنيم و بر روى سنگ ها قرار دهيم زيرا هنوز منبر آنطور كه بايد بلند نشده است.[44]
    اذان ظهر نزديك است ، پيامبر دستور مى دهد همه مردم در نماز شركت كنند .[45]

    * * *


    همه مسلمانان در صف هاى منظّم ايستاده اند و منتظرند تا با پيامبر نماز بخوانند . آن ها مى دانند كه پيامبر بعد از نماز مى خواهد برايشان سخنرانى مهمّى كند.
    همه مسلمانان جمع شده اند و آماده خواندن نماز هستند . پيامبر سجّاده خويش را كنار منبر مى گستراند و آماده نماز مى شود .
    الله اكبر !
    اين صداى اذان است كه به گوش مى رسد .[46]
    چه منظره زيبايى !
    اينجا غدير خُمّ است ، ظهر روز هجدهم ماه ذى الحجّه ، سال دهم هجرى .

    * * *


    نماز ظهر غدير به پايان مى رسد ، پيامبر از جاى خود برمى خيزد ، از چند نفر مى خواهد كه سخنان او را با صداى بلند تكرار كنند تا همه ، سخنان او را بشنوند .
    پيامبر بالاى منبر مى رود و رو به مردم مى ايستد ، همه ، منتظر شنيدن سخنان پيامبر هستند .[47]
    او ابتدا از مردم سؤال مى كند :"اى مردم ! آيا صداى مرا مى شنويد ؟ من پيامبر شما هستم" .[48]
    وقتى مطمئن مى شود كه همه مردم به سخنانش گوش مى كنند ، سخنان خود را آغاز مى كند، او ابتدا تو را به يگانگى ياد مى كند:

    * * *


    بِسْمِ الله الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
    ستايش خدايى كه يكتاست و شريكى ندارد ، خدايى كه به همه چيز آگاهى دارد ، آفريننده آسمان ها و زمين است .
    من به يگانگى او شهادت مى دهم و به بندگى او اعتراف مى كنم .
    اى مردم ! خدا آيه اى را به من نازل كرده است ، گوش كنيد ، اين سخن خدا مى باشد : اى پيامبر ! آنچه را كه به تو نازل كرده ايم به مردم بگو و اگر اين كار را نكنى وظيفه خود را انجام نداده اى. خدا تو را از فتنه ها حفظ مى كند ".
    مردم ! مى خواهم علّتِ نازل شدن اين آيه را براى شما بگويم : جبرئيل بر من نازل شده و از طرف خدا دستور مهمّى را به من داده است .
    اى مردم ! من به زودى به ديدار خدا خواهم شتافت و از ميان شما خواهم رفت ، اكنون از شما مى پرسم من چگونه پيامبرى براى شما بودم ؟ [49]

    * * *


    اشك از چشمان همه ما جارى مى شود ، آخر چگونه باور كنيم كه پيامبر به زودى از ميان ما خواهد رفت ؟
    پيامبر سكوت كرده و منتظر جواب است ، مردم ، همه با صداى بلند جواب مى دهند : "ما شهادت مى دهيم كه دلسوز ما بوده اى و پيامبر خوبى براى ما بوده اى ، خدا به تو بهترين پاداش ها را بدهد !" .[50]
    اكنون پيامبر على(عليه السلام)را صدا مى زند و از او مى خواهد به بالاى منبر بيايد ، على(عليه السلام)از منبر بالا مى رود و طرف راست پيامبر مى ايستد .[51]

    * * *


    پيامبر و على(عليهما السلام)بر بالاى منبر ايستاده اند و همه چشم ها به آن ها خيره شده است . صداى پيامبر بار ديگر سكوت را مى شكند : "اى مردم ! چه كسى بر شما ولايت دارد ؟"
    پيامبر ، منتظر پاسخ مردم است ، همه فرياد مى زنند : "خدا و پيامبر او" .[52]
    همه مسلمانان ، اطاعت از تو و پيروى از پيامبر را بر خود واجب مى دانند . اكنون پيامبر دست على(عليه السلام)را در دست مى گيرد و تا آنجا كه مى تواند دست او را بالا مى آورد و با صداى بلند مى گويد : "هر كس من مولاى او هستم اين على، مولاى اوست ".
    سپس پيامبر چنين دعا مى كند: "خدايا ! هر كس على را دوست دارد تو او را دوست بدار ويارى كن و هر كس با على دشمنى كند با او دشمن باش و او را ذليل كن ".[53]
    پيامبر اين سخن خود را سه بار تكرار مى كند .[54]
    پيامبر مى خواهد همه مردم ، على(عليه السلام)را ببينند ، براى همين ، بازوىِ على(عليه السلام)را با مهربانى مى گيرد و او را بلند مى كند .
    اكنون على(عليه السلام)يك سر و گردن از پيامبر بالاتر قرار گرفته است .[55]
    پيامبر على(عليه السلام)را اين گونه بلند كرده است تا همه مردم ، امام خود را به خوبى ببينند .
    صداى پيامبر به گوش مى رسد : "اى مردم ! اين على است كه برادر و جانشين من است ، او اميرمؤمنان است و به همه علوم من آگاه است ".
    بعد از آن پيامبر مى گويد : "اى مردم آيا شنيديد ؟" .
    همه صدا مى زنند : "آرى ".
    در اين ميان ، مردى از ميان جمعيّت سؤال مى كند : "اى پيامبر ! منظور شما از اين كه على ، مولاى ماست ، چيست ؟" .
    پيامبر با روى باز جواب او را مى دهد و مى گويد : "هر كس من پيامبر او هستم اين على امير اوست" .[56]
    على(عليه السلام)امير و آقاى همه مسلمانان است . با اين سخنِ پيامبر ، ديگر براى هيچ كس شكّى نمانده است .
    پيامبر بار ديگر با مردم سخن مى گويد:

    * * *


    اى مردم ! هر دانشى كه خدا به من داده بود به على آموختم ، بدانيد فقط او مى تواند شما را به سوى رستگارى رهنمون كند ، از شما مى خواهم با او مخالفت نكنيد و از قبول ولايت او ، سرپيچى نكنيد .
    آيا مى دانيد على ، اوّلين كسى بود كه به من ايمان آورد ؟ آيا آن روز را به ياد مى آوريد كه فقط من و على ، به خداى يگانه ايمان داشتيم و هيچ كس همراه ما نبود ؟
    على كسى است كه بارها و بارها در مقابل دشمنان ، جان خويش را به خطر انداخته است، على ، پيش من از همه، عزيزتر است، او يارى كننده دين خدا و هدايت كننده شماست .[57]
    بدانيد كه عترت و خاندان هر پيامبرى از نسلِ خود او بوده است ، امّا عترت و خاندان من از نسلِ على مى باشد .[58]
    راه مستقيم را به شما نشان مى دهم ، بدانيد كه على و فرزندان او ، راه مستقيم هستند .[59]
    من پيامبر خدا هستم و على جانشين من و فرزندان او ، امامانِ شما هستند و آخرينِ آن ها، مهدى است. مهدى همان كسى است كه يارى كننده دين خدا مى باشد و پيامبران قبل از من به او بشارت داده اند، او از جانب خدا انتخاب شده است و وارث همه علم ها و دانش ها مى باشد، او ولىّ خدا روى زمين مى باشد.[60]
    اى مردم ، سخنان مرا به كسانى كه در شهر و ديار خود هستند ، برسانيد .[61]

    * * *


    سخن پيامبر به پايان مى رسد.
    آرى، پيامبر مى خواهد اين سخنان او به گوش همه مردم برسد. اين همان خطبه غدير است كه تاريخ را مبهوتِ عظمت خود كرده است.
    خطبه غدير، فريادِ بلندِ ولايت است .
    بعد از لحظاتى . . .صداى الله اكبرِ پيامبر در غدير مى پيچد .[62]
    چه خبر شده است ؟ گويا جبرئيل آمده و آيه جديدى را آورده است ، اين آيه سوم سوره مائده است: "امروز دين را بر شما كامل كرده و نعمت خود را تمام نمودم و به اين راضى شدم كه اسلام ، دين شما باشد ".[63]
    پيامبر اين آيه را براى مردم مى خواند ، همه مردم مى فهمند كه اسلام با ولايتِ على(عليه السلام)كامل مى شود .[64]
    اسلام بدون ولايت ، دين ناقصى است كه هرگز نمى تواند انسان را به كمال برساند .

