وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ (204 ) وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الاَْرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ (205 ) وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالاِْثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ (206 )
در هر جامعه اى افرادى دورو وجود دارند، آنان هرگز به تو و روز قيامت ايمان نمى آورند، وقتى با اهل ايمان روبرو مى شوند، با زبان آنان را فريب مى دهند، اكنون تو درباره آنان سخن مى گويى و به ما هشدار مى دهى كه مبادا فريبشان را بخوريم.
در زمان پيامبر شخصى به نام "اَخنَس" در مدينه زندگى مى كرد، او بسيار زيبا سخن مى گفت و چهره زيبايى هم داشت. هنگام نماز كه مى شد به مسجد مى آمد و پشت سر پيامبر نماز مى خواند، بارها به پيامبر مى گفت: "اى رسول خدا ! من تو را دوست دارم، من به خداى يگانه ايمان دارم".
مدّتى گذشت، او با گروهى از مسلمانان اختلاف پيدا كرد، براى همين نيمه شب به محلّ زندگى آنان حمله كرد، محصولات كشاورزى آنان را به آتش كشيد و حيوانات آنان را كشت، خسارت سنگينى به آنان وارد كرد.
آن روز معلوم شد كه او منافقى بيش نبوده است، اكنون تو درباره منافقان هشدار مى دهى تا من شيفته چرب زبانى آنان نشوم، آرى، منافقان اگر قدرت و فرصت پيدا كنند دست به ظلم و ستم مى زنند و همه چيز را نابود مى كنند.
منافقان هرگز موعظه و نصيحت ديگران را نمى پذيرند و به گناه و معصيت ادامه مى دهند و البتّه سزاى اين كار خود را خواهند ديد و در آتش جهنّم گرفتار خواهند شد.
* * *