کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    اَعراف : آيه ۱۹ - ۱۰

      اَعراف : آيه ۱۹ - ۱۰


    وَلَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الاَْرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ (10 ) وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لاَِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ (11 ) قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَار وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِين (12 ) قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ (13 ) قَالَ أَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (14 ) قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ (15 ) قَالَ فَبَِما أَغْوَيْتَنِي لاََقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ (16 ) ثُمَّ لاََتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ (17 )قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لاََمْلاََنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ (18 ) وَيَا آَدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتَُما وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ (19 )
    انسان را آفريدى و او را روى زمين جاى دادى و هرچه براى كمال او نياز بود، در اختيارش قرار دادى، امّا عدّه كمى از انسان ها، شكر اين نعمت هاى تو را به جا مى آورند.
    تو انسان را آفريدى و او را به اين صورت كامل، آراستى !
    تو نعمت هاى فراوان به او دادى، به راستى چرا اين انسان، گناه و عصيان مى كند و گرفتار غفلت و فراموشى مى شود؟
    اين سؤالى است كه تو مى خواهى در اينجا به آن پاسخ بدهى، برايم از آدم(عليه السلام)، اوّلين انسانى كه آفريدى، سخن مى گويى، ماجراى آفرينش را بازگو مى كنى و از وسوسه شيطان حكايت مى كنى.
    هدف تو اين است كه من اين سخنان را بشنوم و بدانم شيطان، دشمن من است، بايد به هوش باشم، مبادا فريب وسوسه هاى او را بخورم:
    تو آدم(عليه السلام)را آفريدى و از فرشتگان خواستى بر او سجده كنند، آن ها تسليم تو بودند و در مقابل آدم(عليه السلام)به سجده افتادند، اين چيزى است كه تو از آنان خواسته بودى.
    راز سجده فرشتگان چه بود؟
    اين گونه به آنان مى فهمانى كه بايد همه توان خود را در راه رشد و كمال انسان قرار دهند.
    در اين ميان يكى سجده نمى كند، او شيطان (ابليس) است. به راستى شيطان در ميان فرشتگان چه مى كرد؟
    او از گروه جنّ بود، بعد از آن كه جنّ ها در زمين معصيت كردند، تو آن ها را از بين بردى ولى شيطان را به آسمان ها بردى، زيرا او به تو ايمان داشت.
    شيطان ساليان سال عبادتت را مى كرد، همه تصوّر مى كردند كه او هم يكى از فرشتگان است، تو به او مقام والايى دادى، امّا در اين امتحان بزرگ مردود شد.

    * * *


    تو به شيطان گفتى:
    ــ چرا بر آدم سجده نكردى؟
    ــ من بهتر از آدم هستم، آدم از خاك آفريده شده است و من از آتش.
    ــ اى شيطان ! از فرشتگان من دور شو ! تو شايستگى اين مقام را ندارى، تو اجازه ندارى كه در اينجا بمانى و تكبّر و بزرگى داشته باشى، از اينجا بيرون شو كه تو پست و زبون هستى.
    ــ خدايا ! به من تا روز قيامت مهلت بده.
    ــ من به تو مهلت مى دهم.
    ــ تو مرا از رحمت خود دور كردى و آن مقام را از من گرفتى، من هم سر راه مستقيم در كمين بندگان تو مى نشينم و آنان را گمراه مى كنم. من از چهارطرف به سراغ آنان مى روم و كارى مى كنم كه روز قيامت را فراموش كنند، آنان را به جمع كردن مال دنيا مشغول مى كنم، راه گمراهى را براى آنان زيبا نشان مى دهم، شهوت رانى را براى آنان، دوست داشتنى مى نمايم، من دست از تلاش برنمى دارم تا آنجا كه بيشتر آنان، تو را ناسپاسى كنند.
    ــ تو تصميم به گناه ديگرى گرفته اى و مى خواهى بندگان مرا گمراه كنى، از اين مقام و از نزد فرشتگان دور شو، با ذلّت و خوارى برو كه تو از رحمت من دور شده اى، سوگند ياد مى كنم كه هر كس از تو پيروى كند، او را در جهنّم جاى دهم و جهنّم را از تو و پيروانت، پر خواهم كرد.