    * * *


    پيامبر به مردم گفت: "هر كس من مولاى اويم، على مولاى اوست"، به راستى منظور پيامبر از كلمه "مولا" چه بود ؟
    در زبان عربى كلمه مولا ، دو معنا دارد :
    1ـ صاحبِ ولايت .
    2ـ دوست .
    بعضى ها (با توجّه به معناى دومِ كلمه مولا )، سخن پيامبر را اين گونه معنا كرده اند: "هر كس كه من دوست او هستم ، على هم دوست اوست" . روشن است كه با اين معنا ، ديگر ولايت على(عليه السلام)اثبات نمى شود .[65]
    من در سخن پيامبر فكر مى كنم ، آرى، يك ساعت فكر كردن، بهتر از هفتاد سال عبادت است . من به چند سؤال مهم رسيده ام :
    چرا پيامبر دستور داد تا آن همه جمعيّت در آن هواى گرم توقّف كنند ؟
    چرا پيامبر همه آن هايى را كه جلوتر رفته بودند، بازگرداند ؟ براى چه پيامبر از همه مسلمانان خواست تا با على(عليه السلام)بيعت كنند ؟ چرا امروز آيه قرآن نازل شد كه دين اسلام كامل شده است؟ براى چه خدا به پيامبر قول داد كه او را از فتنه ها حفظ مى كند ؟ چرا پيامبر دستور داد تا مردم على(عليه السلام)را اميرمؤمنان خطاب كنند؟
    آيا در اعلام "دوستى با على(عليه السلام)" ، احتمال خطر و فتنه اى مى رفت كه خدا به پيامبر وعده داد كه ما تو را از فتنه ها حفظ مى كنيم ؟
    آيا مى شود اعلامِ دوستى با على(عليه السلام) ، اين قدر مهم باشد كه اگر پيامبر اين كار را انجام ندهد وظيفه پيامبرى خود را انجام نداده باشد ؟ !
    آيا اعلام دوستى با على(عليه السلام)نياز به آن داشت كه پيامبر مردم را در غدير جمع كند ؟ !
    فقط در اعلام ولايت و رهبرى على(عليه السلام)بود كه احتمال فتنه دشمنان مى رفت و خدا پيامبر را از اين فتنه ها حفظ فرمود .
    اين ولايت على(عليه السلام)است كه دين را كامل كرد !
    فقط ولايت و رهبرى على(عليه السلام)است كه با بيعت كردن سازگارى دارد .
    آيا پيامبر در هواى داغ و سوزان ، 120 هزار نفر را ساعت ها معطّل كرده است تا بگويد من على(عليه السلام)را دوست دارم؟ اگر منظور پيامبر اين بوده است، او ديگر انسان كاملى نيست. همه مردم مى دانستند كه پيامبر على(عليه السلام)را خيلى دوست دارد ، ديگر چه نيازى بود كه آن مراسم باشكوه برگزار شود ؟ عشق و دوستى پيامبر به على(عليه السلام) ، حرف تازه اى نبود، از روز اوّل ، پيامبر محبّت على(عليه السلام)را به دل داشت، اين كه ديگر اين همه مراسم لازم نداشت. پيامبر اين مراسم باشكوه را برگزار كرد تا مسأله مهمّ رهبرى جامعه را بيان كند .
    به راستى چه مسأله اى مهمّ تر از رهبرى جامعه وجود دارد ؟
    فقط با اين معناست كه همه دنيا از عقل و درايت پيامبر متعجّب مى شوند . پيامبر در بهترين زمان و مكان ، امّت خويش را جمع كرد و جانشين خود را به آن ها معرّفى نمود .



نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۳۱: از كتاب تفسير باران، جلد سوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن