کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    بَقَره: آيه ۲۵۷ - ۲۵۶

     بَقَره: آيه ۲۵۷ - ۲۵۶


    لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (256 ) اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آَمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (257 )
    نام او حَصين بود، خيلى پريشان بود، سراسيمه به سوى مسجد پيامبر مى آمد، همه اميد او دو پسرى بود كه به او داده بودى، امّا امروز خبردار شد كه آن ها دست از آيين اسلام برداشته و مسيحى شده اند، گويا بازرگانى كه از سوريه به مدينه آمده بود با آنان سخن گفته و آن ها را مسيحى كرده است و مى خواهد اين دو پسر را با خود به سوريه ببرد تا در ميان مسيحيان زندگى كنند.
    حصين نزد پيامبر مى آيد، او ماجرا را براى پيامبر تعريف مى كند و از آن حضرت اجازه مى خواهد تا به زور و اجبار، دو پسر خود را به اسلام بازگرداند.
    در اين هنگام تو جبرئيل را مى فرستى تا اين آيه را براى پيامبر بخواند.
    آرى، در پذيرش دين هيچ اجبارى نيست، انسان را آفريدى و راه هدايت و سعادت و راه گمراهى و بدبختى را نشان دادى، اختيار با خود اوست.
    وقتى راه حقّ از راه گمراهى مشخّص شده است، چه نيازى به اجبار انسان ها براى قبول اسلام است؟

    * * *


    نوروز سال 1391 است، بهار فرا رسيده است و بيشتر مردم به مسافرت رفته اند، من در خانه مانده ام و مشغول نوشتن اين صفحه ها هستم. دو پسرم نزد من آمده اند، آن ها مى خواهند تا ما هم به مسافرت برويم، امّا من حوصله اين جاده هاى شلوغ را ندارم، قول مى دهم در فرصت مناسب ترى آن ها را به مسافرت ببرم.
    هيچ كس مرا مجبور نكرده است به مسافرت بروم يا نروم. اختيار با خود من است، امّا نكته مهم اين است كه اگر من سوار ماشين شدم، بايد به قوانين راهنمايى و رانندگى احترام بگذارم، در قسمتى از جاده، سبقت ممنوع است، نبايد سرعت من بيش از صد و بيست كيلومتر در ساعت بشود، در پيچ هاى خطرناك، نبايد سرعت از سى كيلومتر در ساعت بيشتر باشد. بايد اين قوانين را مراعات كنم، يعنى مجبور هستم، اگر اين كار را نكنم، جريمه مى شوم، حتّى ممكن است پليس ماشين مرا توقيف كند و به پاركينگ ببرد.
    آرى، تأكيد مى كنم هيچ كس مرا مجبور نمى كند رانندگى كنم، اگر رانندگى را انتخاب كردم، مجبورم به قانون احترام بگذارم.
    اسلام هم يك مسير زندگى است، راه و رسم چگونه زيستن است، مجبور نيستم مسلمان باشم، مى توانم هر دينى را براى خود انتخاب كنم، اگر اسلام را پذيرفتم، بايد به قوانين اين دين احترام بگذارم، بايد نماز بخوانم، روزه بگيرم، گوشت مردار نخورم، امر به معروف كنم و...
    آرى، در اصل قبول اسلام، هيچ اجبارى نيست، اگر كسى مسلمان شد بايد قوانين اسلام را بپذيرد.
    به راستى اگر انسان در انتخاب دين، آزاد است، پس چرا پيامبر بارها و بارها به جنگ كافران و مشركان رفت؟ آيا معناى اين كار پيامبر اين نيست كه او مى خواست آن ها را مجبور به پذيرفتن اسلام كند؟
    وقتى من درباره جنگ هايى كه در زمان پيامبر روى داد، تحقيق مى كنم، متوجّه مى شوم كه بعضى از آن جنگ ها، جنبه دفاعى داشته و مسلمانان از شهر مدينه در مقابل تهاجم بُت پرستان دفاع كرده اند، بعضى از آن جنگ ها هم براى سرنگونى نظامى بوده كه مانع آزادانديشى مردم بوده اند.
    آرى، انسان براى انتخاب دين آزاد است. اسلام بُت پرستى را دين نمى داند، بلكه آن را انحراف مى داند مسلمانان به فرمان پيامبر يا امام معصوم نسبت به ريشه كن كردن آن اقدام مى كنند تا زنجيرهاى اسارت از فكر انسان ها زدوده شود.

    * * *


    هر كس به طاغوت كافر شود و به تو ايمان آورد، به دستاويزى استوار كه گسستنى نيست، چنگ زده است.
    طاغوت هر كس يا هرچيزى است كه باعث گمراهى انسان ها مى شود، شيطان، بُت ها، ستمگران و رهبران دروغين همه اين ها طاغوت هستند و من اوّل بايد دل از آنان بركنم، بايد از آن ها جدا شوم، تا بتوانم به تو برسم، اين تنها راه رسيدن به توست، بايد از طاغوت بيزارى بجويم.
    اگر در درّه اى عميق و هولناك گرفتار شوم و بخواهم نجات پيدا كنم، بايد به دستاويز محكمى چنگ بزنم، دستاويزى كه هرگز گسسته نشود، بايد طناب محكمى پيدا كنم. اگر اين طناب محكم نباشد ممكن است مرا تا مقدارى از قعر درّه بالا آورد، امّا در ميانه راه پاره شود و به درّه سقوط كنم.
    عشق به اين دنيا و جلوه هاى آن، همانند درّه اى عميق است، اگر من بخواهم از قعر اين درّه به قلّه سعادت و رستگارى برسم، بايد از هرچه مرا از ياد تو غافل مى كند، جدا شوم و به تو ايمان بياورم. اين تنها راه نجات من است، اگر قلب خود را از محبّت طاغوت هاى زمان خود خالى كنم و ايمان آورم، نجاتم مى دهى، زيرا تو شنوا و دانا مى باشى و از حال من باخبرى.
    بدون كمك تو نمى توانم نجات پيدا كنم، نياز به سرپرستى دارم كه مرا راهنمايى كند، تو سرپرست و راهنماى همه مؤمنان هستى، براى همين از آنان خواسته اى تا از پيامبر و امامان معصوم پيروى كنند.
    امروز اگر من ايمان واقعى داشته باشم و پيرو مهدى(عليه السلام)باشم مرا يارى مى كنى و از تاريكى ها به سوى نور مى برى، لحظه به لحظه مرا از نااميدى و اضطراب به سوى اميد و آرامش مى برى، نور ايمان در قلب من زياد و زيادتر مى شود.
    آرى، اگر امام زمان خود را بشناسم و از او پيروى كنم، تو گناهان مرا مى بخشى، از سياهى ها و تاريكى هاى گناهان نجات مى دهى، به من توفيق توبه مى دهى و بخشش و مغفرت خود را نازل مى كنى، آن وقت است كه قلب من نورانى مى شود.[129]
    از طرف ديگر، كسانى كه به تو ايمان ندارند و از طاغوت ها پيروى مى كنند، لحظه به لحظه از آرامش دور مى شوند، شيطان و رهبران گمراه، آنان را به سوى تاريكى ها مى برند. كسى كه پيرو طاغوت ها شد، سرانجام گرفتار عذاب دوزخ خواهد شد، عذابى كه هرگز پايانى ندارد.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۵۴: از كتاب تفسير باران، جلد اول نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن