کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    بَقَره: آيه ۲۸۶

     بَقَره: آيه ۲۸۶


    لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (286 )
    برايم از پيامبر و مؤمنان واقعى سخن گفتى، چشم اندازى ترسيم كردى، از من خواستى تا مانند آنان باشم، آيا مى توانم؟ من كجا و پيامبر تو كجا؟ من كجا و آن مؤمنان كجا؟
    اكنون مى گويى كه به قدر استعدادم از من انتظار دارى، تو هرگز بيش از اندازه توانم چيزى از من نمى خواهى، اين قانون توست، به هر كسى استعدادى داده اى و متناسب با همان استعداد از او انتظار دارى.
    بار ديگر يادآورى مى كنى كه من نتيجه عمل نيك و بد خود را خواهم ديد، من مسئول كارهايى هستم كه انجام مى دهم و درباره آن ها سؤال خواهد شد.

    * * *


    اكنون كه راه خود را شناخته ام، بايد دعا كنم تا تو مرا يارى كنى، از ابتداى اين سوره سخنان مهمّى را گفته اى، از من خواستى تا راه اهل ايمان را انتخاب كنم، تو مرا با آغاز آفرينش آشنا كردى، فهميدم كه تو مرا بر فرشتگان برترى دادى، تو تاريخ بنى اسرائيل را برايم گفتى تا از سرنوشت آنان درس بگيرم، مرا با ابراهيم(عليه السلام)آشنا كردى. من دانستم او چگونه براى زنده كردن نام و ياد تو، قيام كرد، بعضى از احكام دين را برايم گفتى: نماز، زكات، روزه، جهاد، حجّ و...
    خواستى تا روز قيامت را فراموش نكنم و براى آن روز زاد و توشه برگيرم، به كمك كردن به نيازمندان تشويقم نمودى.
    اين ها درس هاى تو براى من بود، اكنون ديگر مى خواهم دعا كنم، امّا چگونه؟
    چقدر خوب است كه تو خود بياموزى چگونه دعا كنم، بگو من از تو چه بخواهم؟
    برايم سخن بگو !

    * * *


    بارخدايا ! گاهى من سرگرم دنيا مى شوم و مسئوليّت و وظيفه خود را فراموش مى كنم و خطا و اشتباهى از من روى مى دهد كه از هدف دورم مى كند، به اين دنيا آمده ام تا براى قيامت خود توشه برگيرم، امّا چه كنم، گاهى آنقدر دنيا برايم دوست داشتنى مى شود كه ديگر قيامت را فراموش مى كنم، دنيا همه چيزم مى شود و فقط به آن فكر مى كنم، آن چنان به دنبال دنيا مى دوم كه گويى قرار است هزاران سال در اين دنيا باشم، آرى، غفلت و فراموشى تمام وجود مرا مى گيرد، فراموش مى كنم كه تا مرگ فقط يك قدم فاصله دارم، همه استعدادها و سرمايه هاى خود را صرف دنيا مى كنم و در اين ميان چقدر ضرر مى كنم، همه دنيا ارزش يك ساعت از عمر مرا ندارد، امّا من خود را به دنيا مى فروشم !
    اكنون به سوى تو رو مى كنم، دست هايم را به سوى آسمان مى گيرم و از تو مى خواهم اين لغزش هاى مرا ببخشى، فقط عفو تو مى تواند جبران ضررهاى مرا كند.
    خدايا ! امّت هاى قبلى فريب شيطان را خوردند و معصيت تو را نمودند، تو براى كيفر آنان، تكاليف سختى را قرار دادى، مثلا بر يهوديان حرام كردى كه از گوشت هاى حلال بخورند، زيرا آنان پى درپى، نافرمانى مى كردند، خدايا ! از تو مى خواهم تكاليف سخت را بر دوشمان قرار ندهى، چيزى را بر ما واجب نكن كه ما طاقت آن را نداشته باشيم.
    خدايا ! گناهان ما را ببخش و رحمتت را بر ما نازل كن و ما را بر كافران پيروز بگردان.

    * * *


    من در جستجوى "عفو"، "غُفران" و "رحمت" هستم، مى دانم اين سه واژه با هم تفاوت دارند، چقدر خوب است، قدرى درباره معناى اين سه واژه بدانم:
    وقتى پسرم شش سال داشت، از من خواست تا برايش توپى بخرم، من هم براى او توپ خريدم ولى گفتم نبايد داخل كوچه بازى كند زيرا همسايه ها اذيّت مى شوند.
    يك روز در خانه نشسته بودم كه ناگهان صداى شكستن شيشه به گوشم رسيد، پسرم با توپ، شيشه خانه همسايه را شكسته بود.
    از جا بلند شدم و به كوچه رفتم، ديدم كه شيشه خانه همسايه شكسته است، به كسى آسيبى نرسيده بود.
    هرچه مى گشتم از پسرم خبرى نبود، او ترسيده و فرار كرده بود. وارد خانه شدم; امّا دلم پيش پسرم بود.
    نگرانش بودم، اگر پسرم به خانه برمى گشت و از كار خودش پشيمان بود، او را مى بخشيدم.
    بعد از ساعتى پسرم آمد، شرمنده بود، عذرخواهى كرد. او را بخشيدم، امّا با شيشه شكسته چه بايد كرد؟ به يكى از دوستانم زنگ زدم تا بيايد پنجره خانه همسايه را شيشه كند.
    بعد از ساعتى همه چيز درست شد وقتى پسرم را بخشيدم، در واقع او را "عفو" كرده بودم، وقتى من شيشه را درست كردم در حقّ پسر خود "غفران" كردم، وقتى او را در آغوش گرفتم و بوسيدمش، به او "رحمت" كرده ام.[137]
    خدايا !
    تو به من فرمان دادى كه از زشتى ها دورى كنم، امّا چه كنم، شيطان مرا فريب داد و من به گناه آلوده شدم، دل من اسير دنيا شد، عمر خود را صرف دنيا كردم، عمر من تباه شد، غفلت مرا گرفت، اكنون چه كنم؟
    به كه پناه ببرم؟ چه كسى جز تو مى تواند گذشته مرا جبران كند؟
    اين تو هستى كه با يك نگاه مهربان، همه گناهانم را به خوبى ها بدل مى كنى، تو خداى خوبى ها هستى. از تو مى خواهم اوّل مرا ببخشى و عذابم نكنى، بعد غفران را بر من نازل كنى، يعنى ابتدا همه ضررهايى كه به خود زده ام، جبران كنى، بعد مرا در آغوش مهربانى خود جاى بدهى !
    من اميدوار به عفو، غفران و رحمت تو هستم...[138]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۷۷: از كتاب تفسير باران، جلد اول نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن