کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    بَقَره: آيه ۲۱۶

     بَقَره: آيه ۲۱۶


    كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (216 )
    در زمان پيامبر، بُت پرستان، خانه كعبه را بُتكده كرده و يكتاپرستان را از مكّه اخراج كرده بودند، تو به پيامبر دستور دادى تا از شهر مكّه هجرت كند و به مدينه برود، آن روز تعداد مسلمانان كم بود و نمى توانستند با بُت پرستان روبرو شوند و از حقّ خود دفاع كنند، براى همين بايد مكّه را ترك مى كردند.
    چند سال گذشت، تعداد مسلمانان در مدينه زياد و زيادتر شد و آن وقت بود كه اجازه دادى تا مسلمانان كعبه را از بُت و بُت پرستى پاك كنند، تو از آنان خواستى تا با بُت پرستان وارد جنگ شوند و معلوم است كه جنگ، سختى هاى زيادى دارد، گروهى از مسلمانان به دنبال راحتى بودند و نمى خواستند پيامبر را در اين امر مهم يارى كنند، تو به آنان چنين گفتى: "شما خبر از حكمت كارها نداريد، از كجا كه در پس آنچه در نظر شما ناپسند است، خيرى نباشد و در پس آنچه شما پسند كرده ايد، شرّى نباشد؟ تنها من هستم كه از تمام اسرار نهفته آگاهم".
    اين سخن پنجره اى تازه به روى همه مى گشايد، من بسيارى از چيزها را دوست دارم و نمى دانم اين چيزها برايم خوب نيست، ياد آن روزها به خير !! جوان بودم، آرزويى داشتم، دست به دعا برداشتم، به تو التماس كردم، امّا حاجتم را ندادى، ده سال گذشت و آن روز فهميدم كه آن آرزو صلاح من نبود، سر به سجده گذاشتم و از تو تشكّر كردم كه آن حاجتم را برآورده نكردى.
    چيزى را خوب مى دانستم و آن را مى خواستم كه مصلحت من در آن نبود، تو مرا دوست داشتى و به همين علّت، به التماس هاى من توجّه نكردى، صبر كردى تا خودم همه چيز را فهميدم.
    از طرف ديگر چه بسا من چيزى را بد بدانم، امّا تو آن را برايم خوب بدانى.
    يادم نمى رود روزى كه مشغول نوشتن اوّلين كتاب خود بودم، همسرم نزدم آمد و گفت:"وقت واكسن پسرمان، عليرضا است". عليرضا كه سه سال داشت در گوشه اى مشغول بازى بود. نمى توانستم به او بگويم كه او را مى خواهيم كجا ببريم، چون او از واكسن زدن خيلى مى ترسيد.
    وقتى پرستار مى خواست به او واكسن بزند محكم او را نگه داشتم. آن روز خيلى گريه كرد.
    وقتى به خانه برگشتيم، با من قهر كرد، هروقت به سمتش مى رفتم از من فرار مى كرد و مى گفت: "چرا مرا به دكتر بردى؟"
    نمى توانست بفهمد كه اين واكسن برايش مفيد بوده و مانعِ ابتلا به بيمارى ها مى شود.
    اى خداى مهربان ! آن روز به فكر فرو رفتم، ديدم خود من هم به سبب واكسنِ بلا با تو قهر كرده ام !
    وقتى بلا، بيمارى، سردرد يا ضرر مالى را برايم فرستادى، ناراحت شدم و صبر خود را از دست دادم و گفتم: تو ديگر چه خدايى هستى؟ !!
    وقتى كودكم را به دست پرستار سپردم تا به او واكسن بزند، به من نگاه مى كرد و با گريه مى گفت: اى باباى بى رحم ! من هم هنگام بلا به تو اعتراض كردم، در حالى كه تو دوستم داشتى و براى همين مرا به بلا مبتلا كردى.
    من تصوّر مى كردم به اين دنيا آمده ام تا خانه اى بسازم و ماشينى بخرم، سرگرم چنين كارهايى شوم، دنيا مرا به خود مشغول كرده بود. كسى را كه دلباخته دنياست و از صبح تا شب دنبال دنيا مى دود و لحظه اى آرام ندارد چگونه بايد درمان كرد؟ به زودى مرگ سراغم مى آيد و من از اين دنيايى كه براى خود ساخته ام جدا مى شوم و در دل تاريكى قبر جا مى گيرم. بايد زودتر از اين ها بيدار مى شدم !
    ولى متأسّفانه بيدار نشدم. هر چه تو براى من پيام فرستادى من متوجّه نشدم و سرگرم دنياى خود بودم، مقصد را فراموش كرده بودم، سرانجام كاخ آرزوهايم را خراب كردى.
    من در فكر ساختن اين دنيا بودم و تو در فكر ساختنِ من !
    اگر به اينجا آمده بودم براى اين بود كه ساخته شوم; اينجا وطن من نيست، وطن من بهشت است، چند روزى اينجا هستم و بايد بروم، امّا اسير زرق و برق دنيا شده ام. بايد تو بزم مرا بسوزانى و خانه ام را خراب كنى و بُت آرزويم را بشكنى، شايد به خود بيايم !
    با دست هاى مهربانت، كاخ آرزوهايم را خراب كردى تا آباد شوم، بُت هايم را شكستى تا بزرگ شوم، من اسير دنيا شده بودم، پول، رياست، قدرت و شهرت دنيا، آرزوى من شده بود. اين عشق به خاك و خاكى ها، بيمارى بود، تو بايد مرا درمان مى كردى. و اين گونه بود كه برايم بلا فرستادى.
    اين بلا نشانه دوستى و مهربانى تو بود. چقدر دير فهميدم !

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۲۸: از كتاب تفسير باران، جلد اول نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن