کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    بَقَره: آيه ۱۵۷ - ۱۵۵

     بَقَره: آيه ۱۵۷ - ۱۵۵


    وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْء مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْص مِنَ الاَْمْوَالِ وَالاَْنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ (155 )الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (156 )أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (157 )
    اكنون مى خواهى مرا از قانون بزرگ خويش باخبر سازى، انسان را به اين دنيا آورده اى تا به كمال برسد و براى همين كارى مى كنى تا همه استعدادهايش شكوفا شود، يكى از راه هاى شكوفايى استعدادها، سختى ها و بلاها مى باشد.
    همه را به سختى مبتلا مى كنى، پيامبران بزرگ خويش را هم به صحنه آزمايش مى آورى و از آنان سخت ترين امتحان ها را مى گيرى. مى دانم هيچ چيز بر تو مخفى نيست، وقتى معلّمى از شاگردش امتحان مى گيرد، مى خواهد بداند او چقدر رشد كرده است، امّا تو كه به همه چيز آگاهى و از همه چيز باخبر هستى، تو بدون امتحان هم مى دانى بندگانت در چه سطحى از كمال هستند. امتحان گرفتن براى رفع ابهام نيست، تو از بندگان امتحان مى گيرى تا استعدادهاى آنان شكوفا شود.
    يادم نمى رود سالها پيش وقتى كه به روستايى رفته بودم، كشاورزى را ديدم كه مشغول كشت گندم بود. من هم هوس كشاورزى كردم، او به من مشتى گندم داد و قرار شد آن ها را بكارم.
    چند هفته گذشت، بار ديگر به آن روستا رفتم، به سراغ گندم هاى خود رفتم، ديدم كه گندم ها سبز نشده اند، امّا همه گندم هايى كه آن كشاورز كاشته بود، سبز شده اند، آنجا گندم زارى زيبا شده بود، رنگ سبز آن دلنوازى مى كرد.
    نگاهم به گندم هاى خودم دوخته شده بود، چرا گندم هاى من سبز نشده بودند؟ چه رازى در ميان بود؟
    نزد كشاورز رفتم تا برايم بگويد چه اتّفاقى افتاده است، او گفت: تو گندم ها را درست زير خاك قرار ندادى، گندمى كه زير خاك نباشد، جوانه نمى زند.
    اين سخن كشاورز مرا به فكر فرو برد، اگر مى خواستم كه هر گندم به هفتصد گندم تبديل شود، بايد خاك روى آن مى ريختم، گندم بايد تاريكى را تجربه مى كرد، اين تاريكى براى او خير و بركت بود، همه گندم هايى كه زير خاك قرار گرفتند، اكنون سبز شده اند و به زودى خوشه هاى زيبايى خواهند داد.
    آن روز فهميدم كه بلاها و سختى هاى اين دنيا هم برايم خير است، اگر من در اين سختى ها و بلاها قرار نگيرم، هرگز استعدادهايم شكوفا نمى شود، ترس و گرسنگى، زيان مالى، داغ عزيزان، بيمارى و... همه براى اين بود كه من شكوفا شوم.
    تو در قرآن از اين راز مهم پرده برمى دارى، از من مى خواهى تا در سختى ها صبر پيشه كنم و بدانم كه همه كارهاى تو از روى حكمت است.
    مى خواهى وقتى مصيبتى به من مى رسد و داغ عزيزى را مى بينم، بى تابى نكنم بلكه چنين بگويم: إنّا لّله و إنّا إليهِ راجِعُون، ما از آنِ خداييم و به سوى او بازمى گرديم.
    تو براى آنانى كه در مصيبت ها صبر مى كنند، رحمت و درود خاصّ خود را مى فرستى، اين رحمت توست كه باعث مى شود آنان در زندگى، هرگز دچار لغزش نشوند و در اوج بلاها، زيبايى ها را ببينند و تو را ستايش كنند.

    * * *


    تو دوست دارى كه ما اين جمله را هنگام مصيبت به زبان جارى كنيم.
    آرى ! وقتى عزيزى را كه ما به او علاقه زيادى داريم، از دنيا مى رود، قلبمان مى شكند، تحمّل اين داغ بر ما سخت مى شود، در آن لحظه است كه ما بايد اين جمله را بر زبان جارى كنيم: إنّا لّله و إنّا إليه راجِعُون.
    ما همه از آنِ تو هستيم، اين هستىِ ما از خودِ ما نيست، تو اين هستى را به ما داده اى، مرگ ما هم به دست توست، هر وقت كه بخواهى روح ما را از اين دنياى خاكى به اوج آسمان ها مى برى. با مرگ تولّدى دوباره مى يابيم و از زندان دنيا آزاد مى شويم. به سوى مهربانى تو پر مى كشيم و اوج مى گيريم.
    من بار ديگر اين جمله را تكرار مى كنم:
    إِنَّا لِلَّهِ: ما از آنِ خداييم.
    امام سجّاد(عليه السلام)اين آيه را براى ما اين گونه معنا مى كند: "هستى ما، مالِ خدا است. ما از آنِ خدا هستيم".[97]
    تو مالك همه جهان هستى، ما از خود هيچ نداريم، ما را آفريده اى و مالك ما هستى.
    وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ: ما به سوى تو بازمى گرديم.
    تو مكانى ندارى، بالاتر از همه مكان هايى، تو بودى كه مكان را آفريدى، پس "بازگشت به سوى تو" چه معنايى دارد؟
    روح از اين دنياى خاكى نيست، روح ما از دنياىِ غيب است. روح ما را در آنجا آفريدى و سپس ما را به اين دنيا آوردى تا امتحانمان كنى.
    وقتى كه مرگ فرا رسد، روح، از اين دنياى خاكى به اوج آسمان ها پر مى كشد. ما بار ديگر به سوى دنياىِ بالا مى رويم، به سوى دنياىِ معنا پرواز مى كنيم.
    آن دنيا، مقام والايى دارد و هيچ كجاى ديگر به شرافت آنجا نمى رسد، بازگشت به دنياىِ معنا، همانند بازگشت به سوى توست !
    آرى ! تو در بالاى آسمان ها و در عرش خود، مكان هاى مقدّسى را قرار داده اى. وقتى روح ما به آن مكان ها پرواز كند و اوج گيرد، همانند اين است كه به سوى تو آمده ايم.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۹۰: از كتاب تفسير باران، جلد اول نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن