مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَات لَا يُبْصِرُونَ (17 )صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ (18 )
اكنون برايم مثالى مى زنى تا حال منافق بيشتر برايم روشن شود: منافق مانند كسى است كه در وسط بيابانى تاريك گرفتار شده است، او با هزار زحمت، آتشى روشن مى كند تا بتواند جايى را ببيند، امّا ناگهان باد مىوزد و آن آتش خاموش مى شود، دوباره همه جا تاريك مى شود و وحشت و اضطراب همه وجودش را فرا مى گيرد.
منافق مانند چنين كسى است، او ابتدا از نورِ فطرت خود بهره مند مى شود، امّا پس از آن كه دو چهره و دورو مى شود، آن نور فطرت خاموش مى شود و او در جهل و گمراهى غوطهور مى شود و به بن بست معرفتى مى رسد، او به سوى حقّ و حقيقت باز نمى گردد، گويا او اصلاً حقيقت را نمى بيند و نمى شنود، او كر و كور شده است، حقيقت را به زبان جارى نمى كند گويا گنگ شده است !
[17] * * *