    * * *


    شيطان هرگز حاضر به سجده بر آدم(عليه السلام)نشد و اين گونه بود كه او را از رحمت خود دور ساختى. تكبّر شيطان كار دستش داد، او به خاطر تكبّرش از سعادت دور شد و آتش غضب تو را براى هميشه از آنِ خود كرد و نتيجه كارش كفر و دشمنى با تو شد.
    تو شيطان را از آتش آفريدى و آدم(عليه السلام)را از خاك. شيطان فكر مى كرد كه آتش از خاك برتر است، اگر او قدرى فكر مى كرد مى فهميد كه خاك، سرچشمه انواع بركات است و منبع تمام مواد حياتى است و مهم ترين وسيله براى ادامه زندگى موجودات زنده است، در حالى كه آتش اين چنين نيست.
    شيطان شيفته نورِ آتش شده بود، كاش او به نورانيّت انسان توجّه مى كرد و مى فهميد كه انسان از او برتر است، تو انسان را خلق كردى و او را گل سرسبد آفرينش قرار دادى. هنر انسان اين است كه اختيار دارد، مى تواند راه درست را انتخاب كند، اگر انسان رستگار شود، به اختيار خودش بوده است و اين زيبايى انسان است.
    شيطان، گرفتار خودبينى شده بود و همين سبب شد تا از سجده بر آدم(عليه السلام)سر باز زند و از درگاه تو رانده شود. آرى، خودبينى و تكبّر، يادگارى است كه از شيطان باقى مانده است، اگر من دچار خودبينى شوم، خود را از سعادت محروم كرده ام.

    * * *


    سر كلاس بودم و اين آيات را تفسير مى كردم، يكى از دانشجويانم رو به من كرد و گفت:
    ــ استاد ! شيطان از خدا تقاضاى عمر طولانى كرد، چرا خدا اين خواسته او را پذيرفت و به او مهلت داد؟
    ــ آيا شنيده اى كه شيطان سال ها، خدا را عبادت كرد؟ آيا شنيده اى كه شيطان دو ركعت نماز خواند كه چهار هزار سال طول كشيد.[129]
    ــ نه. من اين مطلب را تازه مى شنوم و برايم جالب است.
    ــ خدا شيطان را در اصل پاك و بى عيب آفريد و او هزاران سال در كنار فرشتگان بود و خدا را عبادت مى كرد ولى در امتحان خود مردود شد و از درگاه خدا رانده شد.
    ــ استاد ! پس چرا خدا او را آزاد گذاشت و عمر طولانى به او داد؟
    ــ خدا هرگز به كسى ظلم نمى كند، او عادل است و اگر كسى كار خوبى انجام دهد، نتيجه آن كار را به او مى دهد، شيطان در مقابل اين عبادت ها، تقاضايى از خدا كرد و تقاضاى او طبق قانون عدالت خدا پذيرفته شد.
    ــ استاد ! آيا خدا به شيطان فرصت داد تا انسان را وسوسه كند؟
    ــ درست است كه خدا به شيطان مهلت داد و او را در وسوسه گرى آزاد گذاشت، امّا انسان را در مقابل او بى دفاع نگذاشت، خدا به انسان، نعمت عقل داد و فطرت پاك و عشق به كمال را در وجودش قرار داد و فرشتگانى را مأمور كرد كه الهام بخش انسان باشند و او را به سوى خوبى ها و زيبايى ها دعوت كنند، همچنين خدا درِ توبه را به روى انسان باز نمود.

    * * *


    وقتى آدم(عليه السلام)فهميد كه خدا به شيطان عمر طولانى داده است، رو به آسمان كرد و گفت:
    ــ بارخدايا ! به شيطان مهلت دادى، از تو مى خواهم در حقّ من و فرزندانم، عنايتى كنى.
    ــ اى آدم ! من به تو امتيازى مى دهم و فرزندان تو هم در آن با تو شريك هستند.
    ــ آن امتياز چيست؟
    ــ اگر گناه كنى، آن گناه را يكى حساب مى كنم، امّا اگر كار خوبى انجام دهى، آن را ده برابر حساب مى كنم و ده برابر پاداش مى دهم.
    ــ بارخدايا ! باز هم به من عنايتى كن !
    ــ اى آدم ! من توبه تو و فرزندان تو را تا قبل از لحظه مرگ، مى پذيرم، اگر كسى، يك عمر گناه كند و قبل از فرا رسيدن مرگ، واقعاً پشيمان شود و توبه كند، من توبه او را مى پذيرم و گناهان او را به حسنات تبديل مى كنم، امّا اگر كسى با ديدن عزرائيل، توبه كند، ديگر دير است و توبه او پذيرفته نمى شود.
    ــ خدايا ! به من هم عنايتى كن !
    ــ من گناه بندگان خود را مى بخشم و در بخشيدن گناهان بندگانم، نياز به اجازه هيچ كس ندارم و از هيچ چيز و هيچ كس، واهمه ندارم.
    ــ خدايا ! من ممنون تو هستم، اين ها براى من و فرزندان من، بس است.[130]

    * * *


    شيطان، وسيله اى براى پيشرفت و تكامل انسان است، زيرا راه شكوفايى استعدادها، از ميان تضادها مى گذرد، شيطان با وسوسه هايى كه مى كند سبب مى شود قدرت روحى انسان اوج بگيرد.
    روزى به كارگاه آجرپزى رفتم، من خيال مى كردم كه براى تهيّه آجر، مادّه اى مثل چسب به خاك اضافه مى كنند، امّا آن روز ديدم كه آنان گِل را قالب مى گيرند و به شكل آجر درمى آورند، سپس آن را در كوره آتش قرار مى دهند.
    آتشِ داغ باعث مى شود تا اين آجرها محكم و بادوام شوند، در واقع ارزشى كه آجر دارد به خاطر همين آتش است، هر آجرى كه به شعله آتش نزديك تر باشد محكم تر مى شود. اگر يك آجر، به آتش خيلى نزديك باشد، از بتن و سيمان هم محكم تر مى شود. اگر آجر ارزش دارد به دليل آتش است و اگر آتش نباشد، آجر با چند قطره باران، از بين مى رود، اصلاً تا آتش نباشد، آجر، آجر نمى شود.
    شيطان براى انسان مانند همان آتش است، اگر شيطان و وسوسه هاى او نباشد، انسان بودنِ انسان، معنا پيدا نمى كند. اگر شيطان نبود، ميدان مبارزه با بدى ها پديد نمى آمد و انسان از فرشتگان برتر نمى شد. زيبايى و شكوه انسان در اين است كه مى تواند راه خوب و بد را انتخاب كند.
    اگر شيطان نبود، زمينه راه بد فراهم نمى شد، انسانى كه به وسوسه هاى شيطان گوش نمى كند و راه خوبى ها را انتخاب مى كند، مقام او از فرشتگان بالاتر مى رود.
    اگر شيطان نباشد، انسان هم ارزشى بالاتر از فرشتگان ندارد، اگر شيطان نباشد، همه انسان ها، ميل به تقوا و زيبايى ها دارند، ولى آن تقوا، تقوا نيست، تقوا وقتى تقواست كه انسان ميان وسوسه شيطان و الهام فرشتگان يكى را انتخاب كند، شيطان او را به راه زشتى ها فرا مى خواند، فرشتگان او را به خوبى ها دعوت مى كنند، انسانى كه راه زيبايى ها را انتخاب مى كند، اين تقواى واقعى است، اين همان انسانى است كه فرشتگان بر او سجده كردند.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۴۴: از كتاب تفسير باران، جلد سوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